Thursday, December 29, 2011

یعنی چی که پنج نفر رو تو سوریه ربودن بعدش ما دو نفر آدم عادی دیگه فرستادیم که بربایند !؟ پس مأمورای سفارت کجان ؟

نمیشه البته از روی عکس قضاوت کرد اما یه خورده بعیده که این داستان ربودن پنج متخصص! ایرانی و دو نفر دیگر که بدنبال اونا رفته بودن صحیح باشه ! خبر خبرگزاری مهر رو میگم ، یه جاییش به هم نمی خوره ! چرا اون پنج نفر عکسی توی نیروگاه ندارن ؟ چرا با آشپز سوری عکس گرفتن ؟ اونی که چفیه انداخته داستانش چجوریاست ؟ چرا قیافه  و عکس این دو نفر آخر با اونا کلاً فرق داره ؟ تبپ ها رو نیگاه کنین . به هم نمیان ... تازه ! وقتی ادعا میشه که پنج متخصص یا تکنسین یا هر چیز دیگه ای که ادعا می کنند ربوده شدن چرا باید دو نفر آدم بیگناه بدنبال اونا برن ؟ برن که چی بشه ؟ مگه اینا از این جور کارا سر درمیارن ؟ چرا مأمورای سفارت ایران در دمشق بدنبالشون نرفتن ؟ مگه وظیفه شون نیست ؟ گفتم ، نمیخوام قضاوت کنم اما شاید لازم باشه این رو هم بگم که نیروهایی که ظاهراً این افراد رو ربودن اعلام کردن که اینا از اعضای سپاه قدس هستن و توی تشکیلات مخابراتی رژیم بشار اسد کار می کردن و از این جور قصه ها

Sunday, December 18, 2011

کیم جونگ ایل، دیکتاتوری که دیگر هرگز اسمی از او شنیده نخواهد شد مگر از باب عبرت تاریخ !

درگذشت تقریباً همزمان دو رهبر : واتسلاو هاول و کیم جونگ ایل صرف نظر از یک تصادف تاریخی، درسهایی در خود دارد که در آینده بیشتر و بیشتر روشن خواهد شد. واتسلاو هاول، اندیشمند و نویسنده ای بود که مطمئناً دهها سال دیگر از او به نیکی یاد خواهد شد و زندگی اش راه و روش آیندگان خواهد گردید اما بر عکس، کیم جونگ ایل رهبری که مستقیماً به زباله دان تاریخ فرو غلطید و دیگر هرگز اسمی از او برده نخواهد شد مگر از باب عبرت تاریخ و به جهت درس گرفتن آیندگان که بدانند چه انسانهایی در این زمانه زیسته اند، چه جنایت هایی به همنوع خود کرده اند و چه میراثی از خود به جا گذاشته اند. این نوشتار را شاهد می گیرم تا ظرف ده سال آینده - البته اگر عمری باقی باشد - بعنوان سند عرضه کنم تا فرزندانمان به عینه ببینند و بدانند که چگونه می شود که دو انسان در یک زمان زیسته باشند، یکی برای همیشه نابود شده در حالی که آن دیگری نام و اعتبار و آثارش برای دهها سال ماندگار خواهد ماند. این مزدی است که تاریخ و آینده به انسانها می دهد

وقتی اپوزیسیون خارج از کشور در رابطه با رضا پهلوی خود را به کری و کوری می زند !

