Tuesday, November 29, 2011

آقای گنجی! دیدید طرفداران و تشویق کنندگان جنگ، اراذل و اوباش داخلی و مزدوران حکومتی هستند نه اپوزیسیون خارج از ایران ؟

آقای گنجی ، برادر محترم ! شما که همیشه نظرات تان را - در هر موردی که باشد - به تندی و با صراحت هر چه تمامتر بیان می کنید و طرفتان را به شلاق نقد می کشید ، چرا هنوز هیچ بیانیه ای در رد و محکومیت حرکت زشت و ابلهانه مزدوران حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی که با زیر پا  گذاشتن همه اصول انسانی و قوانین بین المللی به سفارت انگلیس حمله ور شده و زور بازویشان را به رخ پنج شش نفر کارمند یک دولت خارجی ( که مهمان ما هستند ) کشیدند ، صادر نکرده اید ؟ شما که رد داستان حمله نظامی به کشورمان را در میان اپوزیسیون خارج از کشور گرفته بودید ، این حرکت اخیر را اگر بمعنای اعلام جنگ مشتی ابله مزدور به تمام دنیا نمی دانید پس تعبیرتان چیست ؟ آیا هنوز هم معتقدید کسانی هستند که زیر گوش باراک اوباما و ایهود باراک و دیوید کامرون و نیکلا سارکوزی و ... می خوانند و به زور می خواهند وادار به جنگشان کنند ؟ آیا وقت آن نرسیده که از مجموعه اپوزیسیون به خاطر آن اتهام زنی پوزش بطلبید ؟ قبول دارم که اپوزیسیون امروز ما در جایگاه ایده آلی نیست و کم و کاستی های زیادی هم دارد ( که البته جای بحثش اینجا نیست ) اما این را خوب می دانم که تا جایی که به بحث حمله نظامی مربوط می شود کسی نیست که طرفدار و مشوق حمله خارجی باشد الا مشتی دیوانه و احمق که در داخل نشسته اند و سگان هارشان را به جان مردم بیگناه می اندازند و از ناامنی و بحران تغذیه می کنند . آری ، آقای گنجی ، بهتر است به جای آدرس عوضی فرستادن و تلف کردن وقت خودتان و دیگران به فکر برقراری یک اتحاد فراگیر باشید تا هر چه زودتر بتوان صدای دیگری به گوش جهانیان رساند مبادا آنان این صداهای نامربوط را بعنوان صدای مردم ایران ، اشتباهی بگیرند و اعلام جنگ را جدی تلقی کنند . آقای گنجی ، حرفهای قشنگ زدن البته کار هنری زیبایی است اما کار سیاسی نیست . شما هم فیلسوف نیستید ... دست از طرفداری خشک از فلسطین و توهمات عجیب و غریب نسبت به اسرائیل بردارید و به فکر کیان میهن باشید که ساعت ها به تیک تیک افتاده اند و نگرانم بزودی روزی فرا رسد که نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان . آقای گنجی ! رد طرفداری و تشویق به حمله نظامی را در داخل ایران و در میان حکومتیان بگیرید نه در میان اپوزیسیون خارج کشور . والسلام

حکومتی که توانایی محافظت از دفاتر سیاسی کشورهای خارجی را ندارد ، حق ارتباط با هیچ کشور خارجی ندارد

نمی دانم عکس های مربوط به " اشغال " سفارت انگلستان در تهران را دیدید یا نه ، اما آنچه من دیدم چیزی نبود بغیر از اوباش گری و حماقت ، آنهم در حضور باصطلاح نیروی انتظامی که دست در جیب شان کرده اند و سوت می زنند و لابد دستور ندارند که دخالت کنند . به هر حال ، این ما مردم هستیم که باید منتظر عواقب وخیم چنین حرکاتی که تنها از اذهان بیمارگونه ناشی می شود باشیم و بهایش را تمام ملت باید بپردازند . رژیم ولایت فقیه ثابت کرده است که هیچ آدابی و ترتیبی نمی جوید و به هیچ قانونی ، به هیچ عقلی و به هیچ عرفی پایبند نیست . این جماعت دیوانگانی بیش نیستند که متأسفانه زمام اداره کشورمان را بدست گرفته اند و ما تا کی می خواهیم اینها را بر مسند قدرت ببینیم ، نمی دانم ! چنین حکومتی حق ارتباط با هیچ کشور خارجی ندارد و هر دولتی که ذره ای عقل داشته باشد بایستی سریعاً نمایندگی سیاسی اش را تعطیل کند و شهروندانش را از معرض خطر خارج نماید . رژیم جمهوری اسلامی نیازی به مشروعیت بخشی بیش از این ندارد

Friday, November 25, 2011

هم میهن نازنینم ! چشمهایت را باز کن : محرم سال 2011 است ، زنجیرت را زمین بگذار ، بجای آن کتاب بردار .

