Sunday, March 27, 2011

تا ابله در جهان است ، شهرام همایون در نمی ماند

شهرام همایون مدیر کانال تلویزیونی ماهواره ای در ادامه پروژه تجارت به نام مبارزه برای آزادی ، دست به یک ابتکار جدید زده است : شناسنامه ! آری درست خواندید . شهرام همایون شناسنامه چاپ کرده و به قیمت 15 دلار آریکا به خلق الله قالب می کند . شناسنامه ای که آرم شیر و خورشید بر روی آن حک شده است و شما تمبر آن را باطل می کنید و اسمتان را اگر ریشه عربی دارد حتمن باید عوض کنید و یک اسم جدید ایرانی برای خود تعبیه کرده و در آن بنویسید . نمی دانم مطابق قوانین آمریکا این اقدام مصداق جعل اسناد هست یا نه اما خوشحال خواهم شد اگر ببینم پاسپورت هم چاپ کنند و مردم را از بلاتکلیفی خلاص کنند . تصورش بکنید که مردم با این شناسنامه بتوانند بروند و کوپن بگیرند ، یا با پاسپورت دولت شهرام همایون بتوانند مرزها را در نوردیده و از شر پاسپورت جمهوری اسلامی خلاص شوند . به هر حال این صحنه را که دیدم ناخودآگاه یاد این ضرب المثل قدیمی افتادم که : تا ابله در جهان است ، امثال شهرام همایون در نمی مانند

Wednesday, March 23, 2011

مردم سوریه نیز با ما همصدا شدند : نه حزب الله ، نه رژیم فاسدی چون جمهوری اسلامی

بالاخره صدای مردم سوریه هم درآمد . صدایی که به مدت بیش از چهل سال در حلقوم ها خفه شده بود . صدایی که انزجار مردم را از خانواده اسد و حزب بعث حاکم بوضوح بیان کرد . مردم سوریه فریاد زدند : نه حزب الله ، نه ایران ! منظورشان هم از ایران مردم ایران نیستند چرا که مردم هیچ دو کشوری هرگز با هم مشکل ندارند . مردم عادی دنبال زندگی شان هستند . در واقع منظور مردم سوریه از ایران ، همان رژیم فاسد و جنایتکار جمهوری اسلامی است که پشتیبان رژیمی فاسدتر از خودش در سوریه شده است و مطامع کثیف خود را با دستان آلوده حاکمیت بعث سوریه در منطقه دنبال کرده و جان و مال مردم را به خطر می اندازد . با این توضیح می وان بوضوح به این نتیجه رسید که زبان دموکراسی و آزادی خواهی یک زبان بین المللی است و زمان و مکان هم نمی شناسد چرا که مردم سوریه نیز در راستای مبارزه برای آزادی ، به هما شعاری رسیدند مه مردم ایران رسیده بودند : نه حزب الله ( یک ادئولوژی کثیف جنایتکارانه ) نه ایران ( یک رژیم فاسد ، جنایتکار با حاکمیتی دیکتاتوری ) دقیقاً مشابه رژیم جنایتکار چهل ساله خاندان اسد در سوریه که مرتکب بیش از سی هزار قتل شده است .
زنده باد آزادی
برقرارباد دموکراسی در تمامی کشورهای تحت سلطه رژیم های دیکتاتوری مذهبی و حزبی

من نه میخواهم به دوران طلایی خمینی ! برگردم و نه می خواهم جمهوری اسلامی بماند . این را با چه زبانی باید بگویم ؟