سکوت معنادار احزاب ( یا شبه احزاب ) گروهها و فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی که در خارج از کشور مستقر هستند نسبت به فعالیت های اخیر آقای رضا پهلوی، بسیار مرموز و معنادار است! جالب اینجاست که بدانیم که حتا رسانه های وابسته داخلی نیز که استعداد درخشانی در قلب واقعیت های عینی دارند نتوانستند نسبت به این فعالیت ها - از بیانیه ایشان بمناسبت سالروز شانزده آذر گرفته تا ارسال نامه سرگشاده به باراک اوباما در خصوص سرنوشت ساکنان کمپ اشرف و اعلام جرم و شکایت بر علیه خامنه ای به جرم نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت - بی تفاوت بمانند و مجبور شدند با همان ادبیات سخیف خود نسبت به آن واکنش نشان دهند. طی کنکاشی که در وبسایت های مختلف مربوط به این افراد و گروهها کردم بهیچ عنوان نشانه ای از این اخبار ( حتا با نگاه منفی و بدبینانه ) ندیدم و نتوانستم بفهمم که این چه اصراری است که این جماعت بر عناد و لجاج ذاتی شان با این فرد دارند آن هم دقیقن در زمانی که ما بیش از هر زمان دیگر به یک اتحاد و همبستگی میان کلیه آزادیخواهان و مبارزان ضد رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی داریم. براستی آیا این آقایان ( و احتمالاً خانم ها ) از چیزی واهمه دارند؟ اگر اینگونه نیست پس چرا به رغم آن همه ادعا که در زمینه آزادی بیان و اطلاع رسانی شفاف دارند خود را اینگونه به کوری و کری زده اند؟ آیا کسی هست که پاسخی برای این پرسش داشته باشد

Thursday, December 15, 2011

به سکوت و بی تفاوتی فعالان سیاسی نسبت به فعالیت های اخیر رضا پهلوی اعتراض دارم

اخیراً شاهد فعالیت های روزافزون آقای رضا پهلوی در راستای کسب توجه جهانی نسبت به مسائل ایران هستیم. این فعالیت ها که بعنوان نمونه ای از آنها می توان به ارسال نامه سرگشاده به باراک اوباما در خصوص سرنوشت هم میهنان مان در کمپ اشرف و تدوین شکایت نامه از علی خامنه ای به جرم جنایت علیه بشریت و نقض آشکار حقوق بشر، اشاره کرد. صرف نظر از هر نتیجه ای که این فعالیت ها بدنبال داشته باشد، باید اذعان داشت که این نوع ابتکارات نشاندهنده فراغت ایشان از هر نوع مسلک سیاسی و فراحزبی بودنشان است . واقعیت تلخ و آزارنده این است که سالهاست همگان دارند با رژیم مبارزه می کنند و آخرش به این نتیجه رسید ایم که باید در کنار هم و دست در دست هم دهیم تا بتوانیم برای آینده فرزندان مان ( از خودمان که گذشت ) مفید باشیم. پرسشی  دارم : آقایان شما را چه می شود؟ اگر در ادعای مبارزه و آزادیخواه بودن صادق هستید و به غیر از ایران نمی اندیشید چرا پشت این مرد نمی ایستید؟ چرا از او حمایت نمی کنید؟ اتحاد و حمایت سر من را بخورد! چرا در مقابل این فعالیت ها سکوت کرده اید و بی تفاوت مانده اید؟ گناه این مرد چیست که پدر و پدربزرگش شاه آن کشور بوده اند و با استانداردهای آن زمان کم برای مملکت زحمت نکشیدند؟ بخشی از شما تحصیلکرده ها و بورسیه های همان زمان هستید؟ تازه، گیرم که با سلطنت و شاه مخالفید، مگر این مرد ادعای شاهی و سلطنت دارد؟ مگر بارها نگفته است که به تنها چیزی که می اندیشد آزادی ایران و برگزاری انتخابات آزاد است؟ شما را به تمام مقدسات تان سوگند می دهم، پشت این مرد را بگیرید و با این کار خار چشم دیکتاتور شوید ... آیندگان در مورد شما بخوبی قضاوت نخواهند کرد اگر ... ! من به شما و سکوت و بی تفاوتی تان اعتراض دارم

کسانی که از جمهوری اسلامی توقع برگزاری یک انتخابات آزاد دارند یا خود را گول می زنند یا مردم را فریب می دهند

