Wednesday, August 3, 2011

اپوزیسیون سوریه هفت شهر عشق را گشت ، اپوزیسیون ما هنوز دارد سوت می زند

باگذشت حدود سه ماه از شروع خیزش مردمی در سوریه ، شاهد تحولات عمیق و سریعی هستیم . اگر چه دلیل اصلی این پیشرفت چیزی نیست جز شجاعت و پایمردی مردم سوریه ولی انصافاً نباید از عملکرد عالی مجموعه اپوزیسیون سوریه و رهبران مخالفین چشم پوشی کرد . در این مدت کوتاه ، این اپوزیسیون موفق شده است دو بار در ترکیه تشکیل جلسه بدهد و خود را به عنوان بدیل بالقوه خاندان اسد معرفی کند تا جایی که بزودی شاهد برگزاری دیدار نمایندگان مخالفین با هیلاری کلینتون خواهیم بود . این یعنی به رسمیت شناخته شدن در جامعه جهانی . البته در اینجا نمی خواهم وارد جزئیات شوم و سرتان را با موضوعاتی نظیر اینکه این مجموعه شامل چند حزب و گروه و تشکل است و روش کارشان چیست و چه می خواهند و چه می گویند ، درد بیاورم اما کتمان نمی کنم وقتی در مقام مقایسه آنها با " اپوزیسیون " ایران متشکل از بخش های داخلی و خارجی آن ، بر می آیم تا مغز استخوانم می سوزد و قلبم به درد می آید . حداقل سی سال است که گروههای مختلفی از مخالفین رژیم جمهوری اسلامی در خارج بسر می برند و مثلاً فعالیت سیاسی می کنند . از طرفی ، دو سال است که جنبش سبز آزادیخواهی مردم سربرآورده و چه بسیار از فرزندان این آب و خاک که در خون خود نغلطیدند و در زندان مورد تجاوز و شکنجه قرار نگرفتند بسیاری شان هنوز که هنوز است اسیرند . اضافه کنید ، بیشمار فعالین سیاسی و صنفی و سندیکایی و مطبوعاتی و دانشجویی و اعضای جنبش های احقاق حق زنان و کودکان و ... که سالهاست یا در زندانند یا همیشه در رفت و آمد بین دادگاه و خانه اند و هرگز رنگ آسایش به خود ندیده اند . از این نوع گرفتاری ها که دست به گریبان مردم مصیبت زده دیار ماست کم نیست و این نوشتار را نه مجال آن است که تک تک شان را برشمرد و نه در حوصله خواندن است که بسیارند و بسیارند .
همه این مصیبت ها و بدبختی ها به یک طرف ، سرگردانی و بی برنامگی و بی عرضگی و مسخره بازی باصطلاح اپوزیسیون ایران انگار هرگز تمامی ندارد . هنوز که هنوز است دنیا نمی داند مردم ایران چه می خواهند و چه می گویند . هیچ دو گروهی را نمی بینی که با کنار گذاشتن اختلافات جزئی شان بر سر یک میز گرد هم آیند و برای اعتلای میهن دست یاری به هم دهند .
یکی راهنمای راست میزند و به چپ میچرخد ! آن دیگری هنوز کینه های کودتای 28 مرداد پنجاه سال پیش را در دل دارد و در صدد انتقام جویی است ! یکی دیگر دنبال شرکت در انتخابات ( یا انتصابات ) است و می خواهد به هر قیمتی که شده نظام را از گزند حوادث حفظ کند ! آن یکی برای خودش رئیس جمهور هم انتخاب کرده و آن را به کل مردم ایران می بندد و بقول شاملو : آفتاب را گذاشته و با اتکا به ساعت شماطه دار خویش می خواهد بیچاره تمام خلق و بلکه تمام جهانیان را متقاعد سازد که شب از نیمه نیز نگذشته است ! باز یکی دیگر می خواهد با شارلاطان بازی و سرکیسه کردن مردم و تقلیل دادن تمامی خواست های مردمی به دعوای پرچم ، از طریق یک کانال تلویزیونی انقلاب به راه بیندازد و کنار دستی اش نیز با اشاعه اراذل گری و دادن فحش های رکیک به زمین و زمان ، می خواهد تکلیف رژیم را از همان دل لس آنجلس روشن کند ! در این جمعی نیز دنیا را با کلاس اخلاق اشتباه گرفته و به زعم خود دارند قرائت جدیدی از مذهب ارائه می دهند و مدعی اند که هر چه مصیبت است تنها از ناحیه جمعی است که قرائت دیگری از اسلام ارائه می کنند . راست داریم ، چپ داریم ، میانه داریم ، وسطی داریم ، سلطنت طلب و سکولار و مشروطه خواه و راه کارگر و مجاهد و سبز و کمونیست و مذهبی و جدایی طلب و قومیت گرا و ... همه در حال مبارزه اند اما هنوز نتوانسته ایم نام خود را و نام گروه خود را از دایره بحث و جدل ها و فحش و فضیحت ها ی داخلی فراتر ببریم . دشمن اصلی را به حال خود گذاشته و دائم توی سر هم میزنیم !
کافی است بنشینیم و شاهد و ناظر باشیم که مردم سوریه که تقریباً دو سال بعد از ما ایرانیان شروع کردند ، تا آخر همین ماه رمضان رژیم سفاک و خشن و خونریز دمشق را به زانو در می آورند و نسیم آزادی را در سرزمین شام به وزش در می آورند . آری ! اینجاست که ناگزیرم از نقل قول ظریفی که می گفت : اپوزیسیون سوریه هفت شهر عشق را گشت ، اپوزیسیون ما هنوز دارد سوت می زند !
نمی دانم دیگر چه باید گفت !
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران دموکرات و آزاد
یادمان نرود : ایران ملک مشاع همه ماست و اگر بموقع نجنبیم ، نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان !
گرگان درنده در کمین این گربه اند