نزدیک دو سال از شروع جنبش سبز می گذرد . با اینکه اعتقاد دارم این جنبش تنها نتیجه یک تقلب انتخاباتی نبوده و ریشه در سالها مبارزه خاموش مردم ایران بویژه جوانان دارد که به دنبال یک زندگی آزاد و معمولی هستند ولی حتا اگر سرآغاز این جنبش را در کودتای انتخاباتی سال 88 ببینیم باز به این نتیجه می رسیم که این مردم به چیزی کمتر از سقوط و انهزام رژیم فاسد و جنایتکار جمهوری اسلامی راضی نبوده و نخواهند بود و این نیاز طبیعی را مدتهاست با صدای بلند فریاد می زنند .
شعارهایی نظیر : نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و مرگ بر دیکتاتور ، تنها بخشی از انگیزه های جوانان این مرز و بوم را نشان میدهند ، آنجا که مردم داد می زنند که با تمام وجود از رژیم جمهوری اسلامی و رهبری و نظام و حاکمیت آن خسته شده و خواهان برکناری آنان هستند . این مردم ، سیاستهای جمهوری اسلامی را چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی بطور اساسی به چالش کشیده اند و در این میان کسانی پیدا شده اند که اگر نگوییم از روی نادانی و کج فهمی و بد سلیقگی بایستی گفت از روی خیانت تلاش می کنند تا با به انحراف کشاندن این درخواست عمومی ، آن را در حد یک مسئله ساده چون کنار رفتن احمدی نژاد و فرستادن آقای مهندس موسوی به کاخ ریاست جمهوری تقلیل دهند .
با نگاهی به روند تحولات در منطقه بسادگی می توان دریافت که در تمامی کشورها از جمله تونس و مصر ، مردم و رهبران انقلاب یکصدا و متحد فریاد دموکراسی و تغییر رژیم سردادند و کسی یا کسانی ( شناخته و ناشناخته ) در این میان پیدا نشدند که در بحبوحه انقلاب مردمی از دیکتاتور حمایت کرده ، یا او را از نظر مالی ( ! ) مبرا از هرگونه عیب و ایرادی شناخته یا درخواست بازگشت به دورانی نمایند که در نوع خودش چیزی کمتر از رژیم فعلی نداشته و ندارد . یک ضرب المثل معروف هست که می گوید : شتر سواری دولا دولا نمی شود !
نمی توان هم به دنبال آزادی بود و هم به بقای رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی که با اتکا به یک قانون اساسی معیوب و تفسیر پذیر به حیات خود ادامه می دهد ، تن داد .
نمی توان با خامنه ای و نهادهای منصوب و وابسته به او که از هر گونه پاسخگویی و شفافیتی معاف هستند مخالف بود و آرزوی بازگشت به دوران خمینی را در سر پروراند .
نمی توان چشم را بر روی حقایق تاریخی بست و فراموش کرد که ریشه - اگر نگوییم تمام که - اکثریت خرابی ها و مفسده موجود در نظام حاکمیت جمهوری اسلامی در تعلیمات خمینی و با استناد به راه و روش اوست .
نمی توان مدافع برابری انسان ها از هر نژاد و قبیله و مذهب و جنسیت بود و به حذف یکی - دو اصل از قانون اساسی معلول جمهوری اسلامی که در برگیرنده انواع تبعیضات است ، رضایت داد .
یادمان نرود ، این مردم و حرکت و جنبش مردمی بودند که آقایان مهندس موسوی و کروبی را تا اینجا کشاندند و جرأت و جسارت درافتادن با دیکتاتور و دیکتاتوری را به آنان دادند . البته نباید از حق گذشت و پایمردی این بزرگواردان را نادیده گرفت اما قرار نبوده و نیست که از کسی بت بسازیم و همه نظرات و حرفهایشان را به غمض عین گرفته و بپذیریم .
من ، - یک ایرانی و کسی که خود را سرسپرده جنبش سبز آزادیخواهی ایرانیان می داند - با پدیده ای به نام "بازگشت به دوران طلایی حضرت امام ! " مخالفم اگر گوینده اش شخص باریتعالی باشد همانگونه که با مبرا دانستن خامنه ای از جرائم مالی مخالفم اگر گوینده اش کسی مانند عطاءالله مهاجرانی لندن نشین* باشد . کسی که در حصار امن نشسته و برای مردم نسخه صادر می کند و به ریش آزادیخواهان می خندد .
معتقدم باید صراحت داشت و تعارفهای اینچنینی را کنار گذاشت . باید به همه دنیا فهماند که جنبش سبز - جنبش آزادیخواهانه ایرانیان - به کمتر از براندازی جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت صد در صد مردمی که تمام مسئولان آن در مقابل مردم پاسخگو باشند ، راضی نبوده و ، نیست و نخواهد بود . این هدف نهایی مردم ایران را هر کسی یا هر شورایی با هر عنوانی به بازیچه بگیرد یا در صدد انحراف آن برآید یا به طمع آلاف و الوفی از حاکمیت ، نادیده بگیرد ، در فردای ایران آزاد هیچ نقشی نخواهد داشت و نامش در سیاهترین صفحات تاریخ این مرز و بوم ثبت و ضبط خواهد شد .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران
برقرار باد یک حکومت دموکرات و سکولار با اتکا به آرای همه ایرانیان