همزمانی روزهای ماه محرم و اوضاع آشفته داخلی و بین المللی کشور و تلاشی که رژیم در بدنام کردن نام دانشجویان دارد و هزار و یک مصیبت دیگر که این روزها بر مردم کشورم وارد می شود ، به ادیشه ام فرو می برد . با خود می اندیشم که آیا زمان آن نرسیده که - بخصوص - جوانان برومند کشورم ، زبان دیگری ، غیر از زبان رسمی حاکمیت را بعنوان سمبل و نماد خویش بکار بگیرند ؟ زبانی که در آن خشونت نباشد ، زبانی که با معیارهای امروز جوانان دیگر ، در کشورهای مختلف دنیا ، هم آوایی و سنخیت بیشتری داشته باشد . زبان اندیشه و قلم ، زبان کتاب و تفکر ... زبانی که جهانیان را متقاعد سازد که جوان ایرانی ، آنی نیست که از نرده های سفارت بالا می رود و مانند دزدان عمل می کند و دست به غارت و چپاول و خرابکاری می زند ، جوان ایرانی معنای مهمان بودن را می فهمد و می داند که گردن کلفتی کردن و قلدری کردن برای چهار - پنج کارمند یک سفارتخانه خارجی هنر که نیست هیچ ، انتهای بی هنری و بی فرهنگی است ... از این حرفها گذشته در انتهای سال 2011 میلادی هستیم ، عصر ارتباطات ، عصر تکنولوژی ، عصری که هیچ چیزی حتا مرزهای سیاسی  هم نمی تواند مانع دیدن و فهمیدن شود ، لختی با خود اندیشه کنیم و ببینیم که اگر قرار است در این دهکده جهانی بر مبنای عملکردمان مورد قضاوت واقع شویم ، چه کارهایی باید بکنیم و از چه کارهایی خودداری کنیم . برای همین خطاب به تو برادر ( و شاید خواهر ) هم میهنم عرض می کنم : تو را به همه مقدساتت ، در این محرم لختی اندیشه کن ! زنجیرت را زمین بگذار و بجای آن کتاب بردار

Thursday, November 24, 2011

حتا برای یک لحظه هم نمی توانم باور کنم که در هزار کیلومتری رفسنجانی یک انسان صادق و پاک وجود دارد

در پی محکومیت مهدی هاشمی رفسنجانی در دادگاه کانادایی به اتهام آدم ربایی و شکنجه و غیره ، بیش از هر زمان دیگر بر این باور خود پافشاری می کنم که حتا در هزار کیلومتری هاشمی رفسنجانی هم نمی توان یک انسان پاک و درست و حسابی پیدا کرد ! هر چه هست تقلب است و دزدی و کثافت کاری و جنایت و خیانت . رفسنجانی همان کسی است که در دورویی و ریا در طول تاریخ بی نظیر است . بارها شده که در اوج انتظار مردم از حمایتش ، سنگ رد به سینه مردم زده است و بر عکس به چاپلوسی خامنه ای و توجیه جنایات او پرداخته است و او بهتر از هر کسی می داند که اگر روزی توفان مردمی به جریان درآید ، او و خاندان و ایل و تبارش اولین کسانی خواهند بود که قربانی این توفان خواهند شد . نمونه آخرش هم همین محکومیت پسرش به جرم آدم ربایی و شکنجه یک هم میهن دیگر ! هویت هاشمی رفسنجانی سالهاست که با دروغ و جنایت و "نان به نرخ روز خوری" در آمیخته است . شاهد عرضم کسانی که در مقطعی و با نیت خدمت به کشور به دم و دستگاه هاشمی نزدیک شدند و خیلی زود یا خود را کنار کشیدند و از او اعلام برائت کردند یا در آتش توطئه رفسنجانی و آدم هایش سوختند و نابود شدند . فراموش نکنیم که محکوم اول بسیاری از جنایت های جمهوری اسلامی در طول سالیان اخیر کسی نبوده است جز هاشمی رفسنجانی . بیشتر جنایتکاران فعلی نظام ولایت فقیه نیز گوشت و پوست و استخوان شان را در زمان همین هاشمی رفسنجانی بدست آورده اند ... نمونه ها بسیار است و از حوصله این نوشتار خارج

