Thursday, June 30, 2011

گیرم اعتراض سراسری مردم سوریه حرکت انحرافی است ! آقای خامنه ای ، تو رو سنه نه ؟

آقای خامنه ای !
می دانم خوابت آشفته شده است ، نه ! آشفته بود ، آشفته تر شده است . می دانم هیچ دلت نمی خواهد در سوریه اتفاقی بیفتد . نه تنها من که همه دنیا می داند که سوریه حیاط خلوت شما بوده و هست و آن را برای روزی که مجبور باشید از ایران فرار کنید زیر سر گذاشته بودید .
آقای خامنه ای !
دیروز که دشاتید در مورد سوریه داد سخن می دادید ، ترس را با تمام وجود می شد در چهره عبوستان دید . می شد فهمید که آب در لانه مورچگان افتاده است . بقول معروف : چوب را که برداری گربه دزده هوای کار دستش می آید .
آری آقای خامنه ای ! شما همان گربه دزده هستید ، همان که سالهاست سرمایه های مملکت را دزدیده و در اختیار سگان کاسه لیسی چون خاندان اسد و حزب الله لبنان قرار داده اید تا در روزهای پیری و کوری فریاد رس تان شوند . حال که می بینید تمام رشته هایتان به یکباره در حال پنبه شدن است ، افسار پاره کرده اید و به اعتراض سراسر مردم سوریه که تاکنون بیش از 1500 کشته ( طبق آمار رسمی ) و هزاران هزار زخمی و دربدر و آواره بدنبال داشته است می گویید " حرکت انحرافی " ! حق دارید آقای خامنه ای ، پایه های دیکتاتوری کثیف تان بدجوری به لرزه افتاده است . هم سوریه را از دست می دهید و هم لبنان را که با کمک های میلیاردی تان به حزب الله توانسته بودید باصطلاح محله را قرق کنید و هر موقع که دلتان خواست آشوبی و بلوایی به راه بیندازید و مردم بدبخت و بیگناه منطقه را به کشتن دهید و داغدار عزیزانشان کنید .
آقای خامنه ای !
حکم جلب چهار نفر از سران حزب الله یعنی کشف شدن دخالت مستقیم شما و سگ قلاده بر گردن تان بشار اسد در کشتن رفیق حریری و این یعنی از این پس دنیا دلائل بیشتری برای تعیین تکلیف دیکتاتوری شما و مافیای بشار اسد و قداره بندان و آدمکشان حزب الله خواهد داشت .
آقای خامنه ای !
رژیم بشار اسد مانند ماشین سلاخی دارد آدم می کشد !
حزب الله لبنان با ترویح فساد اخلاقی تحت عنوان صیغه ، اقدام به گشایش عشرتکده کرده است تا جوانان رشید لبنانی را بیش از بیش در دام خود گرفتار کرده و با تکیه بر این قدرت پوشالی به صحنه گردان عرصه سیاست لبنان بدل شود .
تکلیف خودتان هم که روشن است و دیگر کسی نمانده که نداند که چه ید طولایی در آدمکشی و ترویج خشونت در منطقه و ارسال سلاح و پول برای همه تروریستهای دنیا و قاچاق مواد مخدر و ... دارید .
آقای خامنه ای !
روزهای بدون حضور نحس شما را از هم اکنون می توان دید . آینده بزودی تکلیف شما را روشن خواهد کرد

صرف اعلام اینکه اصلاح طلبید کافی نیست ! بگویید چگونه ، با چه قدرتی و چه چیزی را می خواهید اصلاح کنید

در ایران امروز ، عبارت اصلاح طلبی تبدیل به یک مفهوم کلی شده است . افراد و گروههای مختلف سیاسی بدون آنکه تأملی در گذشته سیاسی خودشان بکنند به یک باره ادعای اصلاح طلبی سر می دهند و بعضاً هم در جلب آراء مردم موفق نیز بوده اند . اکنون که در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی هستیم ، فارغ از اینکه نفس دعوت از مردم برای شرکت در انتخاباتی که با احتمال فراوان سرنوشتی بهتر از انتخابات دو سال قبل نخواهد داشت و مردم را بیش از پیش سرخورده و دلزده خواهد کرد ، با پرسش های فراوانی از جانب اصحاب رسانه مواجه شده است ، باید برای یک بار هم که شده مدعیان اصلاح طلبی را با چند پرسش ساده به چالش طلبید . بدیهی است که پرسشگری وظیفه مردم است و از آن مهمتر پاسخگویی وظیفه کسانی است که قصد دارند نمایندگی مردم را بر عهده بگیرند .
پرسش هایی ساده نظیر :
1 - ضمانت اجرایی برگزاری یک انتخابات آزاد و منصفانه ، از نظر اصلاح طلبان چیست ؟
2 - اصلاح طلبان قصد دارند چه چیزی یا بعبارت دیگر کدام یک از بخش های نظام حاکم را اصلاح کنند و چرا ؟
3 - اصلاحات فوق به پشتوانه چه قدرتی و با چه مکانیزمی انجام می شود ؟
4 - چگونه است که اصلاح طلبان با وجود شورای نگهبان و نظارت استصوابی هنوز به برگزاری یک انتخابات واقعی امیدوارند ؟
در خاتمه لازم است اعلام کنم که من بعنوان یک ایرانی که همیشه آرزوی بهترین ها را برای کشورم و هم میهنانم داشته ام از ادامه وضع موجود بشدت خسته ام و فکر می کنم باید بزودی شاهد تغییرات و تحولات عمیقی در ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی باشیم وگرنه از آن بیم دارم که روند بحرانهای موجود از کنترل خارج شده و بقول معروف " نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان " .
والسلام

Wednesday, June 29, 2011

کسانی که تاریخ را فراموش می کنند ، محکوم به تکرار کردن آن هستند

این جمله که به اشکال گوناگون و مضمون واحد در طول تاریخ معاصر بارها تکرار شده است ، بر اساس اسناد تاریخی اولین بار توسط " جرج سانتایانا " شاعر اسپانیایی اواخر قرن نوزدهم ( 1963 - 1952 ) و اوائل قرن بیستم است ( منبع : ویکیپدیا ) . اصل جمله ظاهراً بدین شکل بوده است :
آنانکه نمی توانند گذشته را به خاطر بیاورند محکوم هستند آن را تکرار کنند !
وقتی امروز برای اولین بار این جمله را دیدم آنقدر بنظرم معنادار آمد که حیفم آمد آن را با دوستانم در میان نگذارم .
می دانم هر کس بنا به سلیقه و طبع خود ، برداشت متفاوتی از این جمله پر معنا خواهد داشت بنابراین بدون آنکه تحلیل و برداشت شخصی ام را از این عبارت فاش کنم خوانندگان را با تحلیل خودشان تنها می گذارم تا اگر خواستند برداشتشان را برای من و سایر خوانندگان بنویسند


ادبیات سیاسی ما نیاز به اصلاح دارد : در ایران کنونی چیزی تحت عنوان نماینده و منتخب مردم نداریم ، هر چه هست منتصب بیت رهبری است

نمی دانم چرا برخی از ما ایرانی ها گاهی دچار نوعی فراموشی میشویم و مسائل را با هم قاطی می کنیم .
واقعیت این است که در طول سی سال گذشته بدلیل قدرت نمایی شورای نگهبان و اعمال نظارت استصوابی که همواره ابزاری برای اعمال قدرت حاکمیت بوده سات ، هرگز یک انتخابا آزاد ، منصفانه و مردمی نداشته ایم .
این موضوع ، حتا شامل انتخابات هایی نظیر مجلس ششم و دو دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز می باشد . بعبارتی دیگر ، مردم ایران همیشه مجبور بوده اند زمانی دست به انتخاب بزنند که شورای نگهبان قبلاً انتخابش را کرده است . بنابراین اطلاق عبارت " نماینده و منتخب مردم " به کارگزاران جمهوری اسلامی - از صدر تا ذیل - بسیار غیر منصفانه می نماید .
واقعاً نمی توان گفت اگر نظارت شورای نگهبان نبود ، باز هم مردم آقای خاتمی را ( بعنوان کسی که بیشترین تعداد آرای مردم را کسب کرده است ) انتخاب می کردند یا نه ! قصد بی احترامی به ساحت ایشان نیست اما می توان حداقل این حدس را زد که مثلاً اگر در سال 76 و 80 کسان دیگری که وابستگی کمتری به حکومت داشتند در عرصه رقابت ها راه داده می شدند ، ممکن بود اقبالی حتا بیش از آقای خاتمی به آنان نشان داده شود .
قصد نقب زدن در تاریخ معاصر را ندارم اما آنچه می خواهم بگویم این است که حداقل در شرایط فعلی ، تا زمانی که شورای نگهبان و نظارت استصوابی وجود دارد نمی توان قاطعانه به کسی عنوان نمایندگی یا منتخب مردم بودن را داد . هر که می خواهد باشد . هر چه هست و هر که هست منتصب شورای نگهبان و بیت رهبری است .
اگر این واقعیت عینی را به خودمان یادآوری کنیم تحلیل اوضاع داخلی بسیار ساده تر خواهد شد . آری ! باید ادبیات سیاسی رایج را عوض کنیم آنگاه در می یابیم که چرا سگان آستان ولایت در مجلس به تشری پوزه بر زمین می مالند و مصلحت نظام را بر شرف و اعتبار جایگاه نمایندگی مردم ترجیح می دهند . اینان خود بهتر از هر کس می دانند که چه خبر است !
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Tuesday, June 28, 2011