* راستی این آقای مهاجرانی در لندن چکار می کند ؟

Friday, March 18, 2011

اگر به دموکراسی و انتخابات آزاد و رفراندوم باور دارید به رضا پهلوی نتازید

در ابتدا بعنوان مقدمه بحث لازم است بگویم که مخاطب من در این نوشتار آن دسته از عزیزانی است که دلشان برای فردای ایران و آزادی و دموکراسی می تپد و چیزی مگر در خط صلاح و اصلاح نمیگویند . مبارزین راه آزادی ایران که تمام هم و غم خود را مصروف تلاش برای برقراری یک حکومت مردمی و دموکرات با تکیه بر حقوق اولیه انسانی و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر می کنند . ضمناً بر این هم واقفم که این بحث بدلیل حساسیتی که دارد ممکن است موافقین و مخالفین زیادی را به خود جلب کند اما امیدوارم همگان بتوانند در یک فضای متمدنانه و مؤدبانه با هم به بحث و تبادل نظر بپردازند . با این مقدمه کوتاه می پردازم به اصل موضوع :
مصاحبه های اخیر آقای رضا پهلوی با برنامه های مختلف صدای آمریکا بحث های فراوانی بدنبال داشته است . اگر چه نفس انجام این بحث ها برای آینده و تمرین دموکراسی خوب است اما متأسفانه شاهد هستیم که بسیاری از دوستان بر او می تازند و به جرم گناه ناکرده ( گیرم که پدر ایشان انسان بسیار بدی هم باشد ) او را به تیغ ناسزا و توهین می نوازند . در اینجا قصد ندارم از ایشان دفاع کنم چرا که نماینگی یا وکالت ایشان را بعهده ندارم اما توصیه ای به همه عزیزان دارم :
مگر ما به ایران آزاد معتقد نیستیم ؟
مگر ما به تشکیل یک مجلس مؤسسان و بازنگری و اصلاح قانون اساسی پایبند نیستیم ؟
مگر ما به برگزاری یک رفراندوم جهت تعیین نوع حکومت باور نداریم ؟
مگر ما برای یک انتخابات صد در صد آزاد و منصفانه که هر کسی بتواند در آن خود را به عرصه بگذارد مبارزه نمی کنیم ؟
اگر پاسخ به همه این پرسش ها مثبت است پس ما را چه می شود که اینچنین بر شخصی چون رضا پهلوی می تازیم ؟
باور کنید قصد دفاع از او را ندارم اما وقتی می بینم که بسیار از عزیزان - حتا با نیت خیر - بر او می تازند و عنوان او و سخنان برخی از طرفداران نا آگاهش را به سخره گرفته و قصد انتقام گیری دارند ، افسوس می خورم .
واقعاً مگر رضا پهلوی چه گفته است ؟ آیا کلامی غیر از سکولاریسم ( به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت ) از او شنیده اید ؟
آیا به برگزاری انتخابات آزاد معتقد نیست ؟
آیا می خواهد خودش را - با هر عنوانی - به مردم ایران تحمیل کند ؟
آیا خودش را یک ایرانی چون من و شما نمی داند ؟
آیا اجازه ندارد فردا خودش را به رأی مردم بگذارد و پاسخ " نه " از مردم بگیرد ؟
دوستان !
به یاد می آورم در سال 57 فضایی مشابه این وضعیت بر ایران و جو سیاسی آن غالب شده بود . همه فقط از جمهوری اسلامی میگفتند و هر کسی را که حرف دیگر می زد تخطئه می کردند و به شلاق اهانت و استهزاء می نواختند . آخرش چه شد !؟ جمهوری منحوس اسلامی که امروز همه ما تلاش می کنیم از شر آن راحت شویم .
چگونه است که ما حاضریم عباراتی نظیر " اجرای بدون تنازل قانون اساسی موجود " یا تعابیری چون " بازگشت به دوران طلایی حضرت امام خمینی " را از کسان دیگر بشنویم و دم برنیاوریم وبه غمض عین رد کنیم و بگوییم که " نه ! حتمن منظورشان این نیست و و و " ( که البته موضوع بحث من نیست اگر چه این رویکرد عقلانی را در راستای یک مبارزه سیاسی متمدنانه ستایش می کنم ) ولی حاضر نیستیم کسی را که کلامی جز براندازی حکومت و برقراری یک حکومت دموکرات سکولار ( بمعنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت ) و برگزاری یک رفراندوم و انتخابات آزاد نمیگوید در کنار خودمان بپذیریم ؟
آیا تا حال با خود اندیشیده اید که رضا پهلوی جنایتی مرتکب شده است ؟ رسوایی سیاسی یا اخلاقی یا حتا مالی داشته است ؟ آیا کمر به قتل کسی بسته است ؟ آیا دروغ می گوید ؟ آیا می خواهد خود را به زور اسلحه و ... به مردم ایران تحمیل کند ؟
آیا راحت تر ، متمدنانه تر و بهتر نیست که به جای این همه حمله و هتاکی و استهزاء و ... اجازه دهیم که امثال رضا پهلوی بیش از پیش جذب این جنبش آزادیخواهی شده و در فردای ایران آزاد این عرصه را پیدا کنند که خود را به قضاوت رأی مردم گذاشته و از مردم - مثلاً - پاسخ " نه " دریافت کنند ؟
پس عنوان نوشتار را دوباره تکرار می کنم :
هم میهن آزاده ام ! اگر به دموکراسی و انتخابات آزاد و رفراندوم باور دارید به رضا پهلوی نتازید .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

عباس میلانی در کتاب شاه : محمد رضا شاه با پیشنهاد فروش یکی از دو هواپیمای ایرانی مخالفت کرد و دستور به عودت آنها داد

در پی مصاحبه دیشب رضا پهلوی با برنامه پارازیت و مطرح شدن بحث مربوط به ثروت خارج شده توسط پدر ایشان ( مبلغ شصت و دو میلیون دلار ) بحثهای فراوانی درگرفته که لازم می دانم در اینجا نکته ای به این مطالب اضافه کنم .
ابتدا لازم است بگویم که دکتر عباس میلانی یکی از دقیقترین و معتبرترین مورخین حال حاضر ایران و رئیس دپارتمان ایران شناسی دانشگاه استنفورد کالیفرنیا و نویسنده کتابهای معتبری در زمینه تاریخ معاصر ایران است .
دکتر عباس میلانی در آخرین کتاب خود ( شاه ) به اسناد و مدارکی دست یافته که زندگینامه و سرگذشت محمد رضا شاه ، آخرین شاه ایران است ، پرده از بسیاری از رازها برمی دارد . از جمله ایشان در توصیف دورانی که شاه سابق در مراکش بسر می برد و به رغم تمامی کمکهایی که قبلن به این کشور کرده بود در کمال تعجب با بی مهری و نامهربانی شاه حسن ( پدرمحمد شاه ، حاکم فعلی مراکش ) روبرو شد و از طرفی دیگر نیز مبالغ کلانی از پول و اشیاء قیمتی همراهش توسط یکی از محرمان دربار و حسابدار ویژه محو و نابود شد ، در مقابل این پیشنهاد که یکی از دو هواپیمای همراه را به فروش برسانند تا هزینه های روزمره را بتوانند پوشش دهند ، به شدت پریشان شد و دستور به عودت دادن هواپیماها داد و گفت اینها مال من نیستند ، متعلق به کشور هستند و باید برگردند .
این نکته را گفتم نه به این دلیل که از شاه و خروج پول توسط او دفاع کنم بلکه به این دلیل که دوستانی که به انتقاد می پردازند به این موضوع جالب ( حداقل از نظر من ) هم واقف شوند . اعتقاد دارم بهتر است تمامی جوانب یک موضوع را بدانیم تا بتوانیم در مورد آن اظهار نظر منصفانه کنیم .
البته شاید هر کس دیگر و در هر کشور دیگری بود با آن همه سابقه طولانی حکومت همین کار را می کرد . بالاخره او 37 سال حکومت کرده بود و مثلاً شاه ایران بود . در ضمن جهت اطلاع عرض می کنم که آنزمان دلار آمریکا معادل هفت تومان ایران بود که با این حساب مبلغ پول خارج شده توسط شاه از ایران ( با استناد به صحبتهای رضا پهلوی که صحت و سقم آن را واقعاً نمی دانم ) معادل 420 میلیون تومان بود . بعلاوه ، برای نشان دادن میزان بزرگی این مبلغ اشاره می کنم که بعنوان مثال در سال 58 یکی از شعبات بانک ملی در شهر مهاباد ( از شهرهای کرد نشین در جنوب استان اذربایجان غربی ) که شهر بسیار بزرگی هم نبود ، مورد سرقت واقع شد و مبلغ پولی که به ادعای مقامات از بانک به سرقت رفت معادل 80 میلیون تومان بود . دقت کنید مبلغی که شاه از ایران خارج کرد تنها پنج برابر مبلغ پولی بود که در یک شعبه بانک در یک شهر نه چندان بزرگ موجود بود .
امیدوارم به هر حال دوستان عزیز در اظهار نظرهایشان جانب انصاف را نگه دارند و از برخوردهای احساسی پرهیز کنند .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Thursday, March 17, 2011