حادثه ای که ماشه انقلاب مصر را کشید + یک پرسش ساده

شاید بسیاری از ما هنوز هم فکر می کنیم که مردم مصر در پی مردم تونس به صحنه آمدند و زمزمه انقلاب و آزادی سر دادند . همچنین به احتمال فراوان همه ما می دانیم که انقلاب مردم تونس پس از خودسوزی یک جوان دستفروش در یکی از شهرهای کوچک تونس شعله ور شد و مدت کوتاهی نکشید که به سرنگونی و فرار زین العابدین بن علی دیکتاتور تونس انجامید . اگر چه به لحاظ تقدم زمانی ، انقلاب تونس قبل از انقلاب مصر شروع و به سرانجام رسید اما حادثه ای که اساساً ماشه انقلاب مصر را کشید چیز دیگری بود : در نیمه خرداد سال گذشته ( شش ژوئن 2010 ) خالد محمد سعید ، جوان 28 ساله مصری که به تازگی از آمریکا برگشته بود و قصد داشت پس از انجام یک سری کارهای شخصی دوباره به آمریکا باز گردد در یک کافی نت در مرکز شهر اسکندریه نشسته بود که ناگاه تعدادی از افراد پلیس مصر که در لباس غیر فرم ( همان لباس شخصی خودمان ) ظاهر شده بودند را بالای سر خود دید و در پاسخ به درخواست آنان مبنی بر ارائه کارت شناسایی ، تنها از آنان خواست که ابتدا خودشان را معرفی کنند و در صورت امکان حکم قضایی ای را که این اختیار را به آنان می دهد نشان دهند . همین ! این درخواست خالد سعید ( همگان او را به همین نام می شناسند ) بر مأموران پلیس مخوف مصر گران آمد و او را آنچنان مورد ضرب و شتم قرار دادند که به شهادتش منجر شد . در پی این حادثه جوان دیگری به نام محمد عبدالفتاح - که تاکنون برنده جوائز متعدد روزنامه نگاری آزاد شده است - و به تازگی به شغل روزنامه نگاری آزاد روی آورده بود از این حادثه خبر دار شد و اولین کسی بود که شرح حادثه را با جزئیاتش در شبکه های اجتماعی و در اینترنت منتشر کرد . گزارشی که محمد عبدالفتاح تهیه کرد شامل مصاحبه با شاهدان عینی و تعدادی عکس و ویدئوی غیر حرفه ای بود که توسط سایر جوانان حاضر در آنجا ضبط و ثبت شده بود . بنا به گفته شاهدان ، افراد پلیس آنقدر وحشیانه به جان آن جوان افتادند و سر او را آنقدر به در آهنی کوبیدند تا دیگر کسی صدایی از آن جوان نشنید . انتشار تصاویر جنازه خالد سعید که بوضوح صورت و جمجمه تغییر شکل یافته و دفرمه شده اش را نشان می داد و با سرعتی باورنکردنی  نیز در تمام مصر پخش شد موجی از خشم در میان جوانان مصر و کسانی که در عالم آنلاین دستی داشتند بوجود آورد که آنان با دیدن اولین تحرک مردمی در مصر به ناگاه و هماهنگی های قبلی به خیابانهای تمام شهرهای مصر ریختند و هسته اولیه انقلاب مصر و جوشش میلیونی مردم را در میدان التحریر قاهره شکل دادند و شد آنچه امروز می بینیم و این سنت تجمع در میدان التحریر تنها و تنها ناشی از همان خشم اولیه ناشی از کشته شدن خالد محمد سعید بود . در زیر دو تصویراز او قبل و بعد از شهادت آمده است که پیشاپیش از شما بابت انتشارشان عذر می خواهم ، اما چه کنیم که باید واقعیت های تلخ را دید و از آن درس گرفت . 
پرسشی که ممکن است مانند من به ذهن همه شما خطور کند این است که آیا ما مردم ایران مشابه این صحنه ها را نداشته و ندیده ایم و اگر دیده ایم ما را چه می شود ؟ هر کس به فراخور حال خود در پاسخ این پرسش لختی اندیشه کند ... 




Tuesday, November 22, 2011

چرا آنچه این روزها در میدان التحریر قاهره اتفاق می افتد ، سالهای 58 و 59 در ایران رخ نداد ؟