اتفاق مهمی نیفتاده : رهبر نظام دم نماینده نظام را به خاطر اینکه افسار پاره کرد و خواست از رئیس جمهور نظام چند سؤال بپرسد ؛ قیچی کرد ! همین

حساب نظام را از کشور و مردمانش جدا کنید .
مصلحت نظام با مصلحت کشور فرق دارد و البته این مصلحت نظام است که اهمیت دارد و نه چیز دیگر !
نظام صاحب دارد ، صاحبش نماینده خدا در زمین و آسمانهاست و نامش ولی فقیه است !
نظام شورای نگهبان ( سگ نگهبان ) دارد ، این سگ نگهبان اجازه نمی دهد که هیچکس که بدنبال مصلحت کشور باشد در درون نظام رخنه کند .
نظام مجلس دارد ، مجلسش نماینده دارد ، نماینده اش همه چیز دارد غیر از نمایندگی مردم . او در واقع نماینده شورای نگهبان ، نماینده نظام و نماینده ولی فقیه است .
نظام ریاست جمهوری هم دارد . گوش رئیس جمهورش را هم هر وقت دلش بخواهد و به هر میزان که لازم بداند ، می کشد .
نظام پول دارد ، نظام قدرت دارد ، نظام اسلحه دارد ، ارتش دارد ، سپاه دارد ، بسیج دارد ، زندان دارد ، زندانش زندانبان دارد و زندانبانش همان کاری را می کند که نظام می خواهد .
نظام دعوای داخلی هم دارد ، این دعوا ابداً هیچ ربطی به مردم ندارد ! هر وقت بخواهد کمی از این دعوا را نشان می دهد و هر وقت بخواهد فتیله آن را پایین می کشد .
راستی ! نظام ، قانون اساسی هم دارد . قانون اساسی نظام یک اصل بیشتر ندارد : اصل 110 . والسلام . بقیه اصول بدرد لای جرز دیوار می خورند شاید هم بدرد چاه مستراح !
آنچه در یکی دو ماه اخیر شاهد هستیم ، چیز مهمی نیست ! نظام دلش می خواهد ما فکر کنیم که دعوایی رخ داده است ، کمی با هم لاس می زنند سپس همه چیز به جای اولش برمیگردد . انگار نه انگار !
در این میان هر اتفاقی که بیفتد چیزی به مردم نمی ماسد ، بقول دوستی که می گفت :
اتفاق مهمی نیفتاده : رهبر نظام دم نماینده نظام را به خاطر اینکه افسار پاره کرد و خواست از رئیس جمهور نظام چند سؤال بپرسد ؛ قیچی کرد ! همین

Monday, June 27, 2011

توصیه ای به مجاهدین واقعی خلق : یا در کنار مردم باشید یا دست به دامن مریم بمانید

این متن عاری از هر گونه توهین است !
این روزها شاهدیم که بحث های فراوانی پیرامون موضوع مجاهدین خلق و کمپ اشرف و لیست تروریستی آمریکا و توافق ایران و عراق بر سر مجاهدین و غیره در محافل مختلف سیاسی در جریان است . در این میان نیز درگیری های لفظی تند و تیزی مابین طرفداران و منتقدین این گروه ( سیاسی/ نظامی ) درگرفته است . مطالبی نظیر رابطه مسعود رجوی با صدام ، چرایی و چگونگی به هم خوردن دوستی و هم پیمانی ابوالحسن بنی صدر و مسعود رجوی ، موضوع ریاست جمهوری ( ! ) مریم رجوی و وضعیت مبهم مجاهدین در کمپ اشرف طرفداران زیادی در هر دو سوی جبهه دارد .
من بعنوان یک ایرانی که از ابتدای انقلاب شاهد تحولات این سازمان و اوج و فرودهای آن بوده ام ، با به میان کشیدن چند پرسش ساده ، توصیه ای به همه کسانی دارم که خود را مجاهد " خلق " ( بمعنای مردم ) می دانند نه مجاهد سازمانی و از آنان می خواهم که اگر پاسخی منطقی برای این پرسش ها ندارند ، دامن مریم را رها کرده و بر آستان مردم بوسه زنند و مطمئن باشند که هم میهنانشان هرگز آنان را از خود نمی رانند .
و اما پرسش های من :
- آیا هنوز هم عملکرد سازمان را در سالهای 59 ، 60 ، 61 تا 63 در به خشونت کشاندن فضای سیاسی کشور و دادن بهانه به رژیم فاشیستی اسلامی برای سرکوب سیستماتیک مردم کشور ، تأیید می کنند ؟
- آیا نقش زن و نگاه به او ( منظورم زنانی است که در اشرف به اسارت افتاده اند نه آنکه هر روز در گوشه ای از اروپا رحل اقامت می افکند ) در درون سازمان را با مضامین و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر منطبق می دانند ؟
- آیا هنوز به این باور نرسیده اید که این داستان اعلام مریم بعنوان رئیس جمهور ! توهین به ایرانیان است ؟ براستی ایشان ریاست کدام جمهور را بعهده دارند ؟ از این زاویه ، ایشان چه فرقی با احمدی نژاد دارند ؟
- آیا می دانید مسعود رجوی کجاست ؟ آیا زنده است ؟ اگر زنده است کجاست ؟ چرا در میان شما ساکنین اشرف نیست ؟ او چه فرقی با شما دارد ؟
- آیا سازمان متبوع شما یک سازمان نظامی است ؟ سیاسی است ؟ یا مذهبی ؟ آیا هیچ زنی می تواند همزمان با عضویت در سازمان ( بعنوان یک حزب سیاسی ) از پوشیدن حجاب اسلامی خودداری کند ؟
- براستی شما در اشرف چه می کنید ؟ کار می کنید ؟ از کجا معیشت تان را تأمین می کنید ؟
- آیا براستی از میزان محبوبیت سازمان تان در میان مردم ایران خبر دارید ؟
- آیا تاکنون هرگز به این نتیجه نرسیده اید که شما آلت دست مشتی سیاست باز بی سیاست شده و زندگی و دنیا و آخرت تان تباه شده است ؟
- آیا بس نیست ؟

آیا نمی توان علی خامنه ای را نیز در دیوان بین المللی لاهه به جرم صدور دستور کشتار و تجاوز و شکنجه محکوم کرد ؟

من در زمینه حقوق بین الملل اطلاعات زیادی ندارم اما امروز با شنیدن این موضوع که دیوان بین المللی لاهه برای معمر قذافی ، پسرش و یکی دیگر از نزدیکانش به دلیل ارتکاب جرائمی مشابه آنچه توسط علی خامنه ای و مزدورانش انجام داده اند ، قرار بازداشت صادر و آنان را در شمار جنایتکاران ضد بشریت قرار داده است برایم این پرسش پیش آمد که آیا امکان دارد بخصوص اینک که قرار است آقای احمد شهید گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر ، موضوع مظالم و جنایت های رژیم را مورد بررسی قرار دهد ، بتوان با استناد به اسناد ، فیلم ها ، عکس ها و ... علی خامنه ای را نیز به محکمه برده و او را نیز در ردیف جنایتکاران قرار داد ؟ آیا مجموعه مخالفین نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی با آن همه کبکبه و دبدبه شان می توانند حداقل موضوع را به دیوان بین المللی بکشانند ؟

Sunday, June 26, 2011

یک آزمایش علمی که کاملاً منطبق بر شرایط امروز ایران است : پاسخی دقیق به این پرسش که چرا ما ایرانیان بخود نمی آییم !