نسبت رژیم های دیکتاتوری و تمامیت خواه با امر انتخابات آزاد مانند نسبت جن و بسم الله است و نظام ولایت فقیه حاکم بر ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. این واقعیت عینی را خود مسثولان جمهوری اسلامی بهتر از هر کس دیگر می دانند و دقیقاً به همین دلیل است که هرگز تن به برگزاری یک انتخابات آزاد و منصفانه نداده ، نمی دهند و نخواهند داد. تازه، اگر به فرض محال روزی فرا رسد که این رژیم بنا به مقتضیات یا مصالحی یا تحت فشارهای داخلی یا بین المللی اجازه برگزاری چنین انتخاباتی را بدهد تازه می رسیم به بن بست های قانونی و فراقانونی که در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد. به این ترتیب که اگر حتا به فرض محال روزی فرا رسد که مردم ایران بتوانند حرف نهایی خود را بدون دخالت شورای نگهبان و سایر نهادهای حکومتی در پای صندوق های رأی بزنند و نمایندگان واقعی خود را اعم از رئیس جمهور یا نماینده مجلس شورا(ی اسلامی !)یا مجلس بی خاصیت خبرگان رهبری و شوراهای شهر انتخاب کنند، آنگاه مواجه می شوند با اعمال قدرت ها و دخالت های گاه و بیگاه شخص رهبر و نهادهای موازی زیر مجموعه او در قالب انواع و اقسام احکام حکومتی و غیره که عملاً اجازه هیچگونه قدرت نمایی را به نهادهای انتخابی نمی دهند. بعبارت دقیقتر باید گفت که جمهوری اسلامی ظرفیت برگزاری هیچ نوع انتخابات آزادی را که بواسطه آن مردم - که صاحبان اصلی مملکت هستند - بتوانند در اداره ملک مشاع خودشان ابراز وجود کنند، ندارد و کسانی که دائماً با تغییر صورت مسئله سعی دارند چنان وانمود کنند که می توان و می شود این دو پدیده ( یک نظام تمامیت خواه ایدئولوژیک و انتخابات آزاد ) را در یک زمان و در کنار هم داشت یا فی الواقع خود را گول می زنند ( که امیدوارم اینگونه باشد ) یا قصد عوامفریبی دارند.  اینان هنوز نتوانسته اند به این پرسش ساده پاسخ دهند که چگونه و با چه مکانیزمی می توان تمام قدرت را به مردم واگذار کرد وقتی بر اساس صریح قانون اساسی معلول جمهوری اسلامی، ولایت مطلقه فقیه سکاندار اصلی نظام است و هموست که صلاح و خیر و شر مردم را بهتر از خودشان تشخیص می دهد! آیا این افراد که عمدتاً در مقطع یا مقاطعی در کاست قدرت جمهوری اسلامی هم نقش داشته اند بر این باورند که می توان آقای خامنه ای و مجموعه اطرافیان و بیت او را متقاعد ساخت که به یک باره از تمام قدرت نامحدودی که دارند کنار بروند و بر اشتباه بودن آنچه سالیان متمادی به لطائف الحیل به خورد خلق الله داده اند، اعتراف کنند؟ آیا چنین فرضی که می توان جمهوری اسلامی را اصلاح کرد و قدرت را به مردم برگرداند، فرض محال نیست؟ آیا نهادها و افراد وابسته به شخص رهبر را که در طول سالیان اخیر به قدرت و ثروت های افسانه ای دست پیدا کرده اند می توان وادار به تمشیت از منتخبین مردم کرد؟ آیا امثال حسین شریعتمداری و برادران لاریجانی و مجموعه تحت امر سلطان خراسان و بنیادهای ریز و درشت اقتصادی و نهادهای متعدد نظامی (که هر کدام سگ نگهبان آن دیگری است) و صدا و سیما و بیت رهبری و جنتی و نهادهای مافیایی رژیم و غیره و غیره را به یک باره و تنها با یک انتخابات آزاد می توان در مقابل قانون ( کدام قانون؟ ) به زانو درآورد؟ ساده اندیشی است اگر تصور کنیم جمهوری اسلامی تاریخ مصرفش هنوز تمام نشده است و قابلیت اصلاح دارد! بسیار رؤیایی و خوشبینانه است اگر به آینده این نظام امد داشته باشیم. مگر نه اینکه مجلس ششم مقدمات مجلس هفتم و هشتم را فراهم کرد و مگر نه اینکه هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی نهایتاً منجر به ظهور کوتوله سیاسی ای به نام احمدی نژاد شد که تمام ارکان قدرت و حکومت را به استهزاء کشاند و از این حیث بیشتر به یک کاریکاتور می ماند تا یک درام؟ نتیجه اینکه هرگاه قدمی برای اصلاح این نظام برداشته شده، نه تنها به نتیجه مورد نظر نرسیده بلکه سریعاً به عکس خود مبدل گشته و نتیجه ای صد در صد معکوس به بار آورده است! جای بسی شوربختی است که هنوز هم هستند کسانی که تصور می کنند می توان به امامزاده ای به نام سید علی خامنه ای دخیل بست و مرده ای به نام نظام ولایت فقیه را برپا نگه داشت. اینان - خواسته یا ناخواسته - فقط آدرس غلط می دهند و به هزار و یک دلیل نمی خواهند به خود بقبولانند که تجربه تلخی به نام جمهوری اسلامی در کشور به پایان راه خود رسیده است و هر کسی که خود را به آن متعلق و منسوب بداند در آینده ای نه چندان دور همراه او به همانجایی خواهد رفت که نظایر تاریخی اش رفتند: زباله دان تاریخ

