Tuesday, November 30, 2010
به امید روزی که اعدام ، اعدام شود
Sunday, November 28, 2010
اعتراض به بالاترین بدلیل رویکرد گزینشی در پذیرش و حذف موضوعات داغ ایجاد شده از طرف کاربران آن
Saturday, November 27, 2010
قیاس خامنه ای با یکی از شخصیت های سریال طنز قهوه تلخ
از کسی که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند نترس
Thursday, November 25, 2010
به چالش کشیدن خرافات توهین آمیز را با توهین به اسلام اشتباه نگیرید . کسی با اعتقاد دیگران مشکلی ندارد
Wednesday, November 24, 2010
ایکاش حساسیتی که بالاترین نسبت به توهین به دین نشان داد نسبت به مخالفین تمامیت ارضی ایران نشان می داد
Monday, November 22, 2010
جمهوری اسلامی برای شورشیان تمام کشورهایی که آنها را "دوست و برادر" خود می داند اسلحه و مهمات صادر می کند
Sunday, November 21, 2010
در آستانه 16 آذر و در پاسداشت آزادی بیان و اعتقاد ، پیش بسوی حذف واژه "اسلامی" از عبارت انجمن اسلامی دانشجویان
Saturday, November 20, 2010
وقتی دکترای فیزیک هسته ای از سنگسار دفاع می کند باید در حقانیت مبانی اعتقادی و عقلی او شک کرد
Sunday, November 14, 2010
هرگونه تبلیغ مذهبی در بالاترین ممنوع است ! می مانیم و مبارزه می کنیم
Friday, November 12, 2010
یک انگشت بریده کودکان ایرانی به تمام هیکل حسن نصرالله و خامنه ای و احمدی نژاد می ارزد
پیشنهاد کمیته اجرایی مقاومت مدنی مردم ایران : ماشین های شخصی ، هر بار فقط 5 لیتر بنزین بزنند
Wednesday, November 10, 2010
سرنوشت نفرات برتر کنکور سال 80
حیفم آمد این ایمیل را با شما در میان نگذارم
|
در یک کلام : سریال قهوه تلخ یعنی مدل کمیک جمهوری اسلامی بی کم و کاست
Friday, November 5, 2010
اسکندر مقدونی : چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
|
میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».
اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:
«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...».
آقای محمد رضا خاتمی عزیز ! شما برای همیشه تاریخ معلق خواهید ماند مگر اینکه
یک ایرانی هستم . یک ایرانی مانند شما . کمتر از شما درد وطن ندارم اگر بیشتر از شما نباشد . بهانه ای یافتم تا بار دیگر با شما سخن بگویم ، سخنی از سر درد . سخنی که آبشخورش را از اندوه جانکاه نبود آزادی در میهنم میگیرد و تمام سلولهای بدنم را مرتعش می کند و نفسم را بند می آورد . لابد می خواهید بدانید چرا ! خواهم گفت : با شما درد دلی دارم که می دانم خوشایندتان نخواهد بود . اما بگذارید بگویم چرا که همیشه سخن گفتن از خاموشی بهتر است به ویژه که ما همه فرزندان یک مام میهنیم !
در خبرها از قول شما خواندم که گفته اید " اقتدارگرایان به گونه ای القاء می کنند که انگار اصلاح طلبان به دنبال سازش هستند " .
در این باره و تا اینجا من هم با شما هم داستانم ولی باور دارم که این ترفند ، تنها ناشی از بدذاتی و رذالت اقتدارگرایان نیست . بخش زیادی از این توطئه از عملکرد خود شما - به قول خودتان - اصلاح طلبان ریشه میگیرد . لابد باز هم می خواهید بدانید چگونه ! با شما خواهم گفت :
هم شما می دانید و هم من می دانم که تا زمانی که یک دروغ ( ببینید ، من هم مانند شما باور دارم که این ترفند ، دروغی بیش نیست اما ... ) زمینه باور عمومی نداشته باشد به این راحتی اعلام نمی شود . تا زمانی که اقتدارگرایان مطمئن نباشند که این دروغ ممکن است در چشم بسیارانی از هم میهنان مبارزمان ( منظورم مبارزان سرسخت راه ازادی است ) راست جلوه نماید ، به آن متوسل نخواهند شد . آری ! این دروغ براحتی قابل باور است چرا که شما هنوز تکلیفتان را با مردم و آزادی آنان ، با حق حاکمیت مردم ، با احترام گذاشتن و ارج نهادن به باور عمومی مردم روشن نکرده اید .
نمونه ای برایتان می آورم :
می دانید و می دانم که پدیده ای به نام " حضرت امام " در نگاه نسل جوان این مرز و بوم ، سالهاست که دیگر احترام برانگیز نیست .
می دانید و می دانم که مردم این آب و خاک نه تنها خاطره خوشی از " حضرت امام شما " ندارند ، بلکه کم نیستند کسانی که ریشه بسیاری از ناملایمت ها و اقتدارگری ها و جنایت های این روزهای میهن را در همین " حضرت امام شما " می دانند .