ایمیل وارده - یک آزمایش علمی : دانشمندان آزمایش ساده ای انجام دادند. قورباغه ها را در ظرف اب ولرمی قرار دادند و ظرف را روی اجاق گاز به ملایمت حرارت دادند. آب کم کم و به تدریج گرم شد و قورباغه ها شروع به اب پز شدن کردند. وقتی دمای آب به نزدیک جوش رسید همه شان با هم پختند اما هیچ کدام بیرون نپرید. این در حالی بود که قورباغه های گروه کنترل که از بیرون توی آب هایی با نصف آن درجه حرارت قرار می گرفتند بلافاصله متوجه داغی آب شدند و از توی ظرف بیرون جهیدند. قورباغه های گروه تست اما حتی به پریدن فکرهم نکردند. گرم شدن تدریجی آب به آنها فرصت داده بود که به آن عادت کنند.

تا به حال از خودتان پرسیده اید که چرا خود آتش زنی یک سبزی فروش چند کیلومتر آن طرف تر جرقه ی یک جنبش بزرگ می شود و این همه فجایع در ایران هیچ پی آمدی به دنبال ندارد؟ پاسخ را در ازمایش قورباغه ها خواهید یافت.آنچه امروز در ایران می گذرد نتیجه ی قهری حکومتی است که از ابتدا به هیچ یک از اصول شناخته شده ی حقوق انسانی احترام نمی گذارد. امروز ما در همان حمامی نشسته ایم که سی سال پیش. گرم شدن این خزینه از همان روز اول شروع شد. از همان تعطیلی دانشگاه و انقلاب فرهنگی، از همان حجاب اجباری، از همان جنگ احمقانه ی تحمیلی، از همان گشت های ارشاد، از همان محدود کردن آزادی های فردی .وقتی ما سرمان به کیسه کشیدن سر و تن مان گرم بود همین طور حرارت را بالا می بردند دلاکان بی رحم. اول از حذف طالقانی شروع شد و بعد به حصر منتظری رسید . آب همین طور گرم تر و گرم تر می شد. اعدام های دست جمعی ، فساد و دزدی های میلیاردی …وقتی ما هنوز گیج بودیم بودند آدمهایی که توی هر مرحله دیدند و هشدار دادند ولی دلاک ها سرشان را زیر آب کردند ، آنهایی هم که باهوش تر بودند پریدند. هر روز سرمان را به چیزی گرم کردند. اصلاحات آوردند و از گفتمان گفتند و کوفتمان تحویلمان دادند. واجبی به خوردمان دادند، قتل های زنجیره ای را رو کردند، روزنامه ها را فله ای بستند ، همان طور که ما مبهوت بازی شده بودیم تند تند دما را بالا بردند و آخرین پرده را بازی کردند.


پرده ی آخر، بازی همان بازی است. اما این بار پرده ها افتاده :
وقاحت به اوج رسیده و خشونت و ظلم بیداد می کند. حالا آب خزینه دارد می جوشد. اما دیگر نه از حال رفتن آن رفتگر پیر در خیابان، نه رها کردن بیماران در بیابان ؛ نه توهین به شعور ایرانیان، نه بگیر و ببند های بی پایان هیچ کدام جرقه ای بر این انبار باروت نمی شود. دختر را پیش پای جنازه ی پدرش از پا در می آورند روز روشن ، به خاک می سپارند شب تاریک.قورباغه ها خاک بر سر می ریزند. کسی می گوید ای بی غیرت ها! اما هیچ اتفاقی نمی افتد ،دلاک ها لبخند می زنند. قورباغه ها آماده ی سرو شدن هستند

Saturday, June 25, 2011

جمهوری اسلامی در دشوارترین موقعیت تاریخی خود قرار گرفته است : نه راه پس دارد ، نه راه پیش

می گویند شخصی را پرسیدند آیا تا کنون هرگز در موقعیتی قرار گرفته ای که نه راه پس داشته باشی و نه راه پیش ؟ گفت : آری ، روزی در کارگاه نجاری لیز خوردم و اره ای تا نصفه اش در "ما تحتم" فرو رفت ! نه می توانستم از این طرف بکشم و نه می توانستم از آن طرف فرو کنم !
این لطیفه زیبا ، وصف این روزها و روزهای پیش روی جمهوری اسلامی است :
از یک طرف مصمم است تا با ادامه سیاست معروف خامنه ای ( النصر بالرعب ) به سرکوب اعتراضات مردمی در تمام عرصه ها پرداخته و مردم را به خانه هایشان بفرستد ، از طرف دیگر مجبور است برای کشاندن هر چه بیشتر مردم به صحنه و تزئین ویترین انتخاباتی اش دست به اقدامات گشایشی بزند و تنور را گرم کند .
از این طرف روز بروز بر دامنه و عمق اعتراضات بر حق مردم در تمامی عرصه های زندگی ( سیاست ، فرهنگ ، اقتصاد و ... ) افزوده می شود و بیش از پیش رژیم را با بحران مشروعیت ( در هر دو بعد داخلی و خارجی ) مواجه می سازد و از آن طرف ، رژیم تلاش دارد تا با به میدان فرستادن چهره های کمابیش موجه تر خود وانمود کند که مملکت روزهای خوشی در پیش دارد و زمینه را برای انجام انتخابات فرمایشی اش مهیاتر سازد .
در بعد داخلی با تشدید فشار بر مردم و فعالان سیاسی از یک طرف و ادامه اشتباهات فاحش عوامل رژیم هر روز بخشی از بدنه اجتماعی کشور از رژیم جدا می شود و در بعد خارجی نیز دست و پا زدن رژیم در باتلاق تحریم های خارجی و انزوای سیاسی همزمان با تحولات عظیم سیاسی در منطقه ( تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین و از همه مهمتر سوریه ، یار دیرین و متحد استراتژیک رژیم ) باعث شده است تا چهره جمهوری اسلامی هر روز بیشتر از روز قبل در مقابل افکار عمومی جهانی و بازیگران اصلی عرصه سیاست بویژه در میان متحدان قدیمی رژیم بدنام تر و نا مشروع تر جلوه کند .
این ها همه در حالی اتفاق افتاده و می افتد که بیش از هشت ماه به برگزاری انتخابات دور نهم مجلس شورای اسلامی نمانده و حافظه تاریخی مردم ، کماکان و با گذشت بیش از دو سال از انتخابات جنجالی خرداد 88 و ادامه موج اعتراضات آنان ، مانع بزرگی بر سر راه بازسازی مشروعیت از دست رفته رژیم است و برگزاری انتخابات را با موانع جدی روبرو ساخته است .
از همه این موضوعات اگر بگذریم ، بروز اختلافات شدید و روزافزون در میان جناحهای قدرت که هر ساعت ماجرایی جدید و یک رسوایی شنیع می آفریند نیز به نوبه خود بر لرزش پایه های حکومت می افزاید .
با ذکر این مقدمه می توان براحتی به این نتیجه رسید که رژیم جمهوری اسلامی حکایت همان کسی را دارد که ماجرای اره برایش اتفاق افتاده بود . این وضعیت ، یک فرصت طلایی را در اختیار مخالفین ( داخلی ، خارجی ) قرار می دهد تا با تمرکز بر اهداف خود و ایجاد یک اتحاد ناگسستنی از یک طرف فشار را بر حاکمیت افزایش دهند و از طرف دیگر جامعه جهانی را به این نتیجه برسانند که جمهوری اسلامی شریک خوبی برای هیچ نوع سرمایه گذاری ( سیاسی ، اقتصادی ، منطقه ای ، بین المللی و ... ) نیست و آینده درخشانی ندارد . مخالفین ، اگر بتوانند - که به باور من می توانند - باید به بهترین شکل ممکن از این ضعف رژیم بهره برداری کرده و جهت تحولات آینده را در راستای سقوط جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت مردمی که هم حافظ منافع ملی ایرانیان است و هم تقویت کننده ثبات منطقه ای است ، برگردانند .
با اندکی درایت سیاسی و سعه صدر و " ملی اندیشی " می توان جمهوری اسلامی را برای همیشه به زباله دان تاریخ فرستاد . آینده بسیار روشن است !
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Wednesday, June 22, 2011