Tuesday, December 13, 2011

آیا مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو هم در کمپ اشرف هستند ؟

این روزها بحث مربوط به سرنوشت هم میهنان مان در کمپ اشرف بسیار داغ است و اسباب نگرانی تعداد زیادی از ایرانیان در داخل و خارج از کشور شده است . ضمن تأکید بر حل انسانی این مشکل و جلوگیری بروز یک فاجعه انسانی ، پرسشی دارم که امیدوارم کسی پیدا شود و مانند یک هم میهن پاسخم را بدهد : آیا مسعود رجوی و مریم قجر  ( رجوی ) هم در کمپ اشرف هستند یا خیر ؟

Saturday, December 10, 2011

رضا پهلوی نشان داد که فرا حزبی و فرا مسلکی است . او ثابت کرد که یک ایرانی واقعی است

نامه اخیر رضا پهلوی به رئیس جمهور آمریکا در خصوص نگرانی اش برای هم میهنانش ( دقت کنید او ساکنان کمپ اشرف را هم میهنان خودش می داند ) جلوه دیگری از خصوصیات ممتاز او را نشان داد . او تنها کسی بود و هست که در میان هیاهوی ناشی از قطع روابط جمهوری اسلامی با انگلستان و نیز تبلیغات سؤال برانگیزش حول ماجرای هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی و هزار و یک مسئله داخلی و بین المللی دیگر از جمله ماجرای هسته ای، با مطرح کردن موضوع تخلیه کمپ اشرف توسط دولت وابسته به جمهوری اسلامی ( یکی از دو دولتی که از رژیم سفاک بشار اسد حمایت می کند ) نگرانی شدید خود را در خصوص سرنوشت چند هزار هم میهن که معلوم نیست بازی سرنوشت آنان را به کجا پرتاب می کند و روز بروز باعث نگرانی بیشتر می شود، اعلام می کند . این موضوع زمانی اهمیت بیشتر پیدا می کند که بدانیم سازمان مجاهدین خلق از لحاظ تاریخی دشمن رضا پهلوی و خانواده او بوده و یکی از عوامل اصلی سرنگونی حکومت پدرش و تشکیل همین جمهوری اسلامی بود. صرف نظر ار نوع واکنش آقای اوباما به این نامه و آنچه که بر سر این هم میهنان گرفتارمان می آید، باید اذعان و اعتراف کرد که رضا پهلوی نشان داد که در راه آرمان آزادی میهن، به هیچ چیز جز ایران و ایرانی نمی اندیشد و اجازه نمی دهد سوابق و اشتباهات و تعصبات حزبی و مسلکی افراد او را از اندیشیدن به سرنوشت دهشتناکی که ممکن است طی چند هفته آینده در انتظار ساکنان کمپ اشرف باشد غافل نماید . سرنوشتی که ممکن است تا حد بازگشت دادن اجباری آنان به ایران و انداختن شان در چنگال رژیم سفاک جمهوری اسلامی، باشد. با این کار او بیش از هر زمان دیگر نشان داد که تنها کسی است که به ایران و ایرانی می اندیشد و همزمان می تواند محوریت اتحاد مخالفین رژیم و مبارزین راه آزادی را بعهده بگیرد و برای سخنگویی و راهبری کنگره ملی ایرانیان مبارز راه آزادی میهن، می تواند بهترین گزینه ممکن باشد. امیدوارم این عمل شرافتمندانه و میهن پرستانه او با واکنش مناسب از جانب اعضاء ( و نه رهبری ) سازمان مجاهدین خلق و سایر آزادیخواهان روبرو شده و مقدمات تشکیل یک مجموعه متحد که بیش از سی سال است به رؤیا تبدیل شده و نبودش به جمهوری اسلامی اجازه رشد و بقا داده است را فراهم کند . زنده باد آزادی، پاینده باد ایران

