با قبول ادعای فرضی آقای گنجی در خصوص موضوع تقلب در انتخابات و اینکه ایشان هر جلسه ای را با کلاس درس فلسفه اشتباه می گیرند و غامض گویی می کنند و با استناد به سخنان - تحت فشار یا ازادانه - چند نفر از نزدیکان آقای موسوی مبنی به غیر ممکن بودن تقلب و ... نتیجه گیری می کنند که در انتخابات تقلبی انجام نشده است ، به این پرسش اساسی و ساده می رسیم : جناب گنجی ! اگر در انتخابات تقلب نشده ( این را به منزله بی احترامی به میلیونها انسانی که در فردای کودتای انتخاباتی به خیابانها آمدند و یکصدا فریاد زندند " رأی ما کو ؟ " ، تلقی نکنید ) و احمدی نژاد منتخب واقعی مردم ایران است ، یعنی مردم ایران حداکثر فهمشان انتخاب احمدی نژاد است ، پس شما این وسط چکاره اید و برای آزادی چه کسانی تلاش می کنید ؟ این مردم که نه ارزش آزادی را می فهمند و نه به آن بها می دهند . با این فرض ، میتوان ادعا کرد که شما هم آب در هاون می کوبید . همین
Wednesday, October 27, 2010
Monday, October 25, 2010
در پی دفتر حامد کرزای منتظر رسوایی دفتر نخست وزیری عراق هم باشید
ماه قبل ، در جریان اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد یادم می آید روزی که احمدی نژاد در صحن علنی سازمان ملل در نیویورک سخنرانی کرد و بقول معروف هر چه از دهنش درآمد نثار آمریکا کرد و بخصوص رفتار خصمانه آمریکائیان را در عراق و افغانستان - آنهم در حضور نمایندگان رسمی این دو دولت که بنوعی از حمایت آمریکا برخوردارند و روابط خوبی نیز با آمریکا دارند - زیر سؤال برد ، در نوشتاری این پرسش را مطرح کردم که مگر این دولتها خودشان زبان ندارند که از منافع خودشان دفاع و حمایت کنند و بر آمریکا بشورند ؟ مگر نمی توانند از حقوق هم میهنانشان آنگونه که بایسته و شایسته است دفاع کنند ؟ چرا ما باید بهای این کار را که وظیفه اصلی دولتهای دو کشور است ، بپردازیم ؟ چرا ایران کاسه از آش داغتر می شود و این دولتها صدایشان ( یا بقولی جیک شان ) هم در نمی آید که یا برای ما دست بزنند یا بر علیه سخنان احمدی نژاد بیانیه صادر کنند و اتهامات صادره از طرف او را رد کنند ؟ اینها تنها نمونه ای از پرسشهایی بود که در پی آن سخنرانی سخیف و بی ارزش و - صد البته - پر هزینه به ذهن من آمد و مطمئنم سؤالاتی از این دست در اذهان بسیاری از هم میهنانم نیز بوجود آمد . امروز و با درز خبر مربوط به کمک های مالی ( شما بخوانید رشوه ) ایران به دفتر حامد کرزای که هدفی جر خریدن آدمها نداشته است ، پاسخ خود را گرفتم و مطمئنم بزودی شاهد خبری مشابه از سمت عراق هم خواهیم بود و معلوم خواهد شد که دولتمردان فاسد این دو کشور ، سرنوشت مردمشان چگونه در ازای ثمن بخس به رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی فروخته و تنها در اندیشه جیب خودشان هستند . تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که با داشتن دولتمردانی اینچنین خودفروخته ، بسیار بسیار خوشحالم که عراقی یا افغان نیستم . همین ! زنده باد آزادی ایران
Sunday, October 24, 2010
بالاخره خامنه ای یک حرف درست و حسابی زد
بسیج یکى از آیات قدرت الهى است و در فتنه ۸۸ اشتباه نکرد