سه پرسش اساسی از شورای هماهنگی راه سبز امید

در آخرین بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید بمناسبت سال نو آمده است :

" با صدای بلند می گوییم که انتساب جنبش ضد استبدادی سبز مردم ایران به آرزومندان بازگشت حکومتهای فردی غیر پاسخگو ویا تروریستهای بریده از ملت که هموطنان خود را به متجاوزان به این آب و خاک فروختند، مکر ناشیانه وکهنة زمامداران بی تدبیری است که با ندانم کاری، سعی می کنند آینده تاریکی را برای پیروزی جنبش ترسیم کنند "

شخصاً با این جمله موافقم و به احترام آن کلاهم را از سر برمی دارم اما اعتقاد دارم که این جمله می توانست به شکلی بهتر ، متمدنانه تر و کاملتر بیان شود . ادبیات رایج در جمهوری اسلامی ( صرفاً به لحاظ شکلی و نه از نظر ماهوی ) در این عبارت موج می زند . به عنوان مثال بسیار ساده تر و شفافتر می توانستند بگویند سلطنت طلبان و مجاهدین خلق ( یا با همان تعبیر رایج منافقین ) که البته به باور من هیچ اشکالی هم نداشت اما بکار بردن اینگونه عبارات نیشدار و غامض خواننده را دچار نوعی نگرانی می کند که براستی چه کسانی در پشت این شورای هماهنگی راه سبز قرار دارند و چرا اینگونه سخن می گویند . شخصاً معتقدم دیگر دوران حکومتهای فردی دیکتاتوری چه از نوع پادشاهی و چه از نوع آخوندی و چه از نوع چریکی و جنگی بسر آمده است . تاکنون هم نه دیده ام و نه شنیده ام که طرفداران پادشاهی یا مجاهدین خلق ، این جنبش را دقیقاً منطبق با خواسته های خود بدانند و خود را از آن بدانند . بخصوص در مورد مجاهدین که مطمئنم اساساً اقبالی در داخل ایران ندارند چرا که نسل جوان آن ها را نمی شناسد و نمی داند که چگونه آن خانم انتخاب شده اند و چرا و با تکیه به کدامین انتخاب مردمی خود را رئیس جمهور ایران می دانند .
تازه ، اگر همین ادبیات را هم بپذیریم جای پرسشهای دیگری باز می شود که باید هر چه سریعتر پاسخی درخور برای آنان پیدا کرد و در جهت شفاف سازی و برای نشان دادن احترام به مردم ایران ، طی بیانیه ای اعلام عمومی نمود .
مهمترین پرسش هایی که باید از جانب شورای هماهنگی راه سبز پاسخ داده شوند عبارتند از :

1 - چه افرادی در این شورا هستند و طی چه مکانیزمی انتخاب شده اند البته این را هم می دانیم که اگر کسانی احیاناً از داخل کشور در این شورا حضور دارند به لحاظ رعایت امنیت جانی باید فعلاً ناشناس باقی بمانند تا زمانی که بتوانند این قرض را به مردم ادا کنند .

2 - نسبت شورای هماهنگی راه سبز با سکولاریسم ( بمعنای جدایی کامل نهاد دین از نهاد دولت ) چیست ؟ آیا با آن موافقند ؟ آیا کسانی غیر شیعه یا غیر مسلمان در این شورا حضور دارند ؟ اگر ندارند چرا ؟