Thursday, December 8, 2011

خمینی در تمام عمرش یک حرف درست زد : هر چه داریم از محرم داریم

این بار می خواهم کمی تلخ بنویسم : 
تلخ از آن جهت که واقعیت بخشی از جامعه امروز ماست . تلخ از آن جهت که در قرن بیست و یک هستیم و بخشی از جامعه ما هنوز در قهقرای تاریخ دست و پا می زند . و باز تلخ از آن جهت که این جماعت نمی توانند یا نمی خواهند که حتا برای یک بار هم که شده لختی بیندیشند و اعمال خود را با نگاهی عقلی ارزیابی کنند . دیدن صحنه ها و تصاویری از چگونگی برگزاری مراسم عزاداری ماه محرم امسال هر بیننده ای را به تفکر وا می دارد البته اگر مجال تفکری باقی مانده باشد ! کودک شیرخواره ای که در بندر عباس با پنکه سقفی برخورد می کند و اگر نمرده باشد باید تا آخر عمر با نقص عضو زندگی کند . جماعتی در اینجا و آنجای کشور بر سر و روی خود گل مالیده اند و خود را تبدیل به هیولاهایی کرده اند که دیدنش اسباب آزار روح است . زنجیر زنی و قمه زنی مصداق بارز خودآزاری است که متأسفانه هنوز طرفداران کمی هم ندارد . صف های طولانی گرفتن مقداری غذا چیزی جز تبلیغ روح گدایی و گداصفتی نیست اگر ندانیم حق و باطل چیست و برای احقاق حق بپا نخیزیم . 
اگر چه در اصالت واقعه عاشورا تردیدهای جدی وجود دارد و می توان حدس زد که در طول تاریخ، چه کسانی و با چه انگیزه هایی بر طبل این نوع اعمال و رفتار غیر انسانی کوبیده اند ولی حتا با فرض صحت این واقعه تاریخی جای بسیار تأسف است که بسیاری از مردمان ما هنوز پیام آن را درنیافته اند و این مراسم برایشان از ارائه یک سری رفتارهای کلیشه ای بدون پایه و اساس فراتر نرفته است، و دقیقاً همینجاست که به این نتیجه می رسیم که براستی خمینی حرف درستی زد آنجا که گفت : " ما هر چه داریم از محرم داریم " ! 
با اندکی تعمق در این حرف می توان دریافت که تا وقتی که هستند کسانی که بر سر و روی خود گل می مالند و پیکر خود را آماج زنجیر و قمه قرار می دهند و گداوار به صفهای غذا حمله ور می شوند و از سر و کول هم بالا می روند از همه مهمتر بچه های بیگناه را نیز درگیر اینگونه اعمال غیر انسانی می کنند، چه باک که تمام سرمایه های مملکت دارد به تاراج می رود ؟ 
چه باک که کشورمان هر جا سخن از اعدام و فساد و پلیدی و پلشتی است در صف اول ایستاده است ؟ 
چه باک که عده ای سوار بر همین موج ناآگاهی و خرافات زدگی شده و تسمه از گرده مردمان می کشند و میلیاردها دلار از داریی کشور را خرج امیال شیطانی خود می کنند و دریغ از یک ریال که به صاحبان اصلی اش - همین مردم - داده شود ؟ 
براستی چه باک که کشور دست نااهلان افتاده است و هر روز بیشتر از روز قبل در منجلاب تباهی و فلاکت و بدبختی و جنگ و کشتار و گرسنگی و انواع و اقسام فسادهای اجتماعی و مالی و سیاسی و فرهنگی فرو می رود ؟ 
نمی خواهم بگویم خلایق هر چه لایق ! اما واقعاً خود را جای مسئولین جمهوری اسلامی بگذارید : با مردمی طرف هستید که حاضرند هرکاری که شما بگویید بکنند بدون آنکه از شما چیزی بخواهند ، به هر سازی که شما بزنید برقصند بدون آنکه بدانند چه می کنند و حاضرند همه نوع توسری و فشار و بدبختی را تحمل کنند بدون آنکه حتا یک بار هم با خود بیندیشند که مثلاً حسین بن علی که بود و چه کرد و چرا کشته شد ! مردمی که هرگز از خود نپرسیده اند چرا در میان این خیل انبوه عزاداران و سینه زنان و قمه زنان و زنجیر زنان و خاک بر سران حتا یک آخوند و مداح پیدا نمیشود! چه می کنید ؟ 
آیا کسی که در اعمال خود نمی اندیشد و حاضر است مقام انسانی خودش تا به این پایه پایین آورد، از آزادی، از دموکراسی و اصولاً از مقوله ای تحت عنوان "حق" چیزی می فهمد؟ آیا این مردم در آینده فرزندان اندیشه کرده اند؟ آیا حاضرند آینده و زندگی فرزندانشان را فدای گذشته های دور تاریخ کنند ؟ آیا اینان در برقرار ماندن رژیم استبدادی مقصر نیستند؟ آیا جمهوری اسلامی هر چه دارد از اینان نیست؟