دقیقاً ! این همان چیزی است که ما هم سالهاست داریم آن را فریاد میزنیم . بسیج ، دقیقاً برای همین منظور تأسیس و تجهیز شد و از فردای جنگ ایران و عراق ، در راستای همین هدف سازماندهی شد . این را بخصوص خطاب به آن دسته از عزیزان اصلاح طلبی می گویم که اصرار دارند بگویند بسیج از اهداف خودش منحرف شده است و سعی وافر دارند تا تصویر معکوسی از بسیج در اذهان مردم بوجود آورند . بیشتر خطابم به همراهان پیشروی جنبش ، آقایان موسوی و کروبی است که تلاش می کنند ایده آلهای ذهنی خود را ( اگر چه با نیت خیر ) در قالب نامه و بیانیه به همراهان دیگر جنبش منتقل سازند و بسیج را یک نیروی مردمی معرفی کنند . آری عزیزان ، من هم با خامنه ای موافقم : بسیج واقعاً در سال 88 اشتباه نکرد و دقیقاً همان کاری را کرد که برای انجامش تجهیز مالی و نظامی شده بود . کشتار مردم وظیفه اصلی بسیج است . ما نیز باید با واقعیتهای تلخ جامعه مان روبرو شویم و دوست و دشمن خود را بشناسیم . واقعیت ملموس و عینی ایران ما این است که بسیج یک نیروی میلیشیایی است که تنها هدف آن پشتیبانی از حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی و سرکوب مردم ایران استThursday, October 21, 2010
نامه سرگشاده مسلمانان جهان به ولی امر خودشان : آغا جان چرا پیش ما نمیای ؟
در این نامه آمده است : حال که شما خودتان را ولی امر ما می دانید ، دیگر صحیح نیست که بیش از این ما را تنها بگذارید و سال تا سال سری به ما نزنید . مگر می شود که رهبر و ولی امر به بندگان و رعایا و پیروان خودش التفاتی نکند و دست محبتی بر سر آنان نکشد ؟ عاجزانه و ملتمسانه از شما می خواهیم قدم بر روی تخم چشم ما بگذارید و چشم کور ما یک میلیارد و نیم کر و کور و بدبخت را به تمثال مبارک خودتان منور فرمایید . اکر شما رهبر و ولی امر ما هستید ، ما هم همگی خر شما هستیم . منتظریم ! زود بیاین
Wednesday, October 20, 2010
وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی : برخورد می کنیم ، می گیریم ، می بندیم ، می کشیم ، پس هستیم
باز هم در خبرها به نقل از حیدر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی آمده است که " با هر گونه اخلال در طرح هدفمند کردن یارانه ها برخورد می کنیم " . از خواندن این خبر نکته ای به ذهنم رسید که با شما در میان می گذارم : با مقایسه ای سطحی میان کشورهای پیشرفته ( مراد در این جا بیشتر از حیث مدنی و حاکمیت قانون است ) و ایران براحتی می توان با این نتیجه بدیهی دست یافت که در هیچ کجای دنیا و در هیچ کشوری که ذره ای قانون حاکم باشد و دولت - بعنوان یک نهاد برخاسته از حاکمیت قانون و مدنیت جامعه بشری - اقتدار داشته باشد ، تا به این اندازه شاهد اظهار نظر و آفتابی شدن مقامات اطلاعاتی و امنیتی نیستیم . نگاهی به اخبار کشورهای غربی بیندازید ، آمریکا ، کانادا ، انگلیس ، فرانسه ( به رغم آنکه درگیر اعتصابات سراسری هم هست ) و دیگر کشورهای حتا نه چندان پیشرفته ، در کدام کشور تا به این اندازه رئیس دستگاه اطلاعاتی و امنیتی این کشورها را می بینید و از او خبر می خوانید ؟ اساساً این مقامات در سطح جامعه شناخته شده نیستند . بر عکس ، این آقای حیدر مصلحی خودمان ، چپ و راست آفتابی می شود و در مورد هر چیزی - از حجاب خانم ها گرفته تا طرح هدفمند کردن یارانه ها - اظهار نظر می کند . نوع اظهار نظرها هم بیشتر جنبه تهدید آمیز و شاخ و شانه کشی دارد . به باور من این حضور پررنگ وزیر اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی را تنها با یا یک دلیل می توان توجیه کرد : نبود اقتدار و امنیت در کشور . اگر دولت و حاکمیت اقتدار داشت هرگز نیازی به این همه خودنمایی و تهدید نداشت . آنچه جمهوری اسلامی را به این شدت آسیب پذیر کرده تا جایی که وزیر اطلاعاتش شب و روز در حال تهدید کردن