2 comments:

  1. مقاله زیبایی بود در این مورد باید اضافه کنم
    جنبش سبز ایران دارای خطای استراتژیک است!
    هفته پیش نپال بودم و دیدم که این مردم ابتدایی و عموما بی سواد نپال از ما خیل ایرانیان فرهیخته و دانشگاه دیده بسی جلوتر بودند!آنها دقیقا می دانستند که چکار دارند می کنند! گویا قرار بوده هیئت حاکمه قدرت را پس از دو سال تحویل دهد ولی اینکار را نکرده و الان هشت سال است که بر مسند مانده است. مردم نپال هر هفته یکی دو روز را در اعتصاب و تظاهرات بسر می برد. یکی دو روز قبل از روز اعتصاب , توسط احزاب و گروه های مخالف توسط اعلامیه و یا حتی بصورت شفاهی تاریخ اعتصاب و یا بقول خودشان "استرایک" به مردم کوچه بازار اعلام می شود.در روز اعتصاب هیچ تاکسی و وسیله نقلیهای حتی موتور سیکلت حق تردد در خیابان های اصلی و فرعی شهر را ندارد و الا با بازخواست گروه های مردم که در سر چهار راه ها و معابر جمع شده اند مواجه می شود. تمام مغازه ها بسته می شوند و آنهایی که مشکل مادی دارند به احترام اعتصاب, کرکره مغازه خود را تا نیمه پایین می کشند. کارمندان دولت همه بر سر کار های خود می روند ولی بخش خصوصی فعالانه از فعالیت خود داری می کند. یک روز موتور سیکلتی را کرایه کردم تا با آن به گشت در کوههای اطراف بروم. اولا که صاحب موتور سیکلت از کرایه موتور به من امتناع کرد ولی عاقبت چون توریست بودم با عنوان این که مسئولیت آن بر عهده خود توست آن را به من کرایه داد. نیروی ضد شورش جابجای شهر پخارا حضور داشت ولی هر جا که پلیس بود مردم نبودند و هرجا مردم بودند پلیس نبود! ولی در عوض همه جا پر از اعتصاب بود! باری در مسیر کوتاهی که از خیابان های شهر می گذشتم در سه نقطه توسط جوانان و مردم خشمگین متوقف شدم ولی آنها بعد از اینکه من برایشان لبخند می زدم و با نشان دادن علامت پیروزی به آنها می گفتم که توریست هستم با احترام و شادی به من اجازه می دادند تا عبور کنم. این برنامه دو الی سه سال است که همچنان بدون خستگی ادامه دارد. آنها مانند آقای خاتمی نبودند تا بجای مردم از هیئت حاکمه بخاطر جنایت های انجام شده عذر خواهی کند! نمی دانم ایشان کی این ملت را بحال خود خواهند گذاشت! بنظر می رسد آقای خاتمی با اینبار با ماسک شورای هماهنگی پنهانی بیانیه می دهند


    ما کشوری دیکتاتور خیز داریم. هر گروهی که بر سر کار بیاید ولو سبز هم باشد با شنیدن بوی نفت فیلش یاد هندوستان می کند و دیکتاتوری را آغاز خواهدکرد. در چنین کشوری اگر قرار باشد برای مبارزه با دیکتاتور به خیابان بیاییم باید هر روز خدا را در حال تظاهرات و درگیری های خیابانی باشیم!