مردم مصر برای بار دوم در طول یک سال اخیر در میدان التحریر قاهره و سایر شهرهای مصر گرد هم آمده اند تا از انقلابشان دفاع کنند . انقلابی که در اوائل سال جاری میلادی منجر به سقوط رژیم دیکتاتوری حسنی مبارک شد و به انتقال قدرت به شورایی مرکب از فرماندهان نظامی ارتش مصر ، یعنی همان کسانی که منتخب مبارک بودند انجامید . در طول هشت ماه اخیر مردم مصر با شکیبایی تحسین برانگیزی نظاره گراقدامات و فعالیت های شورای نظامی بودند و امیدوار بودند که این شورا بتواند مقدمات برگزاری یک انتخابات آزاد و منصفانه را مهیا کند . انتخاباتی که در درجه اول قدرت را به دست یک دولت منتخب مردمی بسپارد و در درجه دوم ، نظامیان را از سیاست برکنار کرده و آنها را به کار اصلی خودشان بگمارد . شوربختانه از آنجایی که افراد این شورای نظامی حامل همان تفکر دیکتاتوری رژیم سابق بودند این اتفاق نیفتاد و شواهد امر نیز روزبروز بیشتر نشانگر این واقعیت بود که این جماعت به این زودی و به این سادگی ها از قدرت کنار نمی روند . بعبارتی ساده تر ، مردم مصر احساس کردند که انقلاب شان توسط نظامیان وابسته به تفکر حسنی مبارک به سرقت رفته و امید چندانی به برقراری دموکراسی در مصر نمی رود . اینجا بود که تصمیم گرفتند دوباره به میدان التحریر برگردند و از انقلاب شان پاسداری کنند و آن را به همان جایی رهنمون گردند که از ابتدا قرار بود برود . جالب اینجاست که این حرکت جدید عمدتاً از ناحیه مردم عادی کوچه و خیابان و جوانان غیر وابسته به احزاب رهبری و هدایت شد و حزب اخوان المسلمین بعنوان اصلی ترین حزب سیاسی مصر ، آخرین گروهی بود که بعد از جلسات متعدد و با محافظه کاری فراوان بصورت نصفه و نیمه به این حرکت پیوست ! تا این لحظه ، اگر چه هنوز هیچ حرکتی که نشاندهنده کناره گیری شورای نظامی از رأس قدرت باشد مشاهده نشده است و باید منتظر وقایع ساعت ها و روزهای آینده نشست اما استعفای جمعی دولت موقت مصر پیام آشکاری به مردم بود که اگر در صحنه بمانند هیچ کسی نمی تواند جلودارشان باشد . این وقایع در حالی اتفاق می افتد که اگر چه متأسفانه نیروهای امنیتی مصر با خشونتی بیسابقه و حتا شدیدتر از زمان حسنی مبارک به روی مردم آتش گشوده اند و تاکنون دهها نفر کشته و زخمی شده اند ولی مردم کماکان در صحنه مانده اند و خیال عقب نشینی ندارند . 
تماشای این روزهای مصر من را ناخودآگاه به حدود سی سال پیش برگرداند : زمانی که مردم ایران در پی حرکتی که باصطلاح انقلاب اسلامی می نامندش ، شاهد و ناظر به سرقت رفتن انقلاب و اهدافش بودند و نشستند و دم برنیاوردند . روزهایی که رهبران باصطلاح انقلاب با انحراف از اهداف اولیه آن که "آزادی" بارزترین جنبه آن بود ، روزبروز بر فشار و تبعیض و ظلم وستم و کشت و کشتارشان افزودند و کسی را یارای مقابله نبود . اگر چه شخصاً و به شواهد متعدد تاریخی بر این باورم که اساساً تحولی که بعدها "انقلاب اسلامی مردمی ایران" نام نهاده شد بهیچ عنوان مختصات یک انقلاب آگاهانه و هوشمندانه و از سر دانایی را نداشت و هرگزدر شمارانقلاب های یکصد سال اخیر نمی گنجد و بیشتر می توان آن را یک شورش کور و احساسی نامید تا یک انقلاب ، ولی حتا با پذیرش این فرضیه هم باز می توان به این نتیجه رسید که شورش سال 57 ایران یک انقلاب اصیل مردمی و برخاسته از اراده جمعی یک ملت نبود . چرا که اگر مردم ایران واقعاً در سال 57 می دانستند که چه می کنند و اصولاً چه چیزی می خواهند و چه چیزی را نمی خواهند با مشاهده اولین نشانه های انحراف از انقلاب شان باید به میدان می آمدند و تکلیف شان را با دزدان انقلاب روشن می کردند . نشانه هایی از جمله : 
یک - تحمیل حجاب به زنان به رغم آنکه بارها گفته بودند که کسی در پی آن نیست ، دو - اعدام های بی رویه و وحشیانه هر کسی که به زعم تعدادی انگشت شمار بیمار روانی ، فاسد و مفسد و جنایتکار محسوب می شدند ، 
سه - کشتار فعالین سیاسی و مبارزانی که بیشترین نقش را در بوقوع پیوستن همان انقلاب ایفا کرده بودند ، 
چهار - قدرت گیری خمینی به رغم اینکه بارها از قبل گفته بود که در پی به دست گرفتن قدرت سیاسی نیست و و و ... 
همه و همه نشانه هایی بودند که اگر مردم ایران حس تملکی به انقلاب داشتند و گوش شنوایی و چشم بینایی داشتند باید به میدان مبارزه می کشاندشان و سرنوشت کشور را به جایی غیر از جایگاه کنونی اش می برد . در این میان اما نباید بی انصاف بود و همه تقصیرات را یکجا به گردن مردم انداخت و از خیانت آشکاری که جمعی مبارز سیاسی وابسته به ایدئولوژی های زمینی و آسمانی شکست خورده به کشور و انقلاب کردند حرفی به میان نیاورد . خیانتی که به اسم روشنفکر دینی و غیر دینی به کشور ما شد در تاریخ جهان لنگه و نظیر ندارد . کسانی که نه می دانستند چه می خواهند و نه می دانستند چه نمی خواهند . کسانی که از بورسیه های دولتی زمان شاه استفاده کرده بودند و در بهترین دانشگاههای جهان درس خوانده بودند و نمک همان دولت را خورده بودند و نمکدان بر زمین زدند ! آری ، ایکاش مردم ایران نیز همان اوائل انقلاب متوجه انحراف و دزدی باصطلاح رهبران انقلاب شان ! می شدند و باز به میدان می آمدند و سرنوشت این آب و خاک را از آینده شومی که در انتظارش بود نجات می دادند . ایکاش روند نزولی سطح زندگی شان همان اوائل می دیدند و حداقل بخاطر شکم شان به میدان مبارزه می آمدند . آنگاه که برای یک قالب کره و نیم کیلو برنج و یک پیت نفت و ... وادار شدند ساعت ها در صف های تحقیرآمیز بایستند و شاهد بر باد رفتن سرمایه های بیکران مملکتشان باشند که بدست مشتی خیانت کار و غاصب هر روز بیشتر از روز قبل بر باد فنا می رفت ! خلاصه اینکه در کشور ما اشتباهی رخ داد که نسل های متمادی باید هزینه آن را بپردازند : 
خود کرده را تدبیر نیست که از قدیم گفته اند : از ماست که بر ماست ! 
در این باره باز هم خواهم نوشت