مردم است ، تنها و تنها ضعف سیاسی و عدم حاکمیت قانون و در نتیجه اقتدار قانون است . طبیعی است که جمهوری اسلامی از سایه خودش هم می ترسد و مانند یک بیمار روانی تمام اشیاء دور و برش را موجوداتی خطرناک می پندارد که هر آن ممکن است به او حمله ور شده و جانش را بستانند . اگر چه این نوع رفتار سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ، منحصر به این دولت و این وزیر نیست ولی با تشدید بیکفایتی رژیم در اداره جامعه ، روز بروز شاهد افزایش آن بوده و خواهیم بود . البته حضور پررنگ و قدرتمند جنبش سبز مردم ایران که هر روز بر دامنه و اعتبار آن افزوده میشود در این احساس ضعف مقامات رژیم تءثیر بسزایی دارد . آری ، این ترس ناش از مرگ رژیم است که وزیر اطلاعات را وامی دارد که دم به ساعت سر و کله اش پیدا شود و قداره کشی کند . بقول ظریفی که می گفت : وزیر اطلاعات رژیم ، وجود خود را در گرو گرفتن و کشتن و بستن می داند و بس . زنده باد آزادی
Tuesday, October 19, 2010
خامنه ای ! گیرم که تو خود خدایی ، با ما لشکر بی خدایان چه می کنی ؟
مریضی روحی رهبر جمهوری اسلامی هر روز ابعاد وسیعتری به خود می گیرد و کار دارد جدی جدی بالا می گیرد . دیوانگی خامنه ای دارد مملکت را واقعاً به لبه پرتگاه سقوط و فروپاشی می کشاند . در میان رهبران دیکتاتوری های یکصد سال اخیر به ندرت میتوان کسی را مشابه خامنه ای پیدا کرد . فرق اساسی خامنه ای با دیگر دیکتاتوران معاصر این است که او ( خامنه ای ) خود را واقعاً فرستاده از جانب خدا می داند و این سناریوی مضحک را باور کرده است . البته نمیتوان انکار کرد که او ( خامنه ای ) تا ادعای خدایی زمین و اسمان و کلیه ابناء بشر یک قوم بیشتر راه ندارد و با کمک دوستان شفیقی چون مصباح یزدی بزودی شاهد این مدعا نیز خواهیم بود . ایشان دیگر مشروعیت خود را نه تنها از مردم نمی داند بلکه اصراری هم ندارد که خود را با ائمه شیعه و بزرگان دین ( بر اساس روایات ) مقایسه کند . داستان دارد کم کم جالب میشود و اینجاست که سر و کله یک مشکل بزرکتر پیدا میشود و آن اینکه از آنطرف هم روز بروز بر تعداد بیخدایان افزوده میشود و مشکل خامنه ای برای کسب مشروعیت روز بروز غیر قابل حل تر میشود . گام بعدی ، بی شک سقوط خامنه ای به دره نیستی و تباهی خواهد بود . در این واقعیت تاریخی هیچ شکی ندارم . بزودی شاهد در هم شکستن دیکتاتور خواهیم بود . این دیکتاتور بسان مجسمه گچی می ماند که آب به بدنه آن رسوخ کرده است . این خط و این هم نشان . زنده باد آزادی
Friday, October 15, 2010
مشکل من احمدی نژاد نیست . مشکل من کسانی هستند که سنگ جنبش سبز را به سینه میزنند و دلبسته لبنان و حزب الله و حماس هم هستند
این چند خط را بگذارید به حساب یک درد دل دوستانه . همین و بس ! من واقعاً از احمدی نژاد توقعی ندارم . احمدی نژاد یا دیوانه است یا مغرض و خیانتکار و جنایتکار . در هر دو حال بر او حرجی نیست . بر کسی که در مقابل چشم میلیونها ایرانی دروغ می گوید واقعاً حرجی نیست . شاید هر کسی جای احمدی نژاد بود همین کارهایی را می کرد که او می کند و همین سخنهایی را میگفت که او میگوید . همه کارهای ایشان ازجمله سفرها و سخنرانی هایش در اینجا و آنجا را میتوان با یکی از دو فرض بالا توجیه کرد . اما آنچه دل مرا بدرد می آورد و مغز استخوانم را میسوزاند این است که کسانی در ایران هستند که از یک طرف سنگ جنبش سبز را به سینه میزنند و ادعای اصلاح طلبی دارند و فریاد آزادی و حق مردم و دموکراسی سر می دهند اما فریاد مردم ایران را نه میشنوند و نه اگر بشنوند قبول دارند و بر آن وقعی می نهند . همان فریادی که همه دنیا شنید و اینها هنوز نشنیده اند که : نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران . آری ، مشکل من اینان هستند . واقعاً تا حالا کسی پیدا شده است که بصورت کاملاً منطقی و از منظر منافع ملی ایران و مردم ایران به این ارتباط دردآور یکطرفه نگاه کند ؟ ارتباطی که ما فقط پول و ابرویمان را بدهیم و آنه برای زدن مردم کشورمان مزدور و قداره کش بفرستند ! واقعاً لبنان به چه درد ایران میخورد ؟ قصد توهین ندارم اما آیا واقعاً ما در قبال این همه کمکهایی که به لبنان می کنیم ( ما که نه ، رژیم جمهوری اسلامی که آنهم البته منحصر به زمان احمدی نژاد نیست و نبوده است ) چه جیزی عایدمان میشود ؟ بنیانگذار همین حزب الله - محتشمی پور - که از قضای روزگار هم اینک ردای اصلاح طلبی نیز بر تن کرده ، در گوشه ای در زیر عبای همین آقایان کروبی و خاتمی پنهان شده و به ریش همه مردم ایران میخندد که شیرینکاری اش چقدر برای مردم ایران و نان روزانه آنان هزینه به بار می آورد ! هیچ کسی هم نیست که بیاید و مرد و مردانه بایستد و برای منافع واقعی مردم ایران سینه سپر کند و فریاد بزند که ادامه این ارتباط هیچ منفعتی برای ایرانیان ندارد ، بلکه ضرر هم دارد . آری اینهاست که مغز استخوانم را میسوزاند . ایکاش مردی پیدا میشد که واقعاً حرف مردم را میزد نه یک مشت اراجیف که معلوم نیست به چه درد فردای فرزندان این مملکت میخورد . اینها هنوز در چنبره و خانه عنکبوتی که " حضرت امام " شان برایشان ساخته است دست و پا میزنند . بقول قدیمی ها : من آنچه شرط بلاغ بود با تو گفتم ، حال تو خواهی پند گیر یا ملال ! سرتان را بدرد نمی آورم . نکته ای بود که حیفم آمد ناگفته بماند . همین ! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل . یا حق
Thursday, October 14, 2010
آقای محتشمی پور ! حزبی که شما در لبنان پایه گذاری کردید ، سالیانه چقدر برای مردم ایران آب می خورد ؟
بالاخره سفر احمدی نژاد به لبنان با بوق و کرنای فراوان ( آن هم بیشتر از جانب حزبی که با افتخار طوق وابستگی به جمهوری اسلامی را به گردن انداخته است ) انجام شد و چنانکه از قبل نیز قابل پیش بینی بود ، واکنشهای فراوانی در میان موافقین و مخالفین ، در پی داشت . از جمله این مخالفت ها میتوان به گروههای متعددی از مردم و احزاب لبنان اشاره کرد که اساساً نسبت به نقش جمهوری اسلامی در تحولات لبنان نظر مثبتی ندارند و به همین دلیل از کسترش ارتباطات جمهوری اسلامی با دولت لبنان - در هر سطحی که باشد - استقبال نمی کنند . آمریکا نیز عملکرد حزب الله را بعنوان یک حزب سیاسی و وابستگی آن را به جمهورس اسلامی مورد انتقاد قرار داده است . اگر چه در مورد کمیت و کیفیت استقبال از احمدی نژاد اخبار متعددی منتشر شده است اما واضح است که حزب الله توانسته است جمعی از هواداران و طرفداران خود را به خیابان ها بکشاند و در مقابل خدماتی که از جمهوری اسلامی می گیرد ، حق شناسی نشان دهد . بعنوان یک ایرانی از اینکه احساس کنم روزی در ایران یکی از احزاب کشورم تا به این حد وابسته به یک کشور خارجی است و از اعلام و ابراز آن نیز ابایی ندارد حالم به هم می خورد . بر همین سیاق می توان حدس زد که جمع زیادی از لبنانی ها نیز از دیدن این همه وابستگی یک حزب سیاسی کشورشان به یک دولت خارجی - بخصوص آنکه از میزان محبوبیت این رژیم در میان مردم