Thursday, December 29, 2011

یعنی چی که پنج نفر رو تو سوریه ربودن بعدش ما دو نفر آدم عادی دیگه فرستادیم که بربایند !؟ پس مأمورای سفارت کجان ؟

نمیشه البته از روی عکس قضاوت کرد اما یه خورده بعیده که این داستان ربودن پنج متخصص! ایرانی و دو نفر دیگر که بدنبال اونا رفته بودن صحیح باشه ! خبر خبرگزاری مهر رو میگم ، یه جاییش به هم نمی خوره ! چرا اون پنج نفر عکسی توی نیروگاه ندارن ؟ چرا با آشپز سوری عکس گرفتن ؟ اونی که چفیه انداخته داستانش چجوریاست ؟ چرا قیافه  و عکس این دو نفر آخر با اونا کلاً فرق داره ؟ تبپ ها رو نیگاه کنین . به هم نمیان ... تازه ! وقتی ادعا میشه که پنج متخصص یا تکنسین یا هر چیز دیگه ای که ادعا می کنند ربوده شدن چرا باید دو نفر آدم بیگناه بدنبال اونا برن ؟ برن که چی بشه ؟ مگه اینا از این جور کارا سر درمیارن ؟ چرا مأمورای سفارت ایران در دمشق بدنبالشون نرفتن ؟ مگه وظیفه شون نیست ؟ گفتم ، نمیخوام قضاوت کنم اما شاید لازم باشه این رو هم بگم که نیروهایی که ظاهراً این افراد رو ربودن اعلام کردن که اینا از اعضای سپاه قدس هستن و توی تشکیلات مخابراتی رژیم بشار اسد کار می کردن و از این جور قصه ها

Sunday, December 18, 2011

کیم جونگ ایل، دیکتاتوری که دیگر هرگز اسمی از او شنیده نخواهد شد مگر از باب عبرت تاریخ !

درگذشت تقریباً همزمان دو رهبر : واتسلاو هاول و کیم جونگ ایل صرف نظر از یک تصادف تاریخی، درسهایی در خود دارد که در آینده بیشتر و بیشتر روشن خواهد شد. واتسلاو هاول، اندیشمند و نویسنده ای بود که مطمئناً دهها سال دیگر از او به نیکی یاد خواهد شد و زندگی اش راه و روش آیندگان خواهد گردید اما بر عکس، کیم جونگ ایل رهبری که مستقیماً به زباله دان تاریخ فرو غلطید و دیگر هرگز اسمی از او برده نخواهد شد مگر از باب عبرت تاریخ و به جهت درس گرفتن آیندگان که بدانند چه انسانهایی در این زمانه زیسته اند، چه جنایت هایی به همنوع خود کرده اند و چه میراثی از خود به جا گذاشته اند. این نوشتار را شاهد می گیرم تا ظرف ده سال آینده - البته اگر عمری باقی باشد - بعنوان سند عرضه کنم تا فرزندانمان به عینه ببینند و بدانند که چگونه می شود که دو انسان در یک زمان زیسته باشند، یکی برای همیشه نابود شده در حالی که آن دیگری نام و اعتبار و آثارش برای دهها سال ماندگار خواهد ماند. این مزدی است که تاریخ و آینده به انسانها می دهد

وقتی اپوزیسیون خارج از کشور در رابطه با رضا پهلوی خود را به کری و کوری می زند !

