کدوم آدم احمقی پیدا میشه که اینجوری بره جلوی سیل وایسته ؟ آخه کسی نیست به این آیت الله احمق بگه این مردم الان صدها ساله که در هر شرایطی این مراسم رو برگزار می کنن ، امسال که دیگه جای خود داره ! تازه ، کسی هم واسه توی الدنگ دعوتنامه نفرستاده و ازت نظرخواهی هم نکرده که یهو یه کاره بلند میشی و زرت وپرت می کنی و فتوا میدی که چهارشنبه سوری حرامه و غیر شرعی ؟ این کار دقیقاً مثل این میمونه که کسی یهو بپره وسط اتوبان و جلوی یه تریلی که داره با آخرین سرعت میاد جلو وایسته . من که هر چی فکر کردم عقلم به جایی نرسید اما بنظرم میشه اینجوری تفسیر کرد که ظاهراً میزان تودهنی مجاز در خون آقای ابوالمکارم شکرفروش پایین اومده و از مردم تقاضای عاجزانه داره تا اون رو براش تنظیم کنن . حالا از همه این حرفها گذشته بید گفت خاک عالم بر فرق سر مقلدین چنین کسانی که حتا عقل معاش معمولی خودشون رو هم ندارن چه برسه به اینکه بخوان برای مردم تصمیم گیری کنن و راه رو از چاه تشخیص بدن ! همین .
In ha 30 sal ast keh daran "zorat part mikonanad."
ReplyDeleteماجرای این هالوی بی غیرت (آیت الله ابوالشکر) مثل ماجرای این یارو است:
ReplyDeleteمی گویند دختر پادشاهی در شهر اعلام کرد: هر کس مایل به ازدواج با من است، بیاید ثبت نام کند تا در روز موعود و در یک دیدار عام، شخص مورد نظرم را از میان ثبت نام کنندگان انتخاب کنم. در یکی از روزها، یک آدم پفیوز، تن لش، بیکاره، ولگرد و نخود هر آش با وضعی قر و قاطی و شلغم شوربا به کاخ پادشاه رفت.
مامور کاخ تا او را دید، گفت: اوهوی ببو! اینجا واسه چه می پلکی؟
یارو گفت: در رابطه با ثبت نام آمده ام و با دختر پادشاه هم یک حرف دارم!
مامور گفت: آخه مافنگی مادر به خطا! تو رو چی به این حرفها؟! برو گم شو بزار باد بیاد و گرنه می دم همین جا چالت کنن!
یارو هم آنچنان اصرار کرد که صدایش تا اتاق خواب دختر پادشاه رفت. دختر سرش را از پنجره بیرون آورد و از مامور جویای اوضاع شد.
مامور به او گفت: بانوی من! این گردن کلفتِ دیوس و بی پدر و مادر می گوید با شما کار دارد!
دختر پادشاه نیز رو کرد به یارو و گفت: فرمایش حاجی؟!
یارو گفت: ببین خانوم! همین حالا پیشاپیش اومدم بهت بگم دور ما یکی رو خط بکش! ما نیستیم فدات شم... راسیتش حال و حوصله زن و زنبیل ندارم!
حالا مقایسه کنید حال و روز ابوالشکر را با این ببوی ولگرد! آخه ابوالشکر جیره خوار و مجیزگوی بی شرف که جد اندر جد نون قرمساقی و دریوزگی و دستمال به دستی را خورده اید، کی از تو خواست که یهور می پری وسط ماجرا نرخ تعیین می کنی؟! برو بگیر گوشه ای بتمرگ و توبره اون مقام معظم ات را سربکش و نشخوار کن. تو را چی به این حرفها؟!