ایران نیز خبر دارند - راضی نباشند . البته در اینجا باید اشاره کنم که حزب الله لبنان پرونده روشنی در زمینه جذب طرفدار ندارد و با تکیه بر کمک هایی که از جمهوری اسلامی ( و احتمالاً دولت سوریه که آن هم نیز سر منشأ ایرانی دارد - دریافت می کند دست به چنین خاصه خرجی هایی میزند و باصطلاح ساندیس خورهای متعددی دارد . چندی پیش حتا در برنامه ای که از یکی از کانالهای رادیویی یک کشور خارجی شنیدم ( که البته مستندات غیر قابل انکاری داشت ) که حزب الله لبنان برای جذب طرفدار دست به تأسیس دفاتری ویژه جهت صیغه زده است و بسیاری از مردان را با چنین روشی ( شما هر اسمی که می خواهید بر روی این کار بگذارید ) به سمت خود جذب کرده و در مواردی مانند استقبال از احمدی نژاد از آنها بهره برداری می کند . بگذریم از پولهای فراوانی نیز که مستقیم و غیر مستقیم در اختیار بخش خاصی از جامعه شیعیان لبنان قرار می دهد و باصطلاح آنها را زرخرید خود کرده است . اینها و مواردی از این دست ، البته مشکل من نیست و برای من اصلاً مهم نیست که یک حزب سیاسی/ایدئولوژیک در یک کشور خارجی چگونه فعالیت می کند و به چه جایی خارج از مرزهای کشور خودش وابسته است . بقول معروف : عیسا به دین خود ، موسا به دین خود . اما ، آنچه مرا - مانند بسیاری از هم میهنانم - آزار می دهد این نکته است که این حزب با بودجه کشورم و بیت المال مردم ایران به بقای خود ادامه می دهد . ارقام میلیونی و گاه حتا میلیاردی از کمک های رژیم جمهوری اسلامی که گاه و بیگاه درز می کند بیانگر حمایت بی شائبه جمهوری اسلامی از حزب الله است که واقعاً نمیدانم مبنای آن چیست . شاید آنها مشکلی نداشته باشند که با پول یک کشور خارجی زندگی کنند و تا حدودی این را برای خودشان اسباب سربلندی و زرنگی هم بدانند . از همه این حرفها گذشته مطلب اصلی من ، مخاصب قرار دادن کسی مانند آقای محتشمی پور است که بنا بر اسناد موجود یکی از بانیان اصلی حزب الله لبنان است ( که البته این هم در جای خود قابل بحث است ) و این روزها کسوت اصلاح طلبی پوشیده و خود را در حلقه یاران و همفکران اقایان خاتمی و کروبی جا داده است . ایشان البته در موارد متعددی باید پاسخگوی مردم ایران باشند و در خصوص مسائلی که در زمان تصدی وزارت کشور و اعدامهای سال 1367 رخ داده است ، در یک دادگاه مردمی جواب پس بدهند . نگارنده ، شخصاً نسبت به اصلاح طلبی کسانی چون جناب محتشمی پور بطور اساسی مشکوکم و حتا تصورش را هم نمیتوانم بکنم و این نوع ژست ها را فقط در راستای فریبکاری و فرصت طلبی ارزیابی و توجیه می کنم . اما در اینجا پرسشی دارم : جناب آقای محتشمی پور ، اصلاح طلب گرامی ! شما که مؤسس و بنیانگذار حزب الله لبنان هستید ، اینک که می بینید این حزب طرفاً تبدیل به ابزار قدرت طلبی و آشوبگری جمهوری اسلامی تبدیل شده است و با پول مردم ایران اداره می شود ، پولی که از دهان بچه های گرسنه و مردم روستاها و شهرهای محروم ، مردم شهرهایی چون خرمشهر و بم ، آنهم در زمانه ای که فحشا و فساد و اعتیاد ناشی از فقر تا این در میان مردم ریشه دوانیده است ، چه احساسی دارید ؟ آیا از کرده خود پشیمان نیستید ؟ آیا جرأتش را ندارید که اعلام کنید که حزب الله لبنان ، آن چیزی نیست که زمانی شما دنبالش بودید ؟ یا اینکه از این همه ظلم و بیعدالتی - مادام اینکه در حق شما و همپالکی هایتان اعمال نشده است - باصطلاح کک تان هم نمی گزد ؟ آقای محتشمی پور ! اصلاح طلبی پیشکش ، شما فقط به همین یک پرسش ساده پاسخ دهید .