ولایت فقیه ، مرز میان مردم و حاکمیت است

نوشتار کوتاهم را با این جمله آغاز می کنم :
من ، بعنوان یک ایرانی آزادیخواه ، در انتخاباتی شرکت می کنم که در آن کاندیداها بتوانند به وضوح ولایت فقیه را رد کنند و از صافی شورای نگهبان نیز بگذرند .
در واقع با توجه به آنچه در طول دو سال اخیر بر سر مردم کشورمان آمده و هنوز هم می آید ، باید همگان ( بخصوص اصلاح طلبان حکومتی و آنانکه خود را دلسوز نظام و انقلاب می دانند ! ) به این نتیجه رسیده باشند که تی این رژیم و این قانون اساسی و در رأس آن ولایت فقیه برقرار است ، هرگز نمی توان به برگزاری هیچ انتخابات آزادی امید بست .
در این میان اگر کسی می خواهد تنها با لفاظی و بازی با کلمات و دلخوش کردن به اختلافات صوری و ظاهری جناحهای درگیر قدرت ، مردم را به شرکت در انتخابات دعوت کند ، تلاش بیهوده می کند و بقول معروف " آب در هاون می کوبد " .
واقعیت این است که در ایران امروز ( به سالهای قبل کاری ندارم که مردم از سر خوشبینی همیشه کورسوی امیدی به تغییر اوضاع داشتند و صد البته نشد ) بر کسی پوشیده نیست که مقوله " ولایت فقیه " مرز میان مردم و حاکمیت است به این معنا که هر کس در اردوگاه مردم است نمی تواند به اندیشه سیاسی معتقد به ولایت فقیه تعلق داشته باشد و هر کس - به هر بهانه و با هر توجیهی - خود را کماکان معتقد به ولایت فقیه می داند ، علی الاصول نمی تواند داعیه دار نمایندگی مردم باشد .
خطابم در این نوشتار ، بیشتر آن دسته از فعالین سیاسی است که دانسته یا ندانسته بر طبل انتخابات مجلس می کوبند باصطلاح باد در بادبان کشتی نظام می دمند . اینان باید بدانند ( البته اگر تا حالا نفهمیده اند باید در سلامت عقل شان شک کرد ) که مردم ، گول بازی های سیاسی نظام را نمی خورند و دست رژیم را در پس پرده تمامی این اختلافات ظاهری و نمایش های تبلیغاتی مبنی بر سلامت انتخابات ، می بینند . بنابراین ، توصیه می کنم که این جماعت یا میدان سیاست را ترک کرده و عزت و شرفشان را محفوظ نگه دارند یا اگر کماکان اصرار دارند که دستی در قدرت داشته باشند ، روی بخش انتخابی آن ( انتخاب بمعنای واقعی نه با تقلب ) حساب باز نکنند .
چنانکه در جایی دیگر هم نوشته ام باید میان رأی مردم و مقوله " ولایت فقیه " یکی را برگزینند .
حال این شما و این میدان مبارزات انتخاباتی : یا آزاده باشید و با مردم یا نوکر ولایت فقیه باشید و دیگر دم از مردم نزنید

واقعاً خوشحال شدم وقتی دیدم کار " نظام " به جایی رسیده که دفتر تشخیص مصلحت خودش را آتش می زند !

اگر با من هم عقیده باشید که در ایران کنونی ، واژه " نظام " هیچ معنایی ندارد جز حاکمیت یک رژیم دیکتاتوری جنایتکار که در شخص سید علی خامنه ای خلاصه می شود ، آنگاه مانند من از این که ببینید " نظام " دفتر مجمع تشخیص مصلحت خودش را آتش می زند ، خوشحال خواهید شد . این " نظام " محکوم به شکست و نابودی است و همان بهتر که مصلحتش تشخیص داده نشود

اگر یک آمریکایی به یک خانم عرب تجاوز کرده بود، خامنه ای تا الآن "ماتحت" خودش را رسماً جر داده بود

خبر مربوط به تجاوز یک بازرگان مصری به یک زن جوان ایرانی و سکوت مرگبار حاکمیت ، اگر چه تأسف بار است اما باور کنید سورپرایز کننده نیست ! جمهوری اسلامی به مصداق مثل معروف :
" کت بده ، کلاه بده ، دو غاز و نیم بالا بده "
حاضر است برای نفوذ در سیستم حکومتی آینده مصر و ایجاد و تقویت پایگاه برای بنیادگرایان اسلامی آنجا و دست اندازی در سیاست مصر ، هر کاری انجام می دهد ، هر امتیازی می دهد و از همه ارزشهایش می گذرد .
در این راستا سکوت مرگبار رژیم در قبال این تجاوز ، اگر چه متعجب کننده نیست اما بسیار بسیار اسفبار است .
مطمئنم اگر حادثه مشابهی توسط مثلاً یک آمریکایی یا انگلیسی در هر " دارغوزآباد " اسلامی رخ داده بود ، سید علی تا حالا ماتحت خودش را پاره پوره کرده بود از بس که رجز خوانی میکرد

Tuesday, June 21, 2011

به همه اصلاح طلبان حکومتی که در فکر انتخابات مجلس هستند : یا ولایت فقیه یا رأی مردم

بازی سیاست ، بخصوص در ایران بازی مسخره ایست . هر کسی به خود اجازه می دهد وارد آن شود و هر کاری که دلش می خواهد بکند . جالب اینجاست که این جماعت معمولاً حافظه خوبی هم ندارند و چون خودشان فراموش می کنند که چه اتفاقاتی در کشور افتاده است فکر می کنند که مردم نیز فراموش کرده اند . به ایشان یادآوری می کنم که سکون و سکوت نسبی فعلی مردم را به حساب تمکین در مقابل رژیم دیکتاتوری نگذارند . مردم همه جیز را به یاد دارند و منتظر فرصت مناسب هستند تا کلیت نظام را به زیر کشند . این مردم حسابشان را مدتهاست نه تنها با شخص خامنه ای و احمدی نژاد و ... روشن کرده اند بلکه در عمل نشان داده اند که با اصل نظام و در صدر آن با مقوله ولایت فقیه به هیچ عنوان سر آشتی ندارند . بنابراین به همه اصلاح طلبان حکومتی توصیه می کنم که یا به دنبال رأی مردم باشند یا به دنبال رضایت ولی فقیه ! این دو مقوله با هم در یک جا جمع نمی شوند . بیخود به دنبال گرم کردن تنور انتخاباتی آقای خامنه ای و جنتی نباشید و خود را بیش از این هیزم آتش توطئه نظام نکنید . تکلیفتان را با خودتان روشن کنید و با مردم صادق باشید . با کلمات بازی نکنید و در پشت عباراتی چون قانون اساسی و اصلاح نظام پنهان نشوید . یا بندگی و بردگی ولی فقیه را برگزینید یا مردانه به میدان بیایید و بگویید که همزبان با مردم ولایت فقیه را قبول ندارید و قهرمان مردم شوید . یادتان باشد شتر سواری دولا دولا نمیشود

Sunday, June 19, 2011

در دومین سالمرگ ندا ، کاری از دستمان بر نمی آید ! لااقل اشکی بدرقه راهش کنیم

آن روز را هرگز از یاد نمی برم . برای اولین بار در تمام طول زندگیم و به رغم اینکه هرگز به پوشیدن لباس مشکی اعتقادی نداشته و ندارم ، مشکی پوشیدم . قلبم فشرده شده بود و هنوز هم از یادآوری اش فشرده می شود . در همین تهران خودمان صحنه ای اتفاق افتاد که تمام دنیا را تکان داد . دختری بیگناه در حالی بر کف سنگفرش خیابانی در تهران جان داد که چشمانش هنوز هم با ما سخنها دارد از حکایت آن همه ظلم و بیعدالتی . آری ، دوسال از مرگ ندا گذشت . ندایی که سمبل بیگناهی جوان ایرانی ، زن ایرانی و از همه مهمتر حق طلبی ایرانیان است . در این دوسال ، اما ، فراز و نشیب زیاد داشته ایم ، بسیارانی در همان راهی رفتند که ندا رفت : سهراب ها ، اشکان ها ، محسن ها ، کیانوش ها ، صانع ها و محمد ها و ... همه و همه هنوز با ما سخن می گویند و چشم به راهند و از ما می خواهند که بگوییم آیا تاکنون کسی آمده که بخواهد تقاص خون به ناحق ریخته شان را از قاتلین بگیرد . افسوس که هنوز چشم انتظار آمدن کسی هستیم که نه می دانیم کیست و نه می دانیم کی می آید . براستی ما را چه می شود ؟ اگر کاری از دستمان بر نمی آید یا نمی خواهیم آرامش کاذب مان را ، تفریح و معیشت مان را به کناری بکذاریم ، لااقل اشکی بدرقه راهشان کنیم شاید کمی از بدهی مان به آنان کاسته شود