    شما فرض کنید آن پانصد هزار نفری که در روز 25 بهمن بیرون آمده بود دست به اعتصاب زده بود, یعنی جنبش سبز تنها در شهر تهران پانصد هزرا نفر نیروی میدانی دارد و نیروهای نیمه فعال را خدا عالم است!. حال اگر این نیرو دست به اعتصاب زده بود با توجه به اینکه با اعتصاب یک نفر کار دو نفر دیگر هم می خوابدببینید چه نیروی عظیمی و با چه قدرت شگرفی وارد عرصه سیاسی ایران می شد. جنبش سبز دارای خطای استرتژیک است. هفته پیش نپال بودم چنان این مردم نپال با انجام اعتصابات برنامه ریزی شده و با چاشنی تظاهرات خیابانی قشنگ دولت نپال را بستوه می آوردند که من حظ کردم. ولی در ایران فقط تظاهرات پر هزینه را چسبدهاند و ول هم نمی کنند! جین شارپ می گوید بابا !آنچه در ایران انجام می گیرد جنگ نرم نیست! مردم ایران باید بسوی روش های نیرومند و کم هزینه مبارزات مدنی بروند و تظاهرات خیابانی نمی تواند تنها راهکار جنبش سبز باشد.
    آقایان توقع دارند که یک نفر بیاید و حقوق اعتصاب کنندگان را بدهد تا آنها مردم را دعوت به اعتصاب کنند!دریغ از یک روز اعتصاب عمومی که در طول این مدت مدید اعلام شده باشد. در عوض تهییج احساسی مردم وصدور بانیه های پر از آه ناله و شیون و نفرین در دستور کار بوده است. حالا هم که یک شورای بی نام و نشان تازه دارد دنبال دوران طلایی امام راحل می گردد!
    حکایت برنامه ریزان جنبش سبز, حکایت شتر مرغ شده که موقع بار بردن می گوید من مرغم! و موقع تخم گذاشتن می گوید من شترم! تا پای خشونت به میان می آید آقایان می گویند نهضت ما فرق می کند و ما اهل مبارزات مدنی هستیم! تا صحبت اعتصاب می شود می گویند در حال برنامه ریزی تظاهرات (خونین) هستیم!
    دقیقا تفکر شام سلطان حسینی خاتمی در پشت وشورای هماهنگی حس می شود! تا وقتی موسوی خدا بیامرز زنده بود! خاتمی جرات دستکاری در جنبش سبز را نداشت!


    می گویند که یک لشکر گوسفند که یک شیر رهبر آنها باشد می تواند یک لشکر شیر که یک گوسفند رهبر آنها باشد را شکست دهد!

    ReplyDelete
  2. شما ببینید همینجا هم باز مساله اینه که خاتمی فلان کرد و بهمان کرد. بابا جان بی عرضگی خودمون، هزینه ندادن خودمون و منفعت طلبی خودمون رو تا کی گردن یکی دیگه بندازیم؟ شما می گی 500 هزار نفری که اومدن تو خیابون تو تهران اعتصاب کنند. سوال من اینه بقیه شهرها چیکاره اند؟ غیر از اینه که تو مصر، تونس، لیبی و همین سوریه اول بقیه شهرها شروع کردند بعد رسید به پایتخت. همه نشستن ببینن تهران چی میشه. این یه واقعیته که تو شهرهای کوچیک چون اجتماعات کوجیکتره، ارتباطات بیشتره و اگه بلایی سر کسی بیاد دیگه فامیل و همسایه اش که هر روز اونو میدیدند ساکت نمی نشینند. اما تو تهران که همسایه همسایه رو نمیشناسه اگه بلایی سر کسی بیاد کسی نمیفهمه و اگر هم بفهمه ارتباطات اونقدر ضعیفه که باعث نمیشه برای انتقام از خون همسایه تا پای جون وایسه. وقتی همه شهرها آرومند نباید فقط از تهران انتطار داشت.

    ReplyDelete