امضا - یک ایرانی
امضا - یک ایرانی
Wednesday, October 13, 2010
زنده باد شیلی ، زنده باد دموکراسی ، زنده باد حمیت ملی ، زنده باد روحیه جنگاوری ، زنده باد رئیس جمهور مردمی ، زنده باد زندگی
عملیات نجات 33 معدنچی شلیلیایی بعد از گذشت 70 روز از به دام افتادنشان در عمق 625 متری زیر زمین در حالی با موفقیت به اتمام رسید که شیلی درس بزرگی به جهانیان داد و نام خود را در اذهان همه مردم دنیا جاودانه کرد . تلاش و حمیت ملی و ناسیونالیسم شیلیایی ها زبانزد خاص و عام شد . رئیس جمهور مردمی - سباستین پینه را - با حضور دائمی ، آنهم بدون محافظ در میان همنوعان خودش ثابت کرد که میتوان از مردم و برای مردم بود . نشان داد که خدمتکار مردم بودن یعنی چی ! مردانی که بیش از دو ماه در عمق زمین زنده بگور شده بودند نشان دادند که هیچ چیز قادر به شکستن روحیه جنگاوری شان نیست . هیچ چیز ! باید سالها و سالها از این حماسه یاد کرد و در مورد آن نوشت . آنهم در حالی که در گوشه ای دیگر از دنیا دیوانگانی پیدا می شوند که با بستن بمب به خود ، با جان انسانهای بیگناه بازی کرده و دهها و صدها 33 نفر را به کام مرگ می کشانند . آری ، شیلی ثابت کرد که جان انسان هنوز عزیز است . پس همه با هم فریاد می زنیم: زنده باد شیلی ، زنده باد شیلی ، زنده باد شیلی
Tuesday, October 12, 2010
اولین معدنچی شیلی لحظاتی قبل به سلامت از عمق 625 متری بیرون آمد
مفتخرم باطلاع برسانم که لحظاتی پیش اولین معدنچی شیلیایی به نام فلورنسیو 31 ساله پس از 68 روز از زیر زمین خارج شد و مورد استقبال همسر و فرزندش و همچنین رئیس جمهور شیلی قرار گرفت و پس از 3 دقیقه به بیمارستان منتقل شد .
Sunday, October 10, 2010
آقای احمد منتظری ، نامه خلع پدرتان را هر کسی نوشت ، به ایشان خدمت کرد ! هر چه از خمینی دورتر : به مردم نزدیکتر
جناب آقای احمد منتظری عزیز ، ظاهراً خبری به نقل از شما در جراید و وبسایت ها منتشر شده است مبنی بر اینکه جنابعالی نویسنده نامه مرحوم پدرتان ، حضرت آیت الله منتظری را احمد خمینی دانسته اید . نمی دانم منظور و هدف جنابعالی دقیقاً از این اظهار نظر چیست ولی هر چه باشد یادآوری نکته ای را به شما لازم می دانم و آن اینکه : چه الآن و چه در سال 68 شرایط و جو افکار عمومی - حداقل بر اساس آنچه من استنباط کرده ام - بگونه ای بوده و هست که میزان محبوبیت اشخاص با میزان دوری از آقای خمینی و اندیشه ایشان رابطه مستقیم داشته و دارد ، بدین معنا که بخش عمده محبوبیت پدر مرحوم جنابعالی و اقبالی که مردم به ایشان داشتند و دارند ناشی از طرد ایشان توسط آقای خمینی است ، حال هر که نویسنده آن نامه بوده باشد . خواهش می کنم تلاش نفرمایید آنگونه وانمود سازید که مثلاً نامه مذکور به رغم میل باطنی آقای خمینی نوشته شده یا احتمالاً بدلیل شرایط جسمی آن زمان ایشان که احتمالاً از هوش و حواس درستی برخوردار نبودند ، بدون خبر ایشان نوشته شده است . بگذارید کماکان فرض کنیم که مرحوم پدرتان با دوری از اندیشه و منش سیاسی و روش حکومتگری آقای خمینی ، مورد غضب واقع شده و از حلقه حکومت فاشیستی جکهوری اسلامی طرد شده اند . حال که ایشان در میان ما نیستند و از محبوبیت خوبی در میان مردم ایران - چه معتقد و چه غیر معتقد ، چه مسلمان و چه غیر مسلمان - برخوردارند ، این محبوبیت را با تشکیک در نامه طرد ایشان و عنوان کردن این موضوع که مثلاً ایشان - آنچنان که منابع رسمی اعلام کردند - مورد غضب خمینی نبودند ، مخدوش و ملکوک نفرمایید . زنده باد آزادی و پاینده باد ایران
Thursday, October 7, 2010
انفجار مهاباد ، کشت و کشتار در سنندج ! رژیم بدنبال چیست ؟