3 - آقای خمینی به شهادت سخنرانی ها و فیلم های موجود ، مستبدترین و دیکتاتورترین حاکم تاریخ معاصر ایران بودند . ایشان نه اخلاق سیاسی داشتند ( دروغ و تقیه و ... ) و نه از عدالت و انصاف بویی برده بودند ( قلم را می شکنیم و توی دهن این و آن و می زنیم و ... ) و سوابقی از جمله صدور دستور اعدام زندانیان سیاسی و ... را نیز در کارنامه خود دارند . از همه این حرفها گذشته حداقل آنقدر داشتند که پیروان ایشان ( واقعی و غیر واقعی ) با اتکا به حرفها و اعمال ایشان سیستم حکومتی فعلی جمهوری اسلامی را با این همه سابقه درخشان در عرصه های داخلی و خارجی به مردم این کشور تحمیل کنند . پرسش این است که نسبت واقعی ( تأکید می کنم ، واقعی ) شورای هماهنگی راه سبز با آقای خمینی چیست و نظرشان در مورد ایشان به چه شکل است ؟

البته پرسشهای متعدد دیگری نیز در میان هست که فعلاً از طرح آنها صرفنظر می کنم تا فرصتی مناسبتر و زمینه ای بهتر مهیا گردد .
با امید به فردایی روشن برای ایران عزیزمان ، فردایی که در آن شفافیت و صراحت ، عدالت و انسانیت سرلوحه کار همگان قرار گیرد
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

ایمیل وارده : دعای عربی " یا مقلب القلوب ... " جایگزین شد

جایگزینی دعاي تحويل سال عربی «یا مقلب القلوب» با نیایش زيباي پارسی

تا چه موقع بي توجه به آنچه تازي پرستان مي خواهند بر سر ما بياورند

و تا مي توانند ادبيات ولغات خود را در فرهنگ ما مي چپانند

عمل مي كنيم ؟

آخر اين دعاي "مقلب القلوب..." از كدام سياه چاله اي وارد فرهنگ زيباي پارسي ما شد؟

نوروز ما جشني تمام پارسيست و هيچ ربطي به تازيان ندارد

- اين دعاي عربي را به دور بريزيم

- نوروز را "عيد" نناميم

- ماهي قرمز در سفره هفت سين نگذاريم

* ايراني بمانيم


Monday, March 14, 2011

لزوم هشدار جنبش سبز به آن دسته از رهبران کشورهای خارجی که در خیمه شب بازی نوروز احمدی نژاد شرکت می کنند

در خبرها آمده است که ظاهراً احمدی نژاد و نوچه اش رحیم مشایی قصد دارند مراسم نوروز امسال را در تخت جمشید به دلقک بازی بگذرانند و به طمع بازسازی مشروعیت از دست رفته شان و با دعوت از رهبران کشورهای خارجی و بخشیدن از کیسه خلیفه ، دست به ولخرجی و حاتم بخشی زده و با نشان دادن چهره ای کاذب از رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی دست به تشویش اذهان زده و با فریبکاری در صدد به چالش کشیدن جنبش سبز نمایند .
اگر چه باید اذعان کرد که این حرکت از جهت برانگیختن مخالفت طیف وسیعی از جناح اصولگرا و لایه های مذهبی تر حاکمیت و در نهایت عمیق تر شدن شکافهای موجود در میان جبهه طرفدار حاکمیت به نفع مردم تمام خواهد شد اما فارغ از تأثیرات داخلی ، باید مراقب اثار خارجی و بین المللی آن هم بود .
در این راستا باید جنبش سبز تمام هم و عم خود را معطوف به اطلاع رسانی در سطح بین المللی نماید تا افکار عمومی جهانی را متوجه این واقعیت نماید که حضور رهبران سیاسی خارجی به مثابه حمایت از یکی از جنایتکارترین رژیم های دیکتاتوری حال حاضر دنیا خواهد بود .
حال که عرصه سیاسی در خاورمیانه و شمال آفریقا چهره دیگری به خود گرفته و روزبروز بر حمایت دولت های خارجی از جنبش های مردمی افزوده میشود ( برای مثال به رسمیت شناختن شورای موقت رهبری لیبی توسط دولت فرانسه ) باید به تمام رهبران هشدار داد که مردم ایران رفتار آنان را با دقت زیر نظر داشته و هر نوع حمایت آنان را از دولت غیر مشروع احمدی نژاد به معنای زیر پا نهادن جنبش آزادیخواهانه آنان تلقی خواهد کرد که این نیز به نوبه خود در روابط آینده دولت دموکراتیک و مردمی ایران با آن کشورها اثر خواهد گذاشت .
بدیهی است که جنبش سبز ایران از رهبران غیر دموکراتیک منطقه انتظاری ندارد و حساب آنان را از مردم و منافع ملی کشورشان جدا خواهد کرد اما حضور رهبران کشورهایی با حاکمیت شبه دموکراتیک باعث شگفتی و اندوه خواهد بود . در این راستا از کلیه هم میهنان عزیز مقیم کشورهای دیگر انتظار می رود با راه آنداختن کمپین های اعتراضی ، افکار عمومی را متوجه این خیمه شب بازی دولت ایران نموده و فضای موجود را برای حضور رهبران آن کشورها ( که قطعاً شامل حال کشورهای اروپایی و شمال آمریکا نخواهد بود ) ناامن نمایند . در این میان از عزیزان فعال در زمینه های حقوق بین الملل نیز انتظار می رود با نوشتن نامه های به سازمان مختلف مدافع حقوق بشر به تقویت این کمپین بپردازند .
کشورهای آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین ، کشورهای آفریقایی ، کشورهای منطقه خاورمیانه و جمهوریهای شوروی سابق و نیز کشورهایی نظیر روسیه و چین و منطقه شرق آسیا اهداف اصلی جمهوری اسلامی برای این خیمه شب بازی جدید خواهد بود .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Sunday, March 13, 2011