Friday, June 17, 2011

سوریه : کلاس آموزش پایمردی و استقامت بر سر خواسته های بر حق مردمی

بی مقدمه عرض کنم : شما را نمی دانم اما من شخصاً از دیدن این همه پایمردی و استقامت مردم و بویژه جوانان سوریه که به رغم ارتکاب آن همه جنایت توسط دولت و نیروهای امنیتی آن کشور، هر روز و هروز در گوشه و کنار کشور و با استفاده از کوچکترین فرصتهای ممکن نمایش داده می شود ، کیف می کنم !
ضرب المثل ( بیت ) معروفی که این روزها دائماً در ذهنم می چرخد این است : نابرده رنج گنج میسر نمی شود ، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد .
با یاد بیاوریم که آزادی نه تنها بی بها نیست بلکه کالای بسیار بسیار ارزشمندی است که در طول تاریخ ، مفت و ارزان به چنگ هیچ کس نیامده است . جنبش سبز آزادیخواهی ایرانیان که ریشه در - دست کم - سه دهه ظلم و ستم و تبعیض و فساد ناشی از اعمال کثیف ترین نوع استبداد مذهبی دارد . این جنبش براحتی و ظرف چند روز و چند هفته بوجود نیامده است که به سادگی از بین برود . این جنبش والاتر از آن است که بازیچه دست سیاستگران و سیاستمدارنی شود که همه گاه در بزنگاه تاریخ به مردم پشت کرده اند و معذورات باطل خود را بهانه سکوت و مصالحه نموده اند . جنبش سبزی که من می شناسم نه تنها به ولایت فقیه اعتقاد ندارد بلکه از تمامی اشکال ولایت بیزار است . در قاموس جنبش سبز هیچ فرقی میان مسلمان و غیر مسلمان ، زن و مرد ، بزرگ و کوچک ، شهری و روستایی ، و ... وجود ندارد . بعبارتی دیگر جنبش سبز آزادیخواهی بدنبال حقی است که سالهاست از این مردم دریغ شده و به بهانه های واهی نادیده گرفته شده است . در نگاه جنبش سبز میان آن که در خیابان با اسلحه و باتوم به جان مردم می افتد و آن که به ناموس مردم تعدی می کند هیچ فرقی نیست : هر دو جنایتکارند ! میزان و معیار همراهی با این جنبش ، نه گفتن حرفهای زیبا بلکه انجام عمل مؤثر است . جنبش سبز ضد جمهوری اسلامی ( بمعنای مظهر تمامیت خواهی و دیکتاتوری ) است .
جان هایی که تاکنون در راه مبارزه برای آزادی میهن اهدا شده است ، شاهد و ناظر ادامه راه هستند . اگر قرار باشد همه ما با توجیهاتی عبث خود را از این راه کنار بکشیم مطمئناً فردا پاسخگوی فرزندان مان نخواهیم بود . نمی توان در آن واحد هم دغدغه آزادی داشت و هم نگران حقوق سر ماه بود . نمی توان ادعای آزادیخواهی داشت در حالی که نمی خواهیم مسافرت شمال و تفریح مان ذره ای جابجا شود . نمی شود با تعیین وقت قبلی به مبارزه با دیکتاتور پرداخت و منتظر صدور بیانیه از جانب کسانی بود که حتا نمی شناسیمشان ! اینکه که دو مظهر رهبری جنبش - آقایان موسوی و کروبی - در حبس و حصر خانگی اند و دستشان از دنیای بیرون کوتاه است وظیفه تک تک ماست که از کوچکترین فرصت های ممکنه استفاده کرده و برای فردای میهن مان تلاش کنیم .
من هنوز هم نمی دانم چرا مردم ما حاضر نیستند از فرصت بسیار بسیار طلایی مراسم نمایشی نماز جمعه استفاده کرده و با تکرار تجربه نماز جمعه معروف سال 88 ، بدون توجه به اینکه امام جمعه کیست و چه می گوید میدان را از چنگ دشمن خارج کرده و به عرصه مبارزه با دیکتاتور تبدیل کنند . باور کنید این کار هم شدنی است و هم هزینه ای در پی ندارد و تمامی هزینه های آن توسط رژیم دیکتاتوری پرداخت خواهد شد . کمترین نتیجه آن این است که رژیم را وادار به تعطیلی این نمایش هفتگی خواهد کرد . با نگاهی عبرت آموز به مردمان تونس و مصر و سوریه بهتر می توان به اثرات شگرف این حرکت پی برد .
در پایان از همه دوستانی که این متن را می خوانند خواهش می کنم مرا از نصایح و توصیه های دوستانه شان محروم نفرمایند .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران و ایرانی

Thursday, June 16, 2011

تونس و مصر و یمن و سوریه و ... هفت شهر عشق را گشتند ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

تظاهرات با تعیین وقت قبلی !
منتظر بیانیه صادر کردن شورای هماهنگی راه سبز امیدی ماندن که هنوز نه می دانیم کیستند و نه می دانیم چه می گویند !
دل خوش کردن به حرکت های تعداد معدودی جوان دانشجوی نا امید که از اینجا مانده و از آنجا رانده اند !
براستی ما را چه می شود ؟ ادعایمان گوش فلک را کر کرده است ! آیا براستی ما این را می خواستیم :
تعطیلات نباشد ! شمال نرویم ! هوا خوب نباشد و ... بقول معروف ابر و باد مه و خورشید فلک در کار آیند تا ما به جنگ دیکتاتوری برویم که ما را از هستی ساقط کرده است ، مرده هایمان را می دزدد ، اجازه تشییع جنازه بهمان نمی دهد ، زندانی و شکنجه مان می کند و مورد تجاوز قرارمان می دهد ، به نوامیس مان در روز روشن تعدی و دست درازی می کند ! به گدایی و دریوزگی انداخته مان ، آنهم دقیقاً زمانی که می دانیم تعداد ما ده ها و صدها و بلکه هزارها برابر بیش از عمله و مزدوران و چاقوکشان اوست !
با رژیم در خیمه شب بازی های مذهبی مسخره اش همداستان می شویم و هنوز هم گوش به باصطلاح مراجع داریم ، مراجعی که می دانیم هستی شان در طول تاریخ همیشه در گرو ناآگاهی و حماقت و دنباله روی ما بوده و است !
می دانم تلخ است اما جنبش لوکس سبز حالا حالا حالاها کار دارد و متأسفانه باید هر روز شاهد پیروزی دیگرانی باشد که راه او را پیش گرفته اند و بمانند شاگردانی می مانند که از استاد سر شده اند .
سخن از نا امیدی نه که از سر درد است !
درد دلی بود با همه دوستان ...

Wednesday, June 15, 2011

نظر شورای هماهنگی راه سبز امید در مورد "ولایت فقیه" چیست ؟ کسی می داند ؟

اینک که - ظاهراً - تنها نهاد رهبری و هماهنگ کننده جنبش سبز همین شورای هماهنگی راه سبز امید است ، شورایی که از تعداد اعضاء و ماهیت و هویت آنان تقریباً هیچ خبری در دست نیست ، حداقل می توان این پرسش ساده و اساسی را از این شورا پرسید ؟ براستی کسی می داند که نظر این شورا در مورد " ولایت فقیه " چیست ؟ اگر این پرسش به عنوان " تضعیف جنبش سبز " تلقی نمی شود و اگر کسی پاسخ آن را می داند و مستنداتی نیز در این زمینه دارد خواهش می کنم من را از گمراهی درآورد

Tuesday, June 14, 2011

خطاب به اصلاح طلبان حکومتی و مدافعین نظام : خانه ی جمهوری اسلامی از " پای بست " ویران است