نمی دانم چرا ، اما بشدت به این ماجراها مشکوکم . کارهایی که هرگز سابقه نداشته است . آیا ماجرا همان جریان آب گل آلود و ماهی گرفتن نیست ؟ آیا قضیه انحراف افکار عمومی از جای دیگری است ؟ آیا بهانه تراشی جدیدی برای پیاده سازی یک نقشه جدید است ؟ آیا از کوزه رمالی و جادوگری و فتنه سازی رژیم قرار است مار دیگری بیرون آید ؟ بدقت این حوادث را زیر نظر داشته باشیم و اجازه ندهیم که موضوعات اصلی و مشکلاتی که رژیم با آن دست به گریبان است از نظرها محو شوند . مطمئنم که این رشته سر دراز دارد . خواهیم دید
آیا زمان پوست اندازی جنبش سبز هنوز فرا نرسیده است ؟
با گذشت حدود 16 ماه از زمان پیدایش جنبش سبز و از سر گذراندن فراز و نشیب ها و تلخی های فراوان و از دست دادن بسیاری از فرزندان راستین ایران ، آیا هنوز زمان پوست اندازی جنبش سبز فرا نرسیده است ؟ آیا هنوز هم منتظریم که اتفاقی ، آنهم از جانب رژیم بیافتد تا واکنشی انجام دهیم و یاصطلاح خودی نشان دهیم ؟ قصد آن ندارم که برای کسی تعیین تکلیف کنم یا راهکار نشان دهم ولی آیا هنوز چشم و گوشمان به آقایان موسوی و کروبی ( و تا حدودی خاتمی ) است تا بیایند و نامه ای یا بیانیه ای بدهند و زبان به تشویق و انتقاد بگشائیم ؟ آیا ظرفیت جنبش سبز تا آنجا محدود است که تبدیل به یک جنبش واکنشی شود و از خود ابتکار عمل نشان ندهد ؟ آیا جنبش سبز ازادیخواهی با آن ریشه عمیق تاریخی نباید یا نمی تواند از قالب یک جنبش صرفاً مدنی به یک جنبش سیاسی - با راهکار مشخص و استراتژی و دستورالعمل مشخص - تبدیل شود ؟ آیا جنبش سبز هنوز آمادگی آن را ندارد که از آقایان موسوی و کروبی بخواهد تا با انتفاد از اساس نظام و با زیر سؤال بردن آنچه آن را " اندیشه حضرت امام " مینامند ، با مردم و نیازها و اهداف واقعی شان هم داستان شده و روح تازه ای به پیکره جنبش سبز بدمند ؟ چه باک اگر این آقایان را یارای آن نیست که صراحتاً عملکرد سی و یک ساله جمهوری اسلامی را به چالش بکشند و سهم خود را هر چند که ناچیز هم باشد پذیرفته و بر اشتباه بودن آن پای فشارند ؟ اگر قرار است رفراندومی برگزار شود ، چرا آن را تا سطح ناچیز رفراندوم در مورد عملکرد دولت احمدی نژاد پایین بیاوریم ؟ مگر غیر از این است که هر آنچه امروز در ایران اتفاق می افتد نتیجه تخم نامبارکی است که در زمان همان - بقول آقایان - حضرت امام کاشته شده است ؟ مگر جوانان امروز این آب و خاک - که اکثرشان زمان خمینی را یا ندیده یا به یاد نمی آورند - هدفشان بازگشت به دوران خمینی است ؟ مگر قرار نیست ازادی بیان و اندیشه داشته باشیم ؟ پس کی باید این آزادی را تمرین کنیم ؟ اگر حرفمان بگوش خامنه ای و یاران و مزدورانش نمی رسد ، چرا نباید فریادمان را ( فریاد بر حقمان را ) در گوش همه کسانی که ادعا و باورشان بازگشت به دوران خمینی است ، نکشیم ؟ آیا روند کنونی را ( بدون توجه به خرابکاری ها و ندانم کاری های حاکمان کنونی ) روندی به نفع ایجاد یک حکومت دموکرات که در آن آزادی بیان و اندیشه مان تضمین شده باشد ، می دانیم ؟ آیا واقعاً نیاز به پوست اندازی نداریم ؟ مگر نه اینکه برای کامل شدن و بهتر شدن باید درد این تغییر و تحول را به جان بخریم ؟ اینک مائیم و این پرسشها و هزاران پرسش دیگر از همین دست که باید تک تک مان به آنها پاسخ دهیم ؟ زنده باد آزادی و پاینده ایران
Wednesday, October 6, 2010
بنظر می رسد که سریال قهوه تلخ قانون کپی رایت را نقض کرده است