Sunday, November 20, 2011

کدام یک بهتر است : حمله سیاسی به نظام ولایت فقیه یــــا حمله نظامی به کشور ؟

این روزها بیش از هر زمان دیگر این عبارت را می شنویم : احتمال حمله نظامی به ایران ! فارغ از اینکه این حمله چگونه ، توسط چه کشور یا کشورهایی ، در چه زمان و به کجا انجام شود ، باید همگان با آن مخالفت کنیم و یادآور شویم که اثرات مخرب هر نوع عملیات نظامی بیش از آنکه به نظام ولایت فقیه لطمه بزند ، دامن مردم بدبخت را می گیرد و اوضاع را از آن چیزی که هست بدتر و بدتر می کند . به باور من ، اینک وقت آن است که همه کوشندگان راه آزادی ایران باید هم و غم خود را معطوف به تغییر گفتمان حمله نظامی به حمله سیاسی کنند . حمله سیاسی ، در یک کلام عبارت است از مشروعیت زدایی بین المللی از رژیم جمهوری اسلامی . تحریم سیاسی و مالی کلیه مقامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی و جلوگیری از ورود آنان به کشورهای دیگر می تواند یکی از ابزارهای چنین حمله سیاسی ای باشد . پیام چنین اقدامی کاملاً روشن است : جمهوری اسلامی بدلیل زیر پا گذاشتن حقوق شهروندان ایرانی و عدم رعایت موازین بین المللی و دخالت های نابجا در کشورهای منطقه و تهدید امنیت و صلح جهانی ، مشروعیت لازم جهت اداره کشور را ندارد . بدیهی است این عدم مشروعیت شامل عدم اختیار دست اندکاران رژیم جهت دست اندازی به سرمایه ها و منابع کشور از جمله فروش نفت و کسب درآمد برای پیشبرد اهداف خطرناک مقامات رژیم نیز خواهد بود. بدین ترتیب ، جامعه جهانی ضمن پیشگیری از قدرت گیری روزافزون اقتصادی رژیم ، به مردم کشور نیز اعلام خواهد کرد که زمان معاملات مخفی با رژیم به سر آمده و زمان ، زمان تغییر و دگرگونی است . مطمئنم در چنین شرایطی ، همزمان با تحولات منطقه - بویژه سرنگونی قریب الوقوع رژیم بشار اسد در سوریه - ایرانیان نیز به خود جرأت خواهند داد تا هر چه زودتر ورق را برای رژیم غاصب کشورشان برگردانند و مبارزات آزادیخواهانه خود را تشدید بخشیده و کار نظام را تمام کنند . حضور فعال افراد دو گروه شبه نظامی وابسته به رژیم تهران ، حزب الله لبنان و - بر اساس آخرین خبر - حزب شیعه مقتدی صدر در کنار نیروهای امنیتی رژیم خونخوار سوریه و کشتن مردم بیگناه آن کشور نشان می دهد که بقا و ماندگاری بشار اسد برای جمهوری اسلامی بسیار مهمتر از چیزی است که تا حال پیش بینی می شد و سقوط نظام بعثی سوریه قطعاً می تواند خون تازه ای در رگهای مبارزان آزادیخواه ایرانی در داخل و خارج از کشور به جریان بیندازد . در پایان لازم می دانم یک بار دیگر یادآوری کنم که به باور نگارنده حمله سیاسی مورد نظر این نوشتار تنها و تنها زمانی اتفاق می افتد که تمامی گروههای سیاسی مخالف رژیم بتوانند در قالب یک اتحاد فراگیر، خود را به جهانیان معرفی نمایند . بعبارتی روشن تر ، توپ توی زمین خود ماست