کسی که در روز روشن آنگونه به زنان و دختران هتاکی می کند در زندان با آنان چه می کند ؟

بسیار نگران کننده است ، حتا پشت انسان نیز از تصور آن میلرزد . تصور اینکه کسانی مانند آن لات بی سر و پای چاقوکش و آن سگ ولایت ممکن است در زندان چه بر سر زنان و دختران بیدفاع این مرز و بوم بیاورند ، روح انسان را می آزارد . فیلم توهین به دختر هاشمی رفسنجانی را قطعاً همگان دیده اند و از کم و کیف توهین های انجام شده به او خبر دارند . فارغ از اینکه آیا دختر هاشمی رفسنجانی به هزار و یک دلیل ( و از جمله به دلیل اینکه دختر هاشمی رفسنجانی است ) که البته در اینجا مجال بحث آن هم نیست - بقول بعضی از ناظران - مستحق اینچنین توهین هایی هست یا نه ، واقعیتی در این فیلم دهفته است و آن این که کم نیستند کسانی که مانند این جانور زبانی بجز توهین نمی شناسند و نمی دانند . آیا جا ندارد نگران باشیم که ممکن است امثال این شخص ( یا حتا خود او ) در زندانهای رژیم و به دور چشم مردم مأمور بازجویی یا شکنجه زندانیان سیاسی بویژه زنان باشند ؟ آیا اینان در چنین فضایی تنها به توهین و هتاکی و بددهنی اکتفا خواهند کرد یا خدای ناکرده ممکن است ... ! باید همگان تلاش کنیم تا رواج این فرهنگ تحاوزگری به حق و حقوق دیگران را بیش از پیش به عرصه رسانه ها بکشانیم و با محکوم کردن آن فضای امن این چنین ناکسان را از بین ببریم تا بدانند که اگر اینان به چنگ عدالت بیفتند هرگز راه گریزی نخواهند داشت بعلاوه اینکه این مزدوران باید بدانند که تاریخ مصرف بسیار کوتاهی برای دیکتاتور دارند و جزو اولین کسانی هستند که گرفتار خشم خواهند شد و ای بسا توسط خود دیکتاتور به پرونده شان خاتمه داده شود . این را گفتم تا جرقه ای در ذهن همگان بزنم که فشار مطبوعاتی و رسانه ای را بر این اشخاص بصورت کمر شکنی افزایش دهند .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Saturday, March 12, 2011

درخواست ناصر ابوالمکارم شیرازی ( شکر فروش ) از مردم برای یک فروند تودهنی مشتی

کدوم آدم احمقی پیدا میشه که اینجوری بره جلوی سیل وایسته ؟ آخه کسی نیست به این آیت الله احمق بگه این مردم الان صدها ساله که در هر شرایطی این مراسم رو برگزار می کنن ، امسال که دیگه جای خود داره ! تازه ، کسی هم واسه توی الدنگ دعوتنامه نفرستاده و ازت نظرخواهی هم نکرده که یهو یه کاره بلند میشی و زرت وپرت می کنی و فتوا میدی که چهارشنبه سوری حرامه و غیر شرعی ؟ این کار دقیقاً مثل این میمونه که کسی یهو بپره وسط اتوبان و جلوی یه تریلی که داره با آخرین سرعت میاد جلو وایسته . من که هر چی فکر کردم عقلم به جایی نرسید اما بنظرم میشه اینجوری تفسیر کرد که ظاهراً میزان تودهنی مجاز در خون آقای ابوالمکارم شکرفروش پایین اومده و از مردم تقاضای عاجزانه داره تا اون رو براش تنظیم کنن . حالا از همه این حرفها گذشته بید گفت خاک عالم بر فرق سر مقلدین چنین کسانی که حتا عقل معاش معمولی خودشون رو هم ندارن چه برسه به اینکه بخوان برای مردم تصمیم گیری کنن و راه رو از چاه تشخیص بدن ! همین .

سال 1390 را سال براندازی جمهوری اسلامی می نامیم

سالهاست که در ایران رسم است که در آستانه سال نو ، دیکتاتور بر صفحه رسانه ملی ! ظاهر شده و سال جدید را برای تأکید بر یک برنامه یا هدف جدید نامگذاری می کند . این نامگذاری که معمولاً بصورت جوک در می آید در حد همان شعار باقی مانده و هرگز صورت عملی به خود نمی گیرد در طول سال با تبلیغات فراوان به خورد خلق الله داده می شود و نهایتاً به فراموشی سپرده می شود .
اینک که در روزهای پایانی سال 1389 هستیم و دامنه اعتراضات مدنی ایرانیان هر روز شکل جدی تری به خود می گیرد ، پیشنهاد می کنم که برای اولین بار ، نامگذاری سال جدید ، اینبار نه از جانب دیکتاتور که از طرف صاحبان اصلی مملکت - مردم - صورت پذیرد و برای اینکه ثابت کنیم که بر عکس هر سال این بار قصد شعار در کار نیست و مردم مصمم هستند که این نامگذاری را در عمل نشان دهند ، سال 1390 را سال براندازی رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی اعلام کنیم . با این شکل مردم از ابتدای سال می دانند که قصد و هدفشان برای سال جدید چیست و در پایان سال به کجا می خواهند برسند .
براندازی رژیم ، تشکیل شورای موقت حکومت به منظور تأسیس مجلس مؤسسان قانون اساسی متشکل از نمایندگان واقعی تمام گروههای مختلف و در نهایت برگزاری یک رفراندوم سراسری برای تعیین نوع حکومت آینده ایران که قطعاً باید سکولار ( بمعنای جدایی کامل نهاد دین از نهاد دولت ) باشد ، می تواند از مهمترین فرازهای اقدامات سال آینده باشد .
امیدوارم روزی فرا رسد که همه ایرانیان از هر نژاد و قبیله و مذهب و قومیت و ... به این نتیجه برسند که ایران متعلق به همه ایرانیان است و همه باید در سرنوشت خود سهیم باشند . لازم به یادآوری است که بویژه بر نقش زنان در کلیه اقدامات آینده باید تأکید کرد .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران
سرنگون و نابود باد رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی
برقرار باد اولین دموکراسی واقعی مبتنی بر آراء تمام ایرانیان