تاکنون 9 قسمت از سریال قهوه تلخ را دیده ام . قصد ندارم آن را تعریف کنم یا در صدد تعریف و تبلیغ برای آن بر آیم ولی هر چه داستان جلوتر می رود مشابهت آن با اوضاع کنونی ایران و وقایع اتفاقیه جاریه در مملکت بیشتر و بیشتر می شود تا آنجا که بنظر می رسد داستان این سریال حق کپی رایت را که انحصاراً در اختیار رژیم جمهوری اسلامی است نقض کرده است . ماجرایی به ظاهر بسیار کمدی و در باطن به غایت تلخ که نعل به نعل حوادث امروز ایران را شرح و بسط می دهد . فساد ، رشوه خواری ، بی اخلاقی ، چاپلوسی ، بی در و پیکری و استبداد و بیعدالتی و ظلمی که در حق مردم اعمال میگردد ، تنها پرده ای از هزاران پرده جمهوری اسلامی است . باشد که حداقل آیندگان ببینند و عبرت بگیرند و به حال نسل پیشین خودشان افسوس بخورند . منتظر باشید تا جمهوری اسلامی یقه دست اندرکاران این سریال را برای عدم رعایت قانون کپی رایت بگیرد . بالاخره هر چه باشد آقایان سالها زحمت کشیده اند تا مملکت را اینچنین به ورطه سقوط و تباهی برسانند
Saturday, October 2, 2010
کارتون رابین هود را به یاد می آورید ؟ همان که در آن گرفتن مالیات های زوری از مردم ، نهایتاً سر " پرنس جان " را به باد فنا داد
اشاره من به کارتون زیبا و خاطره انگیز رابین هود که هر چند با سانسور وحشتناک جمهوری اسلامی پخش می شد ولی به هر حال بسیار درس آموز بود ، به این دلیل بود که یادآوری کنم که همانگونه که گرفتن مالیاتهای وحشتناک از مردم به آنجا رسید که شورش عمومی بدنبال آورد و نهایتاً تومار پرنس جان را در هم پیچید ، این داستان در مقیاس بسیار وسیعتر امروز در ایران تکرار می شود . آنچه امروز در سطح بازار شهرهای مختلف و در قالب اعتصابات متعدد کسبه ( صلافروش ، آهن فروش ، فرش فروش ، پارچه فروش و ... ) و بدلیل باج خواهی دولت کودتایی می بینیم چیزی نیست جز شروع دوره ای جدید از شورشهای عمومی و نافرمانی های مدنی که در آینده بسیار نزدیک و با اجرای طرح رسوای هدفمند کردن یارانه ها و افزایش نرخ بنزین به سطح عمومی جامعه خواهد کشید این نکته مهم را به ذهن می آورد که ممکن است مردم چند صباحی ظلم و بیعدالتی و جنایت را تحمل کنند ( که اینگونه هم نبوده است ) ولی قطعاً درد معیشت چیزی نیست که بتوان براحتی با آن شوخی کرد و در امان ماند . این خط و این نشان ! بنشینید و ببینید که این داستان سر از کجاها که در نمی آورد . اندکی صبر ... سحر نزدیک است . به امید آزادی ایران
تحریم هشت نفر نشان داد که در هیچ کجای دنیا جنایتکاران در امان نیستند
خبر تحریم هشت نفر از سران و عمال رژیم جمهوری اسلامی و حامیان دولت کودتایی ، از زوایای متعدد قابل بررسی و ارزیابی است . بنظر من مهمترین زاویه این خبر ، گام بلندی بود که جنبش سبز آزادیخواهی ایرانیان در اقناع جامعه جهانی به اولویت دادن به موضوع حقوق بشر در ایران برداشت . طی چند سال گذشته کلیه تحریمهایی که بر علیه اشخاص و سازمانهای وابسته به جمهوری اسلامی اعلام شده است در راستای موضوع فعالیت های هسته ای ایران و بمنظور محدود کردن این فعالیت ها بود و همه گاه فغان آزادیخواهان در داخل و خارج به آسمان بلند بود که چرا جامعه جهانی نقض سازماندهی شده حقوق بشر در ایران را نمی بینند . اینک ، اما شاهدیم که آمریکا در این امر پیشقدم شد و با تحریم این هشت نفر نشان داد که مشکل جدی نقض حقوق بشر در ایران را جدی گرفته اند و دنبال می کنند و با بیرون کشیدن این اسامی که رژیم تلاش فراوانی در پنهان کردن و پشت پرده کشاندن شان داشت ثابت کردند که بقول معروف : جنایتکاران در هیچ کجای جهان در امنیت نیستند و دست عدالت تک تک شان را بر سر میز محاکمه کشانده و مجازات خواهد کرد . شک ندارم که بزودی شاهد خبرهای مشابه و در مقیاس وسیعتراز جانب کشورهای اتحادیه اروپا خواهیم بود . به امید ازادی ایران
Subscribe to:
Posts (Atom)