پس از گذشت دو سال از کودتای انتخاباتی ، هنوز هم جنبش سبز زنده است و راه خود را می رود و خوشبختانه به هیچ چیزی کمتر از سقوط نظام نیز رضایت نمی دهد . اینک ، دیگر بر کسی پوشیده نیست که یکی از عوامل اصلی توقف ( یا بهتر است بگوییم کم شدن سرعت تحولات ) جنبش سبز ، چیزی نیست جز ملاحظه کاری ها و محافظه کاری های بخشی از اصلاح طلبان حکومتی که همه گاه - انشاءالله با نیت خیر - از ماندگاری این نظام دفاع کرده اند و همه اشکال را در مصادیق و افراد می بینند نه در اصل نظام !
این جماعت هنوز تکلیف خود را با مقوله ولایت فقیه ( ریشه اصلی بسیاری از مصیبت ها و مشکلات امروز کشور ) روشن نکرده اند . اینان ممکن است به دلایلی از خامنه ای بدشان بیاید اما هرگز از تعریف و تمجید خمینی فروگزار نکرده اند و نمی کنند . مدینه فاضله اینان دوران طلایی حضرت امام است و بس ! و هنوز هم حاضر نیستند بپذیرند که مقوله ای تحت عنوان " جمهوری اسلامی " اساساً دارای تناقض ذاتی است از این جهت که اگر جمهوری ( بمعنای متکی بر رأی مردم و نه فقط مسلمانان و شیعیان ) است که باید خود را منتسب و وابسته به مشروعیت منتج از آراء همه مردم از هر نژاد و قومیت و آیین و مسلکی بداند ( پس دیگر اسلامی نیست ) و اگر اسلامی است که علی الاصول نمی تواند جمهوری واقعی باشد چرا که در این نوع حکومت همه حقوق فقط و فقط به مسلمین وابسته داده می شود و لاغیر !
با ذکر این مقدمه می خواهم پرسشی را مطرح کنم :
ابتدا بگویم که مخاطب این پرسش آن بخش از اصلاح طلبان حکومتی و مدافعین نظام هستند که همزمان با اعلام ارادت به خمینی ، داعیه دار حق و حقوق مردم نیز هستند .
اولین روزی که خمینی از فرانسه به ایران برگشت را به یاد می آورم . اگر چه یک نوجوان بودم و انصافاً اطلاعات زیادی هم از روند وقایع اتفاقیه نداشتم اما شاهد بودم و به یاد می آورم که چه بزرگانی در حلقه اطرافیان و مریدان و پیروان خمینی صف کشیده بودند . در آن سخنرانی کذایی که در محل بهشت زهرا انجام شد خمینی حرفهای نامربوط زیادی زد از جمله اینکه :
( نقل به مضمون )
اگر پدران ما یک حکومت را برقرار کرده اند بر ما واجب نیست که از آن تبعیت کنیم و ما باید نظام مورد قبول خودمان را بر سر کار بیاوریم و قص علیهذا ...
که البته این یکی با گذشت زمان بیشتر و بیشتر به جوک شباهت پیدا کرده است .
مراد من اما از طرح و یادآوری این ماجرا این است که بدانم چگونه و با چه میزان حمیت ملی ، عده ای تحصیلکرده و فرنگ رفته آن زمان توانستند شاهد گفتن این جمله توسط رهبر سیاسی شان باشند که :
دلخوش نباشید به اینکه آب را مجانی می کنیم ، برق را مجانی می کنیم ، اتوبوس را مجانی می کنیم !
و سکوت کنند و هیچ نگویند ؟
در واقع پرسش من این است که اگر مثلاً امروز یک رهبر سیاسی ( یا کسی که ادعای رهبری دارد ) بیاید و بگوید که می خواهد آب و برق و اتوبوس و غیره را مجانی کند ، با چه واکنشی از جانب طبقه تحصیلکرده مواجه می شود ؟
آیا در سلامت عقل گوینده یا میزان حمیت ملی اطرافیانش نباید شک کرد ؟
آیا واقعاً چنین شخصی می داند آب چیست و از کجا و با چه مشقاتی می آید ؟
برق چطور ؟
یا اتوبوس ... ؟
هنوز هم متعجبم که چرا بزرگان ما این سخنان را شنیدند و با اینکه می دانستند این حرفها تنها برای فریب مردم عامی گفته می شود ، دم برنیاوردند ؟
بازگردیم به این دوره : واقعاً چه کسی از میان اصلاح طلبان حکومتی و مریدان خمینی ( بخصوص آنهایی که در آن دوره نیز دست اندرکار و فعال بودند ) می تواند از این بیانات خمینی با ادله محکمه پسند دفاع کند و سلامت عقل و شعور خمینی را به اثبات برساند ؟
تنیجه گیری منطقی : اگر بپذیریم که خمینی بعنوان کسی که معمار جمهوری اسلامی لقب گرفته است ، یک یاوه گوی خودرأی و جنایت کار و یک آخوند بیسواد بیشتر نبوده است باید به طریق منطقی به این نتیجه قهری برسیم که :
خانه ای که جمهوری اسلامی بر پایه آن بنا شده است اساساً از پای بست ویران بوده است و هر کسی را که بخواهد با زور شانه هایش از سقوط دیوارهای آن جلوگیری کند در زیر خود - و قبل از همه - له خواهد کرد .
بقول معروف : من آنچه شرط بلاغ بود با تو گفتم ، تو خواهی از آن پند گیر خواه ملال
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران
برقرار باد دفاع قهرمانانه و جانبازانه مردم این آب و خاک از کیان آزادی و انسانیت
یاد جانباختگان راه آزادی را گرامی می دارم و به احترامشان کلاه از سر بر می دارم

Sunday, June 12, 2011

لزوم تمرکز جنبش سبز بر ادامه پیگیر تجمعات اعتراضی بخصوص در روزهای جمعه

دومین سالگرد 22 خرداد گامی بزرگ در ادامه مبارزات حق طلبانه مردم آزادیخواه کشور با رژیم سفاک جمهوری اسلامی بود . دیگر کسی نیست که نداند که این مردم به چیزی کمتر از سرنگونی این رژیم راضی نخواهند بود و هر کسی را که بخواهد بر ماندگاری این رژیم تأکید کند بشدت از خود طرد خواهند کرد چرا که دیگر جایی برای اصلاح نمانده است . متأسفانه مرگ هدی صابر نیز آخرین پرده از جنایت های این رژیم بود که دوست و دشمن را با تأثر انداخت چرا که این مرد آزادیخواه از جمله شریف ترین و صبور ترین مبارزین راه آزادی بود که با همه نجابتش او را نیز نتوانستند تحمل کنند . پیامی که مرگ هدی صابر برای ا- بخصوص - اصلاح طلبان حکومتی داشت این بود که رژیم جمهوری اسلامی فقط و فقط به بقای خود می اندیشد و در این راستا از قربانی کردن هیچکس و هیچ چیز فروگذار نخواهد کرد .
چنانچه پیش از این نیز بارها گفته ام رمز پیروزی جنبش سبز در پویایی آن است و نباید به هیچ قیمت یک قدم به عقب برگردد . دشمن از کوچکترین فرصتها نیز استفاده خواهد کرد و به محض آن که مجال نفس کشیدن پیدا کند دست به جنایتی جدید خواهد زد . در این راستا ، ضمن ستایش تحرک کم نظیر مردم در سالگرد کودتای انتخاباتی تأکید می کنم که بهترین فرصت برای نشان دادن قدرت واقعی این جنبش و در صحنه ماندن آن روزهای جمعه است که بدلیل انجام مراسم نمایشی نماز جمعه ، ضریب ریسک و خطر را بشدت پایین می آورد و رژیم را به اصطلاح آچمز خواهد کرد . برگزاری یک نماز جمعه با جمعیت میلیونی در مقایسه چند هزار نفری که بصورت مستمر و هر هفته در این مراسم شرکت می کنند این حسن را دارد که اولاً قدرت واقعی مردم با خودشان نشان خواهد دارد و ثانیاً رژیم را در موقعیتی قرار خواهد داد که بقول معروف هیچ غلطی نخواهد توانست بکند . مطئنم که اگر جنبش سبز نهایتاً به این نتیجه برسد که می تواند از این فرصت طلایی استفده کند ( که من معتقدم می تواند ) ظرف کمتر از چند ماه تکلیف رژیم را روشن خواهد کرد و حق ، نهایتاً به حقدار خواهد رسید . باز هم در این باره خواهم نوشت .
زنده باد آزادی و پاینده باد ایران

Saturday, June 11, 2011

امروز می خواهم به جای یک "خبر پخش کن" یک "خبر ساز" باشم : بالاترین ! خداحافظ تا بعد از تظاهرات ، هر وقت که باشد