Friday, November 18, 2011

سپاهی که تمام هوش و حواسش به یک تار موی زنان و یک مچ بند سبز است ، توانایی پاسداری از تأسیسات سری خود را نیز ندارد!

با خود می اندیشم که این سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با آن همه دبدبه و کبکبه اش ، با آن همه سرمایه گذاری اش ، با آن همه سردار و سرتیپ و سرلشکرش ، با آن همه ادعای سیستم ها امنیتی اش که همیشه ادعا می کنند " گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد ، جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست ! " وقتی حتا نمی تواند از تأسیسات و نفرات خودش پاسداری کند ( با هر فرضیه ای که در مورد انفجار اخیر ملارد بپذیریم ) چگونه می خواهد از کیان کشور دفاع کند ؟ اینان که همیشه حواس شان به همه چیز هست : از یک تار موی سر یک زن ایرانی گرفته تا یک تکه مچ بند سبز که یک جوان ایرانی بر دستش می بندد ، از کوچکترین تحرکات دشمنان فرضی خامنه ای گرفته تا ریزترین جزئیات برنامه های تسلیجاتی کشورهای منطقه و خلاصه از همه چیز و همه جا باخبرند الا از آنچه در داخل خودشان می گذرد ! هنوز نمی دانند که چند نفر در انفجار ملارد کشته شده اند ، یکی می گوید 27 نفر بعد می گوید 17 نفر ، بعدش اعلام می کنند 21 نفر و حالا هم سر از عدد 36 نفر درآورده اند با اینکه مطمئنم این آمار بسیار بیشتر از این حرفهاست ! اگر واقعاً این حادثه تنها یک تصادف بوده و هیچ دخالت خارجی در آن نقشی نداشته چرا این همه در ارائه آمار دقیق کشته شدگان و مجروحان آن دست دست می کنند ؟ مگر نمی دانسته اند که چند نفر آن روز در آنجا بوده اند ؟ خلاصه اینکه " وا اسفا " به حال ما و کشور ما که همه هست و نیست مان را بدست اینان سپرده اند

Wednesday, November 16, 2011

برای راهبری کلیت اپوزیسیون ایرانی ، اگر بهتر از رضا پهلوی سراغ دارید ، پیشنهاد دهید

هم میهن گرامی ، خواهرم ، برادر 
وقایع سوریه را می بینید ، لیبی را هم دیدید ، اگر مانند من بر این باورید که رمز بقای رژیم جمهوری اسلامی و دوام سی و سه ساله اش به رغم همه ستم ها و جنایت هایی که انجام داده است ، چیزی به غیر از عدم اتحاد مخالفانش نیست ، علی القاعده باید به این نتیجه هم رسیده باشید که ما امروز بیش از هر چیز دیگر و هر زمان دیگر به یک اتحاد فراگیر میان مجموعه مخالفین نظام جمهوری اسلامی نیاز داریم . این اتحاد ، تنها و تنها بر روی اصول کلی و مشترکی نظیر براندازی جمهوری اسلامی ، انجام یک انتخابات سراسری بمنظور تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید و نهایتاً برقراری دموکراسی واقعی بر اساس حقوق اعلامیه جهانی حقوق بشر خواهد بود . برای نیل به این هدف ناگزیر از گرفتن دست همدیگر هستیم چرا که تجربه تاریخی به تلخی نشان مان داده است که یک دست صدا ندارد . باید همه با هم باشیم تا دنیا هم تکلیفش با ما و رژیم روشن شود . باید کسی و مجموعه واحدی باشد که بتواند سخنگوی این جریان متحد باشد و گامی از اصول مشترک فوق نیز فراتر ننهد . شخصاً با شناختی که از شخصیت های مختلف سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی مخالف نظام جمهوری اسلامی دارم هیچ کسی را برازنده تر و مؤثرتر از آقای رضا پهلوی ( و نه شاهزاده رضا پهلوی ! ) نمی شناسم . اگر شما ، با هر عقیده و منش سیاسی که دارید فرد دیگری را لایق تر و مؤثرتر می دانید و مطمئنید که می تواند مرز مشترک همگان باشد ، پیشنهاد کنید ، شرافتاً قول می دهم که اولین کسی باشم که برایش کمپین راه بیندازم . یادتان باشد : ما چاره ای غیر از اتحاد و همبستگی نداریم . همه ما ایرانی هستیم و چیزی مهمتر از ایران نداریم . تعصبات حزبی ، قومی و قبیله ای را باید کنار بگذاریم و دست یاری همدیگر را فشار دهیم . سخت است اما ناشدنی نیست  
زنده باد آزادی 
برقرار باد ایران آزاد و دموکرات