Monday, March 7, 2011

آقای طائب ، کور خواندی ! جنبش سبز با موسوی یا بدون او کار خود را ادامه می دهد

در پی "افشای مشکوک" سخنان حسین طائب در خصوص اختلاف افکنی در میان هواداران جنبش سبز و مطرح کردن این موضوع که به عده ای در خارج کشور پول داده اند تا با راه اندازی وبسایت و ... نقش مهندس موسوی را در جریان اعدامهای سال 67 زیر سؤال برده و به این وسیله او را در موقعیت خطرناکی قرار دهند ، باید بگویم ( البته اگر این سخنان صحت داشته باشد و افشای آن نیز تعمدی نباشد ) که همانگونه که انتظار داشتم ، این آقایان از شعور هیچ بهره ای نبرده اند ! شاهد این مدعا نیز همین سخن است چرا که این آقایان نه تنها هنوز نمی فهمند بلکه با همه ذکاوت ادعایی شان به این باور ساده نیز نرسیده اند که جنبش سبز ساخته و پرداخته یک انتخابات نیست ! جنبش سبز طغیان خشم مردمی است که در طول سی و دو سال حاکمیت دیکتاتوری جمهوری اسلامی از پله انتخابات تنها بعنوان یک نقطه شروع استفاده کردند . این مردم ، امروز ، فریاد مرگ بر دیکتاتور سر می دهند ، فریادی که بزودی این نظام جهنمی را با امثال طائب به زباله دان تاریخ خواهد فرستاد . آقایان مهندس موسوی و کروبی ، چنانکه بارها نیز اعلام کرده اند ، تنها همراهانی در کنار این جنبش هستند . در واقع این آنها هستند که به جنبش وابسته اند نه جنبش به آنها !
تازه ! گیرم که مهندس موسوی حتا از اعدامهایی که توسط امثال همین آقای طائب و به فرمان خمینی انجام شده است خبر نیز داشته باشد ، 20 سال سکوت معنادار ایشان نشانه خوبی است که پی ببریم که او هرگز با این رویه موافق نبوده و نیست . او یک هنرمند است و یک هنرمند - بر عکس یک روحانی نمای جلاد و ابله - هرگز طرفدار اعدام و مرگ و خشونت نبوده و نخواهد بود . آثار مهندس موسوی نشاندهنده طبیعت او منش اوست . این را هر کس و نا کسی می داند . به هر حال ما کماکان جمهوری اسلامی و خمینی و عوامل پیدا و پنهان او را به خاطر آن اعدامهای دسته جمعی برای همیشه تاریخ زیر سوال خواهیم برد . برای این کار هم نه نیازی به پول جمهوری اسلامی داریم و نه نقطه هدفمان را گم می کنیم . آنقدر هم بصیرت داریم که بدانیم اگر قرار باشد کسی به خاطر آن اعدامها زیر سؤال برود قطعاً آن شخص مهندس موسوی نخواهد بود .
جنبش سبز قائم به فرد نیست . این جنبش چه با همراهی آقایان مهندس موسوی و کروبی و - دردمندانه - چه بدون ایشان راه خود را تا سپیده دم آزادی و برقرای یک حکومت صددرصد مردمی و سکولار ( بمعنای عدم دخالت دین در دولت ) ادامه خواهد داد و برگزاری اولین انتخابات صددرصد آزاد در ایران گواه این مدعا خواهد بود .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران
برقرار باد جنبش سبز آزادیخواهی و حق طلبی ایرانیان
سرنگون باد تمامی اشکال دیکاتوری در سرتاسر جهان

Sunday, March 6, 2011

برادرم ، تفنگت را ... چماقت را ... قمه ات را زمین بگذار ! دیکتاتور فردا به تو نیز رحم نخواهد کرد

برای تو می نویسم ، برای تو که نام بسیجی بر خود نهاده ای بی آنکه بدانی بسیج چیست و بسیجی کیست و برای چه بوجود آمد . برای تو می نویسم که نام سپاهی ، نام نیروی انتظامی و ( احتمالاً ) نام ایرانی بر خود نهاده ای .
می دانی این روزها آلت دست عمله ظلم و دیکتاتوری شده ای ؟
می دانی شرف و آبرو و حیثیت ات را به ثمن بخس به حراج گذاشته ای ؟
می دانی در کجای تاریخ ایستاده ای ؟
می دانی به خاطر هیچ اسباب سرشکستگی فرزندانت را در فردای ایران می شوی ؟
آیا تاکنون با خود اندیشیده ای که این جماعتی که تو را به سرکوبش فرا میخوانند کیستند ؟ چه می گویند ؟
آیا با خود اندیشیده ای که اینان نیز به مانند تو فرزندان همین آب و خاکند ؟
فریاد حق خواهی شان را شنیده ای ؟ فریاد مرگ بر دیکتاتورشان را شنیده ای ؟
می دانی که این دیکتاتور که ناخواسته و ندانسته به حمایت و یاری اش شتافته ای در روز مبادا تو را قربانی بقا و فرار خود خواهد کرد ؟ می دانی که تو را بسان سپر انسانی فدای مطامع و منافع خود خواهد کرد ؟
لختی اندیشه کن ... به خودت ، به فرزندانت ، به خواهران و برادرانت و به آینده کشورت .
یادت باشد که دیکتاتور تو را هرگز با خود نخواهد برد .
پس ،
تفنگت را ، باتومت را ، گاز اشک آورت را ، شوکرت را ، زنجیر و قمه ات را زمین بگذار و آزاده باش و آزاد زندگی کن .
نگذار دیر شود !
تفنگت را زمین بگذار و به خانواده ات ملحق شو .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Friday, March 4, 2011