امروز نمی خواهم بنشینم و شاهد مبارزه سرسختانه دوستان و عزیزانم باشم و فقط اخبار مربوطه را پخش کنم !
امروز می خواهم به جای یک "خبر پخش کن " یک " خبر ساز باشم " : بالاترین ! خداحافظ تا بعد از تظاهرات ، هر وقت که باشد .
امیدوارم امروز بعد از ظهر دنیای مجازی - و از جمله همین سایت بالاترین - خلوت خلوت خلوت باشد . همین
به امید دیدار همه شما در خیابان و به امید آزادی

امشب را کجا به سر ببریم ؟ خانه یا خیابان

چند ساعتی بیشتر به شروع تظاهرات اعتراضی در سالگرد کودتای انتخاباتی نمانده است . نکته ای به ذهنم رسید که می خواهم با دوستانم در میان بگذارم :
آیا اگر جمعیت میلیونی در تظاهرات شرکت کرد و نیروهای امنیتی از ترس مردم باصطلاح هیچ غلطی نتوانستند بکنند ، می توان از این فرصت طلایی استفاده کرد و میخ آخر را کوبید ؟
آیا می توان در شب را در خیابانها به صبح رساند و شهر را به تعطیلی کشاند ؟
آیا ما بالاخره می توانیم از میدان ونک یک میدان التحریر بسازیم ؟
البته من پیشنهاد خاصی ندارم ولی فقط خواستم ذهن دوستان را برای هر گونه اقدام احتمالی آماده کنم . بامید آزادی ایران بزرگ

Friday, June 10, 2011

ما دشمنان مان را می شناسیم اما دوستان مان را نه ! اعضای شورای هماهنگی راه سبز امید کیستند ؟

دو سال از کودتای انتخاباتی سال 88 می گذرد . جنبش سبز با بیشترین تعداد ممکن اعضا به میدان آمد و به دلایلی نتوانست به آن چیزی که می خواهد دست یابد و درگیر یک مبارزه فرسایشی شد که تاکنون نیز ادامه دارد و البته باید گفت که محکوم به پیروزی است چرا که تاریخ مصرف جمهوری اسلامی گذشته است . در بیان دلایل ناکامی جنبش سبز - بخصوص در مقام مقایسه با همتایان عربی خود - بسیار نوشته شده است و دلایلی از جمله عدم سازماندهی و خلاء رهبری هم داستان با نیازها و آرمان های هسته اصلی جنبش و نیز کارشکنی های خواسته یا ناخواسته برخی از اصلاح طلبان حکومتی را می توان از مهمترین داین دلایل به شمار آورد . اینک که در آستانه دومین سالگرد قیام مردمی جنبش سبز هستیم ، متأسفانه هنوز هم از این نقایص رنج می بریم . شورای هماهنگی راه سبز امید - که آقای مجتبا واحدی مشاور و نماینده آقای کروبی عضو آن نیست - رفتارهای مشکوکی از خود ارائه می دهد و تکلیف مردم را با خود روشن نمی کند . این شورا ( مطابق عرف جهانی و در راستای شفافیت سازی از چهر ها و سوابق آنان ) می بایستی هر چه زودتر نسبت به معرفی نفرات تشکیل دهنده اش اقدام کند . ما تا حدودی توانسته ایم که دشمنان مان را بشناسیم اما هنوز دوستان خودمان ( با فرض اینکه این شورا دوستان جنبش هستند ) را نمی شناسیم و این منصفانه نیست

Thursday, June 9, 2011

جمهوری اسلامی عبارت است از : فقر،فساد،فحشا،اعتیاد،زندان،شکنجه،تجاوز،اعدام،مرگ،ظلم ، انزوای جهانی و نهایتاً نابودی ایران

در آستانه دومین سالگرد کودتای انتخاباتی در 22 خرداد هشتاد و هشت هستیم . با نگاهی به تاریخچه و عملکرد این رژیم در طول همین دو سال گذشته براحتی می توان دریافت که عواقب ادامه این رژیم برای ایرانیان چیزی نبوده است بجز انزوای جهانی و عقب ماندگی از تحولات اقتصادی و در نتیجه فروش منابع و سرمایه های ملی و هست و نیست مردم این کشور . در بعد داخلی نیز کاملاً واضح است که جمهوری اسلامی چه آثار مخربی در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی بر روی ایرانیان گذاشته است .
در یک کلام می توان گفت که : جمهوری اسلامی عبارت است از : فقر،فساد،فحشا،اعتیاد،زندان،شکنجه،تجاوز،اعدام،مرگ،ظلم ، انزوای جهانی و نهایتاً نابودی ایران . وقتی روز روشن در مرکز ایران عده ای به خود جسارت می دهند که به یک مهمانی ساده تولد حمله کنند و با بستن دست و پای مردان ، به زنان و دختران تجاوز کنند و .... امنیت نداشته کشور را به چالش بکشند ، ساده ترین کار این است که عده ای اراذل و اوباش را مجرم بدانیم . در واقع مقصر اصلی همه این مصیبت هایی که بر سر این ملت می آید رژیمی است که قرار بود انسانیت ما را به ما برگرداند .
آری ، هر چه زمان بیشتر می گذرد ، این نتیجه بیشتر واضح می شود که جمهوری اسلامی لاشه گندیده ای را می ماند که با هیچ آنتی بیوتیک و سم مهلکی راه نجات ندارد . جمهوری اسلامی باید برود

Tuesday, June 7, 2011

اگر جمهوری اسلامی بجای بدپوشی یک طرح مبارزه با "بی ناموسی" راه بیندازد چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد ؟

پرسش ساده ولی معناداری بنظرم می آید . فرض کنید که نیروی انتظامی جمهوری اسلامی اطلاعیه ای صادر کند با این مضمون که مثلاً از فلان تاریخ طرح جامع مبارزه با " بی ناموسی " همزمان در تمامی استانهای کشور به اجرا در می آید . واقعاً فکر می کنید با شنیدن این خبر چه حالی - مثلاً - به حاج محسن رضایی دست می دهد ؟ البته می دانم که در این زمینه سناریوهای بامزه زیاد است اما من فقط همین یکی را اشاره کردم . بقول معروف : تو خود حدیث مفصل بخوان از مجمل

دو سال از مرگ ندا و سهراب گذشت.ما هنوز تو شش و بشیم که کی و با دعوت چه کسی بریم به جنگ دیکتاتور

می خواهم کمی برایتان تلخ بنویسم ! یه جور درد دل : داشتم به عکس جانباختگان جنبش نگاه می کردم . دیدن عکس سهراب هنوز هم برایم تازه است و اشک به چشمانم می آورد . یادش به خیر دو سال پیش این موقعها چه خبر بود ! این جوانان هنوز زنده بودند و با امید به آینده نگاه می کردند ! افسوس که رفتند و ما را در ادامه این راه سخت تنها گذاشتند . نمی خواهم در مورد آنچه در عنوان این مطلب نوشته ام چیزی بنویسم . خودش پیغام و توضیحات خودش را دارد ! مخاطب و طرف خودش را هم پیدا می کند . هر کسی هم دلش خواست از ظن خودش یار ما شود . فقط خواستم یک یادآوری کرده باشم و مهمتر از آن ، همه را تفکر و بازاندیشی دعوت کنم . همین !
زنده باد آزادی

Sunday, June 5, 2011

آقای خامنه ای،آقای احمدی نژاد ! هفته پیش یک شهروند این کشور در مراسم تشییع جنازه پدرش کشته شد . نشنیدم در سخنرانی هایتان چیزی در این باره گفته باشید