Monday, November 14, 2011

آقای خاتمی ! آیا نظارت استصوابی شورای نگهبان و لزوم التزام عملی کاندیداها به ولایت فقیه، انتخابات آزاد را مخدوش نمی کند ؟

در پی اظهارات مجدد آقای خاتمی در مورد انتخابات آزاد ، چند پرسش از ایشان دارم که امیدوارم با پاسخگویی بموقع و شفاف ، از بروز هر گونه سوءتفاهم جلوگیری کرده و از کلی گویی نیز خودداری کنند :
یک - آیا انتخابات آزاد مورد نظر شما با امر نظارت استصوابی شورای نگهبان ، سنخیت دارد یا خیر ؟
دو - آیا التزام عملی کاندیداهای انتخابات ( کلیه انتخابات ها ) با انتخابات آزادهمخوانی دارد یا خیر ؟
سه - آیا دولت احمدی نژاد را دارای ظرفیت برگزاری یک انتخابات آزاد می دانید یا خیر ؟ 
چهار - آیا اساساً جمهوری اسلامی را برای انجام یک انتخابات آزاد ( آزاد بمعنای واقعی ) صالح می دانید یا خیر ؟

Friday, November 11, 2011

خامنه ای و تهدیداتش بیش از هر زمان دیگر من را به یاد صدام و قذافی می اندازد ! واقعاً خنده دار است

در اینکه هم در میان مسئولین نظام ولایت فقیه و هم در میان دولت اسرائیل و کشورهای دیکتاتوری منطقه از جمله رژیم بشار اسد دیوانه هایی وجود دارند که تمام هم و غم شان این است که جنگی اتفاق بیفتد و در این میان جنبش های مردمی دموکراسی خواهانه  در منطقه تحت الشعاع قرار گرفته و برای سالها به تعویق بیفتند شکی نیست اما آنچه در این میان برای من بعنوان یک ایرانی ، بسیار جالب و صد البته مهم است این است که بخصوص در میان حکومتگران ایرانی ، هنوز هیچ نشانه ای از تدبیر و تدبر نمی بینم . اینان دلشان مانند همیشه نه تنها برای این کشور و مردم آن نسوخته و نمی سوزد بلکه تلاش دارند که با تهدیدهای مسخره و تاریخ مصرف گذشته ، دیوانگان آن سمت ماجرا را به جایی برسانند که این جنگ که دودش غیر از چشم مردم به جایی نخواهد رفت ، حتمن اتفاق بیفتد ! مانند همیشه ، این جماعت هدفشان این است که در پرتو این جنگ احتمالی اولاً چند صباحی بر موج احساسات میهن پرستانه مردم سوار شوند ، ثانیاً با انحراف افکار عمومی از اوضاع اسفبار سیاسی و اقتصادی مملکت بر میزان دزدی ها و اختلاس ها و ثروت های افسانه ای شان بیفزایند . صحبت های دیروز خامنه ای که در آن دنیا را به زدن سیلی و مشت و لگد و جفتک و ... تهدید کرد بخشی از همین تحرکات کور و بی نتیجه است . او بیش از هر کس دیگر می داند که دوره جنگ های کلاسیک گذشته است و دیگر مردم هیچ کشوری حاضر نیستند زیر بار دیوانه بازی های سران مملکتشان بروند . همچنین او به این امر نیز واقف است که مردم ایران خاطرات تلخ سالهای جنگ ایران و عراق را که حداقل شش سال آخر آن بدون هدف و نتیجه و تنها ناشی از دیوانگی خمینی و مشتی نافرماندهان جنگی ادامه پیدا کرد ، هرگز از خاطر نبرده و نخواهند برد . صحبت های دیروز خامن ای بیش از هر زمان دیگر من را به یاد رجز خوانی های صدام حسین و قذافی انداخت که حتا تا روز آخر حکومتشان ، واقعیت را ندیده و نپذیرفتند و دست از تهدید جهان برنداشتند . خامنه ای خوب می داند که ارتش عراق در سال 2003 تنها هفت روز توانست در مقابل حمله هوایی و موشکی آمریکا و متحدانش دوام بیاورد و پس از آن دیگر چیزی از آن ارتش باقی نماند . خامنه ای می داند که در صورت حمله احتتمالی آمریکا به ایران تمامی زیرساخت های اقتصادی و نظامی ایران ظرف بیست و چهار ساعت از بین خواهد رفت . شخصاً امیدوارم هرگز این اتفاق نیفتد و دنیا اجازه دهد مردم ایران خودشان برای آینده کشورشان تصمیم بگیرند اما نمی توانم نگرانی ام را از بروز چنین اتفاق ناگواری که قطعاً کشورمان را حداقل پنجاه سال دیگر به عقب خواهد برد ، کتمان کنم . 