آقای رامین مهمانپرست ! شرافت و انسانیت و هویت و موجودیتت را چند فروخته ای ؟

در پی راه اندازی وبسایت سفارت مجازی آمریکا به زبان فارسی و فیلتر شدن آن توسط عوامل رژیم - که در جای خود بسیار قابل بحث است ولی موضوع بحث من نیست - سخنگوی وزارت خارجه رژیم دوباره دست به یک شاهکار جدید زد ! ایشان که ظاهراً هیچ علاقه ای به مطرح کردن دلایل فیلتر شدن سایت توسط دوستان شان ندارند و از آن به راحتی می گذرند عنوان کرده اند که راه اندازی این وبسایت اعتراف به اشتباه دولت ایالات متحده آمریکا در قطع روابط با ایران است ! بعنوان یک خواننده وقتی این جمله را دیدم بارها و بارها آن را خواندم تا مطمئن شوم که اشتباه ندیده ام . اگرچه واقعاً انتظار بیش از این از سخنگوی وزارت امور خارجه دولت کودتایی احمدی نژاد و نظام خامنه ای نمی توان داشت اما دوست دارم از ین آقای مهمانپرست چند پرسش ساده بپرسم : 
جناب آقای مهمانپرست ؛
شما که می گویید اساساً آمریکا نباید رابطه اش را با ایران قطع می کرد و همچنان سفارتش در تهران را باز نگاه می داشت می توانید بگویید که که آیا : 
 به سفارت ایران در واشینگتن حمله شد یا سفارت آمریکا در تهران ؟
کارمندان و دیپلماتهای ایرانی به مدت 444 روز به اسارت گرفته شدند یا آمریکایی ها ؟ 
در طول 33 سال گذشته این آمریکاییان بودند که دائم بر طبل دشمنی کوبیند و فریاد مرگ بر ایران سر دادند و پرچم ایران را آتش زدند یا عوامل وابسته به رژیم شما و یا حداکثر مشتی دانش آموز بیخبر از همه جا که آلت دست دوستان شما شده بودند ؟ 
آیا در آمریکا بر سر ازسرگیری روابط با ایران بین جناحهای سیاسی دعواست یا در ایران ؟ 
و دست آخر اینکه : آقای مهمانپرست ، شما که حاضرید بیایید و هر چیزی را بگویید و ابایی هم ندارید که حتا فرزندانتان از شما درس بگیرند ، خودتان را چند فروخته اید ؟