یک ضرب المثل معروف و قدیم هست که می گوید : آفتاب آمد دلیل آفتاب ! وجه مصداقی این ضرب المثل هم زمانی است که برای اثبات یک چیزی بخواهید از خود آن چیز یاری بجوببد چرا که واضح تر و مبرهن تر از آن چیز دیگری وجود نداشته باشد .
با ذکر این مقدمه ، می روم سراغ اصل مطلب :
هفته پیش همگان شاهد بودیم که چکونه هاله سحابی در جریان مراسم تشییع جنازه پدرش توسط مزدوران لباس شخصی وابسته به دستکاه بیت رهبری کشته شد و با فشار همان مزدوران ، شبانه - و حتا با نادیده گرفتن اصول شرعی اسلامی - شبانه در کنار پدرش به خاک سپرده شد . این عملیات به حدی مشکوک بود که نیازی به هیچ گونه توضیح اضافی ندارد و هر کسی می تواند بفهمد که چرا این اتفاقات بدین سرعت و با این شیوه رخ می دهد .
نکته ای که در اینجا به نظر نگارنده جالب توجه به نظر می رسد این است که انگار آقایان خامنه ای و احمدی نژاد نیز خودشان را به هیچ وجه از مردم و وابسته و منتسب به مردم نمی دانند . خودشان هم می دانند که مشروعیت جایگاهی که اشغال کرده اند را ندارند ، برای همین است که در جریان سخنرانی های هایشان بر سر آرامگاه رهبرشان هیچ اشاره ای حتا گذرا به این موضوع نکردند و مطمئنم که در آینده نیز نخواهند کرد . اگر این آقایان ذره ای مشروعیت برای خود قائل بودند و قلباً به جایگاهی که اشغال کرده اند اعتقاد داشتند قطعاً می بایستی در مقام دفاع از یک شهروند ایرانی بر می آمدند و قتل او را محکوم می کردند و دستور می دادند کمیته حقیقت یاب تشکیل شود تا حقی از یک شهروند ضایع نگردد . همینکه آقایان در مواردی از این دست سکوت مرگ آور پیشه می کنند و لام تا کام سخنی نمی گویند بهترین گواه است بر اینکه خودشان بیش از همه می دانند که مقوله ای تحت عنوان حق شهروندی برای آنان هیچ اعتبار و جایگاهی نداشته و ندارد .
زنده باد آزادی و پاینده باد ایران
یاد هاله سحابی گرامی و راهش پر رهرو باد

Saturday, June 4, 2011

آقای خامنه ای ! هر چه زودتر فرار کن والا بزودی روزی می رسد که تکه بزرگت ، گوش ات باشد

آقای خامنه ای !
به شما می نویسم ، به شما که فقط خودتان ، خانواده تان و مزدوران جیره بگیرتان ، بر این باور هستید که رهبر یک کشور هستید .
من شما را رهبر نمی دانم ، هیچ ! حتا حاضر نیستم چهار عدد غاز هم به شما بسپرم که بچرانید . اما این ها به کنار .
برایتان خبری دارم : این روزها مردم این کشور ، هر اتفاق ناگواری که می افتد اعم از خبط های کوتوله سیاسی تان احمدی نژاد یا جنایت هایی که در گوشه و کنار و بوسط عمال و مزدوران مستقیم و غیر مستقیم شما رخ می دهد را همه و همه از چشم شما می بینند و به پای صورتحساب و در پرونده شما می نویسند .
می دانید معنی این جمله چیست ؟
مطمئنم می دانید اما بد نیست یک بار دیگر یادآوری کنم :
حتمن شعار " مرگ بر خامنه ای " را شنیده اید ! بدانید که این شعار ، متأسفانه یا خوشبختانه ( متأسفانه را از جهتی مرگبار بودن آن نی گویم ) فقط شعار نیست و دنبال فرصتی است تا در عمل ثابت شود .
آقای خامنه ای !
مصیبت و ظلمی که در جریان تشییع جنازه مرحوم سحابی بر مردم رفت و منجر به قتل دختر ایشان نیز شد بسیار بسیار بزرگتر و دردناکتر از حد تصور است و می دانم که بخش های زیادی از جامعه ، ریشه و منشأ همه این مظالم را مستقیماً در وجود " بی وجود " شما می بینند که البته حق هم دارند .
مطمئنم اگر بزودی فرار نکنید و بقول معروف دمتان را روی کول تان نگذارید و برای ابد گم نشوید ، دور نیست زمانی که در چنگال این مردم اسیر شوید و قبل از اینکه کسی به دادتان برسد و مردم را به صبر و شکیبایی دعوت کند و شما را به یک دادگاه عادل ارجاع نماید ، پوست از کله تان کنده خواهد شد و بقول معروف " تکه بزرگتان گوش تان خواهد بود " .
آقای خامنه ای ! اوضاع برای شما اصلن خوب نیست و هر کس در گوش تان می خواند که شهر در امن و امان است ، صلاح تان را نمی خواهد و برایش ابداً مهم نیستید ( که البته نیستید ! ) پس ، فلنگ را ببندید و بی سر و صدا گم شوید . همین
گفتم که بعداً نگویید نگفتید .
زنده باد آزادی و به امید آینده ای بسیار نزدیک که : آقای خامنه ای ! شما نباشی

Friday, June 3, 2011

براستی آیا این همه شباهت تصادفی است ؟

تا حالا هرگز به شباهت آرم "الله" پرچم جمهوری اسلامی و علامت مقدس سیک های هندی توجه کرده اید ؟
به دو عکس زیر با دقت نگاه کنید :





شما چه فکر می کنید ؟

Thursday, June 2, 2011

بزنید ، بگیرید ، شکنجه و تجاوز کنید ، بکشید ، اجازه تشییع و ترحیم هم ندهید ، ما فعلاً داریم میریم شمال خوش بگذرونیم

این حکایت تلخ و دردناکی است که متأسفانه سالهاست در کشور ما در جریان است . همین

این جمهوری اسلامی نیست . بلکه جمهوری اراذل و اوباش است

این حکومت نه اسلامی است نه انسانی ، این حکومت نه عرفی است نه عقلی و نه شرعی .
این حکومت ، حکومت اراذل و اوباش و قداره کش هاست .
جمهوری اسلامی سالهاست مرده است ، آنچه باقی مانده موجود ناقص الخلقه ای به نام جمهوری اراذل و اوباش است .
رهبرش بیسواد و کینه ای و مالیخولیایی است .
رئیس جمهورش ناقص العقل و کریه المنظر و لات مسلک است .
نیروهای امنیتی اش مشتی چاقوکش و عربده زن و مزدور به همه چیز هستند .
نمایندگان مجلسش سگان استخوان لیس درگاه رهبرشان هستند و برای یک تکه استخوان ناموسشان را هم می فروشند .
فرماندهان نظامی اش مشتی قاتل حرفه ای جنایتکارند که با سلامت عقل کیلومترها فاصله دارند .
خلاصه کلام اینکه : این جمهوری اسلامی نیست ، جمهوری اراذل و اوباش و الوات و دیوانه ها و قاتلان حرفه ای است .
والسلام

Wednesday, June 1, 2011

هاله سحابی را هم جلوی چشمانمان کشتند ! آیا هنوز هم زمان جمعه خشم ما فرا نرسیده ؟

واقعاً جمهوری اسلامی باید چه بلایی سر ما بیاورد تا صدایمان دربیاید ؟ آنچه این روزها و بخصوص امروز دیدیم کافیست که مردم هر کشوری را تا حد سرنگونی رژیم حاکم به جوش آورد ! آنوقت ما نشسته ایم و منتظریم شورای هماهنگی راه سبز امید - که نمی دانیم کیستند و کجایند - برایمان تصمیم بگیرند و راهپیمایی سکوت هماهنگ کنند و غیره و غیره !
تونس و مصر را به یاد داریم ؟ مبارزه قهرمانانه مردم سوریه را می بینیم ؟ چرا الهام نمی گیریم ؟ چرا یاد نمی گیریم ؟
چرا نشسته ایم و دلمان فقط به به این خوش است که اوباما بیاید و بگوید که اولین تظاهرات اعتراضی از تهران شروع شد ؟
خوب که چی ؟
مگر نشنیده ایم که می گویند " کار که کرد ، آنکه تمام کرد " ؟
از یک طرف هیچکس را و هیچ گروهی را از جمله شورای هماهنگی راه سبز قبول نداریم ، از طرف دیگر خودمان هم هیچ کاری نمی کنیم ! فقط نشسته ایم که هر از گاهی کسی بیاید و چیزی بگوید و چون توفان بر سرش خراب شویم ! همین !؟
آیا در سوریه و تونس و مصر کسی پرسید که مثلاً امام جمعه کیست ؟ آیا مهم است که ما اعتقاد مذهبی داریم یا نه ؟ اصلاً آیا اهمیت دارد که ما نماز می خوانیم یا نه ؟
چرا ما نتوانیم جمعه خشم برگزار کنیم ؟
چند نفر مانند هاله سحابی را در روز روشن و جلوی چشمانمان بکشند و ما ککمان بگزد ؟
آیا زمان اعتراض واقعی به دیکتاتوری فرا نرسیده است ؟
این رژیم همه چیزمان را دارد به باد می دهد و در صدر آن انسانیت و غیرتمان را ! امروز اگر نجنبیم ، فردا بسیار دیر خواهد و دیگر کسی نیست که بر جنازه ما اشک ماتم بریزد !
زنده باد آزادی