Thursday, November 10, 2011

شعار محوری سپاه پاسداران ( و اعدوا لهم مااستطعتم بالقوه ) به چه معناست ؟ آیا توجیه گر ساخت بمب اتمی نیست ؟

عبارت فوق که بر بالای آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران ( بدون آنکه نشانی از ایران در آن باشد ) نقش بسته است ، بخشی از آیه 60 از سوره انفال است و معنای دقیق آن این است : 
و هر آنچه از امکانات و تجهیزات نظامی و جنگی که می توانید فراهم آورید ! 
ملاحظه می کنید که صراحت این آیه به اندازه ای زیاد است که جایی برای هیچگونه تفسیر و تحلیل دیگر مکی گذارد و کسی نمی تواند به خود اجازه دهد که - مثلاً - بگوید مراد خداوند در این آیه ، شمشیر و سپر است ! 
از آنجا که به تعبیر باورمندان به قرآن ، این کتاب مربوط به همه زمان ها و مکان ها است و در هر زمان می بایستی بر اساس شرایط روز تعبیر گردد به سادگی می توان در یافت که منظور از این آیه برای زمانی که ما در آن هستیم قاعدتاً شمشیر و سپر نیست و بالاجبار همه امکانات و تجهیزات نرم افزاری و سخت افزاری روز را در بر می گیرد . با یادآوری نکته فوق پرسشی که مطرح می شود این است که : آیا نمی توان به این نتیجه رسید که به رغم ادعاهای همیشگی سران و مسئولین رژیم جمهوری اسلامی که همه گاه اعلام می کنند که بر اساس باورهای اسلامی و دینی ، دستیابی به بمب اتمی با اصول اسلامی و آموزه های دینی و شرعی شان منافات دارد و از جهانیان می خواهند که این استدلال غیر قابل اثبات را بپذیرند و موضوعات "این جهانی" را از نگاه تنگ "آن جهانی" آقایان بنگرند ، بر اساس دستور صریح قرآن می توان برای مقابله با دشمن یا دشمنان احتمالی ! دست به هر کار معقول و نامعقولی از جمله ساخت بمب اتمی نیز زد؟
در اینجا قصد ندارم در مورد صحت یا عدم صحت گزارش سازمان بین المللی انرژی هسته ای اظهار نظر کنم ، همچنین ، در مورد لزوم و فواید و مضرات داشتن یا نداشتن بمب اتمی هم حرفی بمیان نمی آورم چرا که معتقدم ابتدا باید حساب مردم و کشور ایران را از حساب تعدادی افراد سودجو و منفعت طلب و گاه دیوانه ! جدا کرده و سپس از منظر منافع ملی ایران به آن نگاه کرد اما شدیداً بر این باورم که تا این لحظه که خواننده این سطور هستید ، میلیاردها دلار از سرمایه های این کشور بخاطر ماجراجویی های مشتی افراد غیر منتخب و غیر پاسخگو از بین رفته بدون آنکه هیچ نتیجه بدرد بخوری حاصل شده باشد بعلاوه اینکه تحریم های اعمال شده نیز تاکنون هیچ ضربه ای با این جماعت نزده و فقط جیب شان را پر پول تر کرده است . اختلاس های اخیر تنها نوک کوه یخی است که بدنه آن به یغما رفتن هست و نیت و دارایی این کشور است و هر روز بخشی از آن توسط امثال خاوری و خاوری ها از کشور خارج می شود . 
زنده باد آزادی 
پاینده باد ایران قدرتمند متکی به قدرت مردم