خمینی ، دیگر یک حقیقت همیشه زنده نیست . نام خمینی را در شمار نام کسانی می آورند که کمترین جرمشان جنایت در حق بشریت است . خمینی ، با آن " هیچ " بزرگی که در روز ورودش به ایران بمانند یک سیلی محکم بر سر و صورت ایرانیان زد ، نشان داد که به همه چیز می اندیشد به جز ایران ما ! خمینی با حاکم کردن دیوانه ای به نام خلخالی بر جان و مال و ناموس این مردم ، نشان داد که هرگز به هیچ برداشت " رحمانی " ای از دین اسلام اعتقاد نداشته و ندارد . خمینی با دادن فرمان هدایت جنگ میهنی هشت ساله ( که شش سال پایانی آن را باید روزی در پیشگاه تاریخ این مرز و بوم پاسخگو باشد ) به لات ها و چاقو کش ها و بیسوادها ، نقش کمتری از صدام حسین در آنچه بر سر این کشور و صدها و هزاران جوان آن و خانواده هایشان آمد و نابودی سرمایه های عظیم انسانی و زیربنایی ایران ندارد . آن که شما " حضرت امام " اش می نامید هرگز برای بخش عظیمی از مردم این کشور قابل احترام نبوده است . نقشی که خمینی در صدور فرمان کشتار هزاران ایرانی در جریان اعدامهای سال 67 داشت ، دیگر به هیچ عنوان قابل انکار نیست . خمینی همان کسی بود که با عزیزترین کسان خودش ، با نائب و قائم مقامش آن کرد که با آقای منتظری کرد و در آن زمان هیچ کسی نبود که فریادی از سر اعتراض برآورد . می دانید بخش زیادی از محبوبیت آقای منتظری در این اواخر عمرشان تنها ناشی از کینه ای بود که مردم به جای دیگر داشتند و نه چیز دیگر . آری ! امام شما برای من و بسیاری از هم میهنانم و نسل جوان این کشور ، چیزی بیشتر از یک جنایتکار علیه بشریت نیست . از تلخی کلامم اندوهگین نشوید . به خود هم غره نشوید که در روزگاری - آن هم در اوج قحط الرجالی و در سایه حضور برادر بزرگتان - توانستید همراه با هم مسلکان اصلاح طلبتان با رأی بخشی از این مردم به مجلس راه یابید . مجلسی که نمایندگانش با سکوت در مقابل آن ظلم عظیم ، منظورم حکم حکومتی برای مسکوت گذاشتن اصلاح قانون مطبوعات است ، نه تنها به موکلانشان دهن کجی کردند بلکه نشان دادند که از نمایندگی مردم هیچ نفهمیده اند ! بخصوص آنجا که نشان دادند حاضرند به خاطر منافع شخصی و آنگاه که فقط به دلیل گذشتن از تاریخ مصرفشان از جانب شورای نگهبان رد صلاحیت شدند ، حاضرند در مقابل مجلس به تحصن و اعتصاب غذایی بیهوده دست بزنند تا مگر اینکه خاطره آن خوش خدمتی به عمله ظلم را از اذهان عمومی پاک کنند ، کاری که هرگز ممکن نشد ! دیگر برای این کارها دیر شده بود و شما تنها مانده بودید .
آری ! آقای دکتر محمد رضا خاتمی عزیز ، شما علاوه بر اینکه به اقتدارگرایان تعلق ندارید بلکه هرگز به مردم نیز تعلق نداشته اید . این جاست که باور کردن احتمال سازش شما با ایشان ، برای مردم امر ساده و ممکنی می نماید و شما از این باور عمومی واهمه دارید . این نگرانی شما بی دلیل نیست ، واقعیت آن است که شما تکلیف تان را با مردم ، هنوز روشن نساخته اید . مردمی که دم از پیشقراولی شان در آزادیخواهی می زنید به شما اعتماد ندارند چرا که شما را در تکریم خمینی و سایر ارزشهای منسوخ و ضد بشری اقتدار گرایان با آنان هم داستان و هم جهت می بینند . براستی کدام یک از شما "اصلاح طلبان" است که هنوز از عمق جنایتی که در تابستان 67 در زندانهای این کشور اتفاق افتاد و نیز ازعاملین و آمرین آن خبر نداشته باشد ؟ کدام یک از شما برای یک بار حاضر شد با از جان گذشتگی بر جنایتی که به فرمان مستقیم "حضرت امام " شما اتفاق افتاد ، انگشت تأیید زده و آن را محکوم همیشه تاریخ بداند ؟ اگر من اشتباه می کنم ، خواهش می کنم مرا از جهل درآورید و از خود و هم سلکان و هم مسلکان تان رفع اتهام کنید .
خیر ، جناب خاتمی ! اینگونه که شما پیش می روید ره به ترکستان دارید و با نعل وارونه زدن نمی توانید اعتماد مردم را بعنوان یاران و همراهان جنبش آزادیخواهی ایران ، جلب نمایید . همتی بیشتر می طلبد تا از خود و از پرده ضخیمی که بر حقیقت انداخته شده است بیرون آیید و همان بگویید که مردم می گویند و همان کنید که مردم می کنند . دوران کوبیدن به میخ و به نعل گذشته است و دور نیست زمانی که همه ما در پیشگاه عدالت و در محضر تاریخ ، قضاوت خواهیم شد . قضاوتی که برای بسیاری از شما باصطلاح اصلاح طلبان هیچ شیرینی و حلاوتی بدنبال نخواهد داشت . به خود بیایید و اصلاح را از خود بیآغازید . والا برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم در میان مردم و آنانکه اقتدارگرایشان می نامید ، معلق خواهید بود و نه به اینان خواهید چسپید و نه به آنان . مطمئن باشد که آفتاب حقیقت برای ابد پشت غبار جهل و نادانی و فریب و ریا و دورویی پنهان نخواهد ماند . مطمئن باشید .
به امید آزادی واقعی ایران و رستگاری نسل فردای ایران زمین
با احترام - امضاء : یک ایرانی