به شورای هماهنگی راه سبز:نه تنها تا آزادی رهبران جنبش بلکه تا سقوط رژیم، تغییر قانون اساسی و برگزاری انتخابات آزاد اعتراض ادامه دارد

در خبرها به نقل از آخرین بیانیه شورای هماهنگی راه سبز آمده است که :

"تا آزادی میرحسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی ، باید به اعتراضات به هر شیوه ای که ممکن است ادامه داد "

در اینجا ضمن احترام به این شورای محترم و با تأکید بر لزوم آزادی هر چه سریعتر آقایان موسوی و کروبی و خانم ها رهنورزد و کروبی و همه زندانیان سیاسی دیگر ، یادآوری می کنم که موج اعتراضات آزادیخواهانه و حق طلبانه ایرانیان با دستگیری آین بزرگواران آغاز نشده است که فقط تا آزادی آنا ادامه یابد .
این اعتراضات ریشه های عمیق تاریخی ناشی از سالها فشار و فساد و اختناق و دیکتاتوری دارد و محدود و منحصر با وقایع امسال و سال گذشته ندارد .

بنابراین از شما خواهش می کنم همزمان با پیگیری موضوع آزادی همه زندانیان سیاسی ، با این مهم نیز توجه داشته باشید که :
نه تنها تا آزادی رهبران مخالفان بلکه تا براندازی رژیم ، تغییر قانون اساسی و برگزاری انتخابات آزاد اعتراض ادامه خواهد داشت !
جنبش سبز آزادیخواهی یک جنبش تکثرگراست و مانند چتری در برگیرنده همه مبارزان راه آزادی و مردمسالاری واقعی است . این جنبش - حداقل به اعتقاد نگارنده - در پی یک انقلاب هوشمند است ، انقلابی که در آن جوانان ایرانی بر عکس آنچه در سال 57 اتفاق افتاد ، بیش از آنکه بدانند چه نمی خواهند ، می دانند چه می خواهند . در قاموس این انقلاب هوشمند ، سقوط نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی - بمعنای یک نظام تمامیت خواه و مبتنی بر تبعیضات متعدد سیاسی و قومی و قبیله ای و مذهبی و ... - و همچنین اصلاح قانون اساسی کشور و برگزاری اولین انتخابات آزاد ، تنها بخشی از اولین مراحل آزادسازی ایران است .
در خاتمه پیشنهاد می گردد ، به جای تعارفات معمول سیاسی و پیچاندن حرف و نیاز و خواسته واقعی مردم ، بپذیرید که عمر نظام اسلامی به سر آمده و هیچ کسی و هیچ قدرتی را یارای حفظ آن نیست . این را بزودی ، آینده نشان تان خواهد داد .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران
به امید آزادی همه زندانیان سیاسی و سقوط نظام جمهوری اسلامی و برگزاری یک انتخابات آزاد و صد در صد واقعی

Thursday, March 3, 2011

تا کی تظاهرات تحت نظارت رژیم و با تعیین وقت قبلی ؟

پرسشی است که نیاز به شرح ندارد

Wednesday, March 2, 2011

تمام زیبایی و قدرت جنبش سبز به حضور فعال زنان در آن است : 17 اسفند روز زن را پاس بداریم

اگر چه تا آنجایی که به فردای ایران مربوط می شود به اصطلاح زن و مرد نداریم و همه فرزندان همین آب و خاکیم اما انصافاً و به شهادت اکثر فیلم های موجود ، حضور زنان بخصوص در حوادث پس از کودتای انتحاباتی آنقدر پررنگ و افتخار آمیز بوده و هست که نمی توان از آن چشم پوشید . در بسیاری از صحه ها ، خواهران و مادران ما با شجاعتی مثال زدنی به نبرد با عمله ظلم و مزدوران دیکتاتوری پرداخته اند تا جایی که همین دلاوری زنان باعث شده که مردان نیز تشجیع گردند و صحنه هایی آنچنانی خلق گردید که برای همیشه در تاریخ ایران خواهد ماند . اینک و در آستانه روز 17 اسفند یا همان 8 مارس ، روز زن قرار داریم که دومین روز از مجموعه سه گانه سه شنبه های اعتراض است . امیدوارم همگان بخصوص مردان با قدر نهادن آن همه دلاوری و شجاعت و با یادآوری این نکته که ایران ازاد و دموکراسی واقعی تنها زمانی میسر میگردد که حقوق زنان ایرانی به تمامی اعاده گردد و آنان به جایگاه واقعی خود برگردند .
حضور زنان در صحنه ، آزادی فردای ایران را تضمین می کند .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران