Wednesday, March 14, 2012

آقای اکبر گنجی! داستان این "چلبی سازی" ادعایی شما چیست ؟

چندی است که آقای اکبر گنجی ( که در این نوشتار قصد تشریح عملکرد ایشان را ندارم ) به مناسبتهای مختلف و در قالب های گوناگون از جمله مقاله نویسی و مصاحبه های رادیویی و تلویزیونی شان از عبارتی تحت عنوان " چلبی سازی " استفاده می کنند. عبارتی که از آن چنین برداشت می شود که بخشی یا تمامی دولت های غربی ( بویژه دولت آمریکا ) قصد دارند مدلی مشابه آنچه در عراق سال 2003 اتفاق افتاد را در ایران پیاده سازی کنند . توضیحاً عرض می کنم که در جریان اشغال عراق توسط نیروهای نظامی بین المللی و سقوط صدام حسین، شخصی به نام احمد چلبی که سالها در آمریکا زندگی کرده بود و ظاهراً ریاست کنگره ملی در تبعید عراق را بعهده داشت، به قصد در اختیار گرفتن قدرت، به کشور برگشت و برای مدت کوتاهی هم توانست در عرصه سیاست عراق تأثیر گذار باشد و پس از آنکه روابط مشکوک او با جمهوری اسلامی فاش شد، از عرصه سیاست حذف گردید و دیگر کسی از او بصورت جدی چیزی ندید و نشنید . این ظاهر ماجرا بود و آنچه در پس پرده اتفاق افتاد - حداقل برای این نگارنده - خیلی واضح نیست چرا که نمی توان به عقل سلیم قبولاند که آمریکا، از یک طرف چلبی را پرورش داده و تقویت می کند و از طرف دیگر در برگزاری انتخاباتی که منجر به قدرت گیری حزب الدعوه و مجلس اعلا و غیره شد، همکاری می نماید . به هر حال خیلی هم تفاوت نمی کند که چه بر سر چلبی آمد و چرا ؟ چیزی که برای من مهم است این است که بدانم مراد آقای اکبر گنجی از این شبهه پراکنی ( البته تا لحظه ای که هیچ توضیح مشخصی در مورد آن نداده اند ) چیست ؟ آیا ایشان اطلاعاتی دارند که ما نداریم ؟ اگر چنین است چرا شفافیت بخرج نمی دهند و مسائل را با مردم در میان نمی گذارند ؟ اساساً کسی که از نظر ایشان احمد چلبی ایران است کیست ؟ آیا ایشان متوجه روابط مشکوکی میان فرد یا افرادی از مخالفین با کشورها و دولت های خارجی شده اند ؟ ایشان تا کی می خواهند به این کلی گویی و ابهام پراکنی ادامه دهند ؟ آیا ممکن است منظور و مراد ایشان از چلبی ، کسی غیر از رضا پهلوی نباشد ؟ اگر چنین است یا باید بصورت مستند و با مدرک نشان دهند که ایشان وابسته به آمریکا یا دولت دیگری هستند یا باید به این ادبیات شبه آمیز پایان دهند . اگر ایشان انتقادی به کسی دارند چرا مستقیماً آن را اعلام نمی کنند ؟ چرا در پس داستان محکوم کردن تحریم اقتصادی رژیم و بزرگنمایی خطر جنگ احتمالی ، قایم می شوند ؟ چرا اساساً راهکار مشخصی ارائه نمی دهند ؟ چرا حاضر نیستند نیروهای باورمند به براندازی رژیم جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسند و با آنها مردانه به مقابله ( فکری ) برخیزند ؟ مگر نه اینکه قرار است ( یا حداقل آنچنانکه همه ادعا می کنند ! ) تکلیف همه را پای صندوق رأی، مردم ایران روشن کنند ؟ پس دیگر نیازی به این نوع دلسوزی های عجیب و غریب آنهم از نوع جمهوری اسلامی نیست . آقای اکبر گنجی ! شفافیت ، چیز بدی نیست ! برای یک بار هم که شده آن را امتحان کنید

Tuesday, March 13, 2012

آقایان اپوزیسیون محترم ! تا دیر نشده لطفاً هر کدام با ادعای نمایندگی ده درصد مردم ایران وارد گود اتحاد شوید

انتخابات دوازدهم اسفند تحریم شد . این را همه و از جمله حاکمیت جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه می دانند . جمهوری اسلامی خودش را کشت تا مگر به همه بقبولاند که شصت و چهار درصد واجدین شرایط، بقول خودشان فهیم و بابصیرت بوده اند اما حنای این ادعا کم رنگتر از آن است که هیچ ابلهی را به باور برساند! تنها کافیست به بررسی عملکرد نظام در فاصله دو انتخابات مجلس هشتم و نهم بپردازیم، آنگاه خواهیم دید اگر مردم ایران را در شمار و در عداد گوسفندان نیاوریم، هرگز به رقم شصت و چهار درصد ادعایی نخواهیم رسید : کارنامه رژیم در فاصله دو انتخابات آنچنان سرشار از شیرینکاری بوده که حتا سرسخت ترین طرفدارانش را هم برای شرکت مجدد در انتخابات به شک و شبهه می اندازد . کارهایی نظیر تقلب و کودتای انتخاباتی در جریان انتخابات سال هشتاد و هشت ، رساندن کشور به مرز فروپاشی ، گرانی سرسام آور در پی طرح هدفمندی یارانه ها ، فروش کشور به روسیه و چین و بر باد دادن سرمایه های ملی ، اختلاس های نجومی در سیستم بانکی ، اخته کردن بیش از پیش مجلس با انواع و اقسام احکام حکومتی و همچنین ارعاب و تطمیع نمایندگان مجلس فرمایشی به قسمی که مهمترین قانون مصوب مجلس هشتم چیزی نبود جز قانون نظارت بر عملکرد نمایندگان که آن نیز به نوبه خود معنایی جز استهزاء و تخفیف امر قانون و پارلمانتاریسم ندارد و هر کسی را بیش از آنکه به خنده وادارد ناگزیر از گریه می کند . اینها تنها بخشی از کارنامه چهار ساله اخیر نظامی بوده است که ادعا دارد با وجود این همه بدبختی که بر سر مردم آورده است سیزده درصد بیشتر از دور قبل مردم را پای صندوق های رأی کشانده است . این ادعا معنایی ندارد بجز مسخره کردن مردم و دست کم گرفتن شعور آنان ! بنابراین می توان قاطعانه ادعا کرد که حتا اگر فرض مشارکت پنجاه و یک درصدی مردم در انتخابات دور قبل مجلس را هم بپذیریم به هیچ عنوان نمی توان باور کرد که نر خ مشارکت در دوره اخیر 13 درصد بیشتر بوده است. این از نظام و مردم ! مردمی که بدون نیاز به اپوزیسیون فعال و مؤثر، خود می دانند چکار کنند. مردمی که انتخابات را با اراده و اختیار خودشان و بنا به تشخیص خودشان تحریم کردند. قطعاً هیچ کسی و هیچ گروهی نمی تواند اعتبار تحریم انتخابات را یکسره به حساب خود واریز کند. مردم تکلیف خودشان را با نظام روشن کرده اند، حال می ماند تکلیف اپوزیسیون داخل و خارج که باید بزودی فکری به حال خود کنند وگر نه بزودی کار بجایی خواهد رسید که تاریخ مصرف بسیاری شان به اتمام خواهد رسید و در مسیری خواهند افتاد که دیگر هرگز قادر به جلب اعتماد مردم نخواهند بود ! این جماعت اگر نتوانند چه به تنهایی و چه بصورت گروهی قدرت و  اتحاد خود را به رخ بکشند هرگز نخواهند توانست در فردای ایران و در روند تحولات پیش رو تأثیر گذار باشند . راه چاره چیست ؟ اتحاد و یگانگی ! آنهم نه اتحاد به معنای یکی شدن بلکه بمعنای به اشتراک گذاشتن مشترکاتشان ! مگر نه اینکه اکثر این گروههای سیاسی بر روی موضوع انتخابات آزاد و منصفانه اشتراک نظر دارند ؟ مگر نه اینکه - حداقل در مقام ادعا - می گویند که باید تکلیف نظام اینده و وزن سیاسی هر حزب و گروهی را باید مردم از طریق صندوق انتخابات مشخص کنند ؟ پس بسم الله ! همین یک هدف کافی است تا هر گروهی را به مجموعه متحد وصل کند . در این مسیر، البته باید از هر گونه ادعای بیخودی که نشاندهنده میزان اقبال مردم است خودداری شود چرا که کسی تاکنون نتوانسته است اندازه گیری کند که مثلاً فلان حزب یا گروه سیاسی مورد اقبال چند درصد از مردم ایران است . پس بهتر است هر حزب و گروه، تنها با این ادعا که می تواند نماینده حداکثر ده درصد ( بصورت سمبلیک ) از مردم کشور است و بس! باید اجازه داد که میزان دقیق آن را هم خود مردم از طریق انتخابات آزاد مشخص کنند . اینکه چه کسی به براندازی می اندیشد و کدام گروه به اصلاح رژیم پایبند است را نیز باید به آینده واگذار کرد البته اگر همگان به صندوق رأی اعتقاد دارند . در این میان فرقی میان چپ و راست و مشروطه خواه و سلطنت طلب و اصلاحگر و چه و چه وجود ندارد چرا که بقول ضرب المثل معروف : نه به دار است و نه به بار ! اگر کسی برای کسی قیافه نگیرد و همه به هدف مشترک که همانا آزادی ایران و مردمسالاری واقعی است بیندیشند، می توان به اتحاد واقعی دست یافت . این گروهها می توانند به همه ، از جمله به خودشان و به مردم ایران و به حاکمیت و جهانیان ثابت کنند که بدیلی برای آنچه اکنون در ایران وجود دارد، هست . باید از سخن کاست و بر مبلغ افزود . اگر کسی در این میان هست که ادعای نمایندگی همه یا بخش عظیمی از مردم ایران را دارد، قطعاً سخن به گزاف می گوید و باید در اصل و ماهیت تفکر سیاسی اش شک کرد . در ایران آینده باید همه باشند . ایران ملک مشاع همه ایرانیان است

Monday, March 5, 2012

آیا هیچکدام از توجیه کنندگان امروز "عمل خاتمی" حاضر بودند او را بدلیل عدم شرکت در انتخابات ملامت کنند ؟

ما ایرانیان اساساً مردمان جالبی هستیم . هیچ چیز برای ما مطلق نیست ! قبل از اینکه در مورد هر پدیده ای بخواهیم واکنش یا قضاوتی انجام دهیم نگاه می کنیم که این پدیده توسط چه کسی به تحقق پیوسته است ! بنابراین هرگز نمی توانیم آدمیان راست قامتی باشیم که بتوان پیش بینی مان کرد ! با این مقدمه ، دوباره می پردازم به بحث شرکت آقای خاتمی در انتخابات دوازدهم اسفند : انتخاباتی که واقعاً از یک انتخابات واقعی تنها اسم آن را یدک می کشید ! به هر روی آقای خاتمی در این انتخابات شرکت کرد و اینک در توجیه این عمل نامه ای داده است و اشاراتی دارد به برنامه های پشت پرده که احتمالاً هرگز برای کسی آشکار نخواهد شد و هیچکس نمی تواند صحت یا کذب آن را اثبات کند مگر آنکه به علم غیب و احضار ارواح تشبث بجوید . اینک اما، جمعی از دوستان اندیشمندمان در صددند تا این عمل جناب خاتمی را توجیه کنند و از او قهرمانی بسازند که همه چیز را می داند و همه چیز را می فهمد و همه چیز را از قبل درک و پیش بینی می کند . و دقیقاً برای همین باید تمامی کسانی که از ایشان دلخورند و به شرکت در انتخابات اعتراض دارند پیش وجدان خود ناراحت باشند و بدلیل انتقادی که کرده اند پشیمان ! این دوستان چنین وانمود می کنند که برخی "چیزها" هست که فقط جناب خاتمی می داند و لا غیر ! اگر این توجیه را بپذیریم باید در این مملکت را به یکباره گل گرفت که در میان انبوه اندیشمندان و کنشگران سیاسی و اجتماعی ، تنها آقای خاتمی است که می فهمد و بقیه .... ! پرسشی که اینجا برای من - بعنوان کسی که تلاش می کنم نگاهی واقع گرایانه و منطقی و انسانی و نه ماوراءالطبیعه به تحولات داشته باشم - پیش می آید این است که آیا واقعاً کسانی که امروز به لطائف الحیل و به مدد انواع ادبیات طنز آمیز و جدی تلاش می کنند که از خاتمی کماکان یک قهرمان ملی بسازند، هرگز حاضر بودند در صورت عدم شرکت در انتخابات ایشان را ملامت کنند ؟ کدام یک از این افراد خود در انتخابات شرکت کرده اند ؟ کدام یک از آنان برای عدم شرکت شان در انتخابات دلیل و توجیه داشتند ؟ آیا واقعاً شرکت در این انتخابات خوب بود یا بد ؟ اساساً چرا ایشان بجای حضور در یکی از شعبه های رأی کیری در تهران یا شهر خودشان، در یکی از روستاهای دماوند رأی دادند ؟ مگر نمی شد در تهران به "جمهوری اسلامی" رأی داد ؟ اصلاً وقتی ایشان ساکن آن روستای دماوند نیستند چگونه می توان حضورشان را در انتخابات آن روستا توجیه کرد ؟ چرا ما حاضر نیستیم از سیاستمداران مان شفافیت مواضع بطلبیم ؟ مگر شفاف بودن و اطلاع رسانی در مورد انجام یک "عمل سیاسی معنا دار" زشت است ؟ چرا ایشان از قبل اعلام نکردند که برای باز نگه داشته شدن روزنه های اصلاح طلبی در انتخابات شرکت می کنند ؟ مگر بهتر نمی بود اگر تعداد زیادی از افراد برای باز نگه داشته بودن این روزنه کذایی در انتخابات شرکت می کردند ؟