Tuesday, December 6, 2011

سخنی با آقای محسن سازگارا

جناب آقای دکتر محسن سازگارا
با درود بر شما و با سپاس از همت شما در ارائه روزانه برنامه های ده دقیقه ای و اطلاع رسانی ای که انجام می دهید.
در خصوص برنامه روز سه شنبه 15 آذر نکته ای با شما دارم که اگر چه بر سر بیان کردنش بسیار با خود کلنجار رفتم اما به مصداق مثل معروف " دوست  خوب آن است که گاهی تو را بگریاند " بر خود واجب دیدم که با شما در میان بگذارم : علتی هم که باعث شد تا از این رسانه استفاده کنم این است که شما را یک شخصیت اجتماعی و باصطلاح خارجی ها یک
" Public Figure"
می دانم و معتقدم این حق همگان است که از هر آنچه به شما مربوط می شود مطلع باشند . 
در برنامه مورد نظر که با روز عاشورا همزمان بود - فارغ از محتوای آن - به گمانم در پوشیدن لباس تیره اندکی بد سلیقگی به خرج دادید. دقت کنید، بنده به هیچ عنوان قصد اسائه ادب به اعتقادات مذهبی شما را ندارم و وجود هر نوع اعتقاد مذهبی را نه برای شما و نه برای هر کس دیگر عیب یا مزیت خاصی نمی دانم . نکته اینجاست که شما با توصیفی که در بالا شرحش رفت، از دایره یک فرد عادی کمی فراتر رفته اید و می بایستی ( باز هم به باور شخصی من ) در کنترل اعتقادات تان بیشتر کوشا باشید . من شما را بعنوان یک شخصیت سکولار می شناسم و اساساً از هیچ پدیده ای که باعث شود فاصله ای بین ما و شما بیندازد ، استقبال نمی کنم . در جایگاهی که شما قرار گرفته اید و علاقمندید قرار بگیرید، دخیل کردن اعتقادات شخصی گاه می تواند بمثابه سم مهلکی عمل کند که کمر به قتل رابطه دوستانه شما و طرفدارن تان ببندد. اینکه شما نشان بدهید که یک مسلمان شیعه اثنی عشری هستید که بسیار به حسین بن علی اعتقاد دارید و در روزی که به روز کشته شدن او معروف است جامه سیاه بر تن کنید، کمکی به مسائل ملی و میهنی ما نمی کند و ممکن است در جهتی ناصواب نتیجه بدهد. می دانید که در میان سیل انبوه کسانی که به شما و روش و منش سیاسی تان باور دارند و برنامه های روزانه تان را می بینند و شما را همیشه تحت نظر دارند، کسانی هستند که ممکن است از لحاظ اعتقادی با شما اشتراک نداشته باشند و یا اساساً هیچ نوع باور مذهبی نداشته باشند اما همین افراد فصل مشترکشان را با شما در داشتن هویت ایرانی و مبارزه برای آزادی ایران می دانند. اینکه بخواهید نشان دهید که - بر خلاف اصول اولیه سکولاریسم - دارای نوعی باور مذهبی هستید که شما را از آنان متمایز می کند، اگر نگوییم مضر است، می توان به ضرس قاطع گفت که مفید نیست. به هر حال امیدوارم توانسته باشم ضمن ادای احترام و سپاسگزاری از زحماتی که برای آینده میهن مان می کشید ( که می دانم بسیار هم سخت است ) نکته کوچکی بیان کرده باشم که بتواند برای همگان درسی در آن نهفته باشد

آخر کجای این دین رحمت است که بعد از 1400 سال هنوز پیروانش دارند همدیگر را می کشند ؟

مطابق معمول سالهای اخیر مراسم عاشورای امسال هم بدون خون و خونریزی به اتمام نرسید و دهها و صدها نفر در اینجا و آنجای دنیا به خاک و خون غلطیدند ... در این میان تعداد زیادی کودک نیز در بین کشته شده ها دیده می شود که جا دارد به والدین این بچه های معصوم تشری زد که چرا این بدبخت های بیگناه را وا می دارید که در آتش اعتقاد شما بسوزند ؟ از همه این حرفها گذشته ، با خود می اندیشم که چرا به ما گفته اند و هنوز هم می گویند که " اسلام دین رحمت است " ؟ با نگاهی به تاریخ - حداقل - سیصد ساله کشورهای اسلامی می بینیم که همیشه و هر ساله پیروان این دین به نام شیعه و سنی و بهایی و وهابی و سلفی و فاطمی و علوی و یزیدی وغیره و غیره و تحت عناوین مختلف نظیر اخوان المسلمین و حزب الله و القاعده و حماس و چه و چه دارند همدیگر را تکه و پاره می کنند که رحمت بودن دین شان را به رخ جهانیان بکشند ! آخر کجای این دین رحمت است که حتا باورمندان به آن چشم دیدن همدیگر را ندارند و اینگونه چون حیوانات وحشی به جان هم می افتند و از کشته پشته میسازند ؟ تکلیف کسی که به اسلام باور ندارد و از دور دارد این فجایع را که به نام دین و مذهب اتفاق می افتد، می بیند، چیست ؟ چگونه باید به او قبولاند که اسلام دین رحمت است ؟ کدام رحمت ؟

Monday, December 5, 2011

جناب آقای رضا پهلوی ! برای رسیدن به یک اتحاد فراگیر، لطفاً طی بیانیه ای از تمامی فعالان سیاسی، با ذکر نام، یاری بخواهید

جناب آقای رضا پهلوی ! بعنوان یک ایرانی، از شما خواهش می کنم برای رسیدن به یک اتحاد فراگیر میان کلیه طیف ها و سازمانها و گروهها و شخصیت های حقیقی و حقوقی ایرانی داخل و خارج کشور، بیاینیه ای صادر و طی آن از همگان دعوت کنید و یاری بجویید . بدیهی است این روزها رژیم جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موقعیت تاریخی خود در سطح داخلی و بین المللی قرار دارد و لزوم تشکیل یک اتحاد فراگیر میان همه کوشندگان سیاسی که آرمان آزادی و دموکراسی و سکولاریسم و انتخابات آزاد را دنبال می کنند، بیش از هر زمان دیگر احساس می شود. من شما را نه به دلیل اینکه فرزند آخرین شاه ایران هستید بلکه به این دلیل که شما را دارای یک اندیشه آزاد سیاسی می دانم، مخاطب قرار می دهم و مطمئنم با وجهه ای که شما در میان ایرانیان دارید بهترین فرد برای شروع این دعوت هستید، بعبارت بهتر باید بگویم که این درخواست جمعی بر شما حتا واجب است که هر چه زودتر بانی چنین اقدامی شوید . خواهش می کنم تلاش کنید و از همگان - با ذکر نام - بخواهید که هر چه زودتر این اتحاد، کنگره ملی یا هر اسم دیگری که بر آن نهاده خواهد شد را تشکیل دهید و به صدای مخالفان نظم جمهوری اسلامی رسمیت جهانی ببخشید . از همه اندیشمندان و فعالان سیاسی که بر روی اصول اولیه ( بعنوان مثال : براندازی نظام جمهوری اسلامی، برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و تشکیل یک حکومت دموکرات و سکولار و ... ) اتفاق نظر دارند - مجدداً تأکید می کنم، با ذکر نام - دعوت بعمل آورید . از شما خواهش می کنم ! زمان می گذرد و هر چه دیرتر شود هم جهان از ایرانیان قطع امید میکند و هم خود ایرانیان از آینده خودشان ناامید می شوند . این نامه را بعنوان التماسنامه یک هم میهن تلقی کنید . پاینده باد ایران آزاد و دموکرات و زنده باد آزادی
رونوشت : تمام ایرانیان آزادیخواه