آقای خاتمی ! اگر هزار توجیه هم بیاورید، می شود هزار و یک اشتباه !

فکر می کنم این جمله معروف از ابن سیناست که : اگر کسی اشتباهی بکند و در توجیه آن هزار دلیل هم بیاورد می شود هزار و یک اشتباه ! این جمله، این روزها وصف حال آقای محمد خاتمی است . ایشان با شرکت در انتخابات اشتباه بزرگی مرتکب شدند که با هیچ دلیلی توجیه پذیر نیست . اینکه "چیزهایی هست که من می دانم و شما نمی دانید!" هرگز نمی تواند توجیه گر این عمل شخصی برای یک "رجل سیاسی" باشد . آقای خاتمی نیاز دارد تکلیفش را پیش از همه با خودش روشن کند : اگر ایشان یک لیدر سیاسی هستند ( که تصور می کنم تا قبل از این انتخابات بودند! ) نمی توانند با دلائل شخصی وارد عرصه سیاست شوند . ایشان اگر هنوز نیاز مردم ایران به ازادی را که تنها از مسیر سقوط جمهوری اسلامی می گذرد، در نیافته اند بهتر است عالم سیاست را به اهلش بسپارند و بعنوان یک شهروند عادی به زندگی شخصی شان بپردازند و بیش از این طرفداران سینه چاکشان را وادار نکنند که هراز گاهی در صدد توجیه اشتباهات و خبط های سیاسی ایشان برآیند . یک روز باید جمله ایشان را که "مردم باید از رهبری عذر خواهی کنند" را توجیه کنند و یک روز تمام تلاش شان را معطوف توجیه اشتباه ایشان در شرکت در انتخابات ( انتصابات ) ولی فقیه کنند . دیگر بس است 

Saturday, March 3, 2012

خاتمی به تاریخ پیوست ! باید به فکر آینده باشیم .

اگر چه اثرات شوک سنگینی که از ناحیه شرکت سید محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم به جامعه و بخصوص به فعالین سیاسی وارد شد هنوز برطرف نشده است اما به هر حال باید آن را به گذشته سپرد و به فکر آینده بود . شخصاً با این تحلیل مجتبی واحدی که " خوب است که مواضع سیاسی افراد روشتنر شود چرا که به نفع جنبش آزادیخواهی ایران است - نقل به مضمون " موافقم . به هر حال سقف پرواز اقای خاتمی همین است و نباید انتظاری بیش از این داشت . بقول هوشنگ امیر احمدی در برنامه روز جمعه افق از صدای آمریکا " خاتمی معمم است و معلوم است که هرگز از نظام جمهوری اسلامی نمی گذرد" ! اینجا و آنجا هم بحث و تحلیل هایی درگرفته است که مثلاً باید منتظر بود و دلیل شرکت خاتمی را فهمید یا اینکه شاید از روی "خوف" بوده است و قضایایی از این دست . به هر حال خاتمی نشان داد که مرد روزهای سخت نیست و در بزنگاههای تاریخی جا می ماند ! این را هم در جریان واقعه 18 تیر نشان داد و هم در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 84 که احمدی نژاد با تقلب سنگین به ریاست جمهوری رسید . مردان سیاسی را از روی عمل سیاسی آنان مورد قضاوت قرار می دهند و کسانی که قائل هستند که می توان هم "رجل سیاسی" بود و کار شخصی کرد ناخواسته نعل وارونه می زنند و به قول ضرب ا المثل قدیمی "دولا دولا شتر سواری" می کنند . واقعیت آن است که مسیر آزادی ایران از سقوط حتمی جمهوری اسلامی می گذرد و کسانی که به هر دلیل تمایلی به سقوط این نظام ندارند نمی توانند تا آخر این راه را با پایمردی طی طریق کنند . خاتمی هر چه بود و هر که بود از دوازدهم اسفند به تاریخ پیوست و نشان داد که نمی توان و نباید بیش از این بر روی دیوار او یادگاری نوشت . ممکن است خاتمی با خامنه ای اختلافات عمیق سیاسی داشته باشد اما دایره این اختلافات هرگزآنقدروسیع نیست که شامل آزادی مردم و دموکراسی واقعی کشور باشد. بنابراین بر ماست که با بازنگری در نگاهی که به خاتمی و امثال او داشتیم، به فکر آینده باشیم و راهمان را خودمان ادامه دهیم . دوره قهرمان بازی به سر آمده و قهرمانان واقعی ، همین مردم هستند ! زنده باد آزادی و پاینده باید ایران

Thursday, March 1, 2012

تحریم انتخابات یک عمل اخلاقی است نه سیاسی ! انسانی است نه اجتماعی !

به باور من در خلأ یک تشکل همگون و فراگیر در میان مخالفین نظام جمهوری اسلامی ، نمی توان عمل تحریم انتخابات را بعنوان یک عمل سیاسی تعبیر کرد . عمل سیاسی نیاز به برنامه ریزی و استراتژی و هدف مشخص دارد .  اما می توان گفت که مردم ایران اخلاقاً موظفند این انتخابات را تحریم کنند . تحریم انتخابات در روز دوازدهم اسفند یک عمل انسانی است . نشاندهند رشد شخصیتی و منش انسانی مردم است . نشانه همدردی با خانواده کسانی است که بر سر انتخابات قبلی جان باختند . نشاندهنده این است که مردم کودن و خنگ و احمق نیستند : حافظه دارند

امروز در ایران، مجلس عصاره خیانت به ملت است و بس !

از روزی که خمینی گفت مجلس عصاره فضائل ملت است ، مجلس در ایران هرگز عصاره انتخاب مردم نبوده است . حتا در بهترین مجالس نیز ( مجلس اول و تا حدودی مجلس ششم ) این قضیه صادق بوده است . مجلس اول همانی بود که نمایندگانش بر سر معین فر ریختند و او را کتک زدند و رفسنجانی این صحنه را با خنده نگاه کرد و مجلس ششم نیز همانی بود که نمایندگانش در برابر حکم حکومتی ساکت نشستند و تنها زمانی دست به اعتصاب غذا و تحصن زدند که صلاحیت شان را شورای نگهبان رد کرد و افسوس که دیگر خیلی دیر شده بود که مردم بخواهند با آنان همدردی کنند! سایر مجالس هم که حتا ارزش پرداختن ندارد، همان اراذل و اوباشی که در صحن مجلس فریاد " مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی " سر دادند ! این روزها که دیگر انتخابی وجود ندارد و هر چه هست و هر که هست مزدور است و نان به نرخ روز خور است و خائن به ملت . این مجلس شورا دیگر نه تنها عصاره فضائل ملت نیست که فقط عصاره کثافتکاری خامنه ای و جنتی است . محصول خیانت است و وطن فروشی . صندلی های این مجلس به خون جوانان این ملت آعشته است و هر کس بخواهد در تشکیل آن قدمی بردارد یا ناآگاه است و ناخواسته خیانت می کند یا مزدور است و دست کمی از چاقوکشان و ساندیس خوران خامنه ای ندارد