سکوت معنادار احزاب ( یا شبه احزاب ) گروهها و فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی که در خارج از کشور مستقر هستند نسبت به فعالیت های اخیر آقای رضا پهلوی، بسیار مرموز و معنادار است! جالب اینجاست که بدانیم که حتا رسانه های وابسته داخلی نیز که استعداد درخشانی در قلب واقعیت های عینی دارند نتوانستند نسبت به این فعالیت ها - از بیانیه ایشان بمناسبت سالروز شانزده آذر گرفته تا ارسال نامه سرگشاده به باراک اوباما در خصوص سرنوشت ساکنان کمپ اشرف و اعلام جرم و شکایت بر علیه خامنه ای به جرم نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت - بی تفاوت بمانند و مجبور شدند با همان ادبیات سخیف خود نسبت به آن واکنش نشان دهند. طی کنکاشی که در وبسایت های مختلف مربوط به این افراد و گروهها کردم بهیچ عنوان نشانه ای از این اخبار ( حتا با نگاه منفی و بدبینانه ) ندیدم و نتوانستم بفهمم که این چه اصراری است که این جماعت بر عناد و لجاج ذاتی شان با این فرد دارند آن هم دقیقن در زمانی که ما بیش از هر زمان دیگر به یک اتحاد و همبستگی میان کلیه آزادیخواهان و مبارزان ضد رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی داریم. براستی آیا این آقایان ( و احتمالاً خانم ها ) از چیزی واهمه دارند؟ اگر اینگونه نیست پس چرا به رغم آن همه ادعا که در زمینه آزادی بیان و اطلاع رسانی شفاف دارند خود را اینگونه به کوری و کری زده اند؟ آیا کسی هست که پاسخی برای این پرسش داشته باشد

Thursday, December 15, 2011

به سکوت و بی تفاوتی فعالان سیاسی نسبت به فعالیت های اخیر رضا پهلوی اعتراض دارم

اخیراً شاهد فعالیت های روزافزون آقای رضا پهلوی در راستای کسب توجه جهانی نسبت به مسائل ایران هستیم. این فعالیت ها که بعنوان نمونه ای از آنها می توان به ارسال نامه سرگشاده به باراک اوباما در خصوص سرنوشت هم میهنان مان در کمپ اشرف و تدوین شکایت نامه از علی خامنه ای به جرم جنایت علیه بشریت و نقض آشکار حقوق بشر، اشاره کرد. صرف نظر از هر نتیجه ای که این فعالیت ها بدنبال داشته باشد، باید اذعان داشت که این نوع ابتکارات نشاندهنده فراغت ایشان از هر نوع مسلک سیاسی و فراحزبی بودنشان است . واقعیت تلخ و آزارنده این است که سالهاست همگان دارند با رژیم مبارزه می کنند و آخرش به این نتیجه رسید ایم که باید در کنار هم و دست در دست هم دهیم تا بتوانیم برای آینده فرزندان مان ( از خودمان که گذشت ) مفید باشیم. پرسشی  دارم : آقایان شما را چه می شود؟ اگر در ادعای مبارزه و آزادیخواه بودن صادق هستید و به غیر از ایران نمی اندیشید چرا پشت این مرد نمی ایستید؟ چرا از او حمایت نمی کنید؟ اتحاد و حمایت سر من را بخورد! چرا در مقابل این فعالیت ها سکوت کرده اید و بی تفاوت مانده اید؟ گناه این مرد چیست که پدر و پدربزرگش شاه آن کشور بوده اند و با استانداردهای آن زمان کم برای مملکت زحمت نکشیدند؟ بخشی از شما تحصیلکرده ها و بورسیه های همان زمان هستید؟ تازه، گیرم که با سلطنت و شاه مخالفید، مگر این مرد ادعای شاهی و سلطنت دارد؟ مگر بارها نگفته است که به تنها چیزی که می اندیشد آزادی ایران و برگزاری انتخابات آزاد است؟ شما را به تمام مقدسات تان سوگند می دهم، پشت این مرد را بگیرید و با این کار خار چشم دیکتاتور شوید ... آیندگان در مورد شما بخوبی قضاوت نخواهند کرد اگر ... ! من به شما و سکوت و بی تفاوتی تان اعتراض دارم

کسانی که از جمهوری اسلامی توقع برگزاری یک انتخابات آزاد دارند یا خود را گول می زنند یا مردم را فریب می دهند

نسبت رژیم های دیکتاتوری و تمامیت خواه با امر انتخابات آزاد مانند نسبت جن و بسم الله است و نظام ولایت فقیه حاکم بر ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. این واقعیت عینی را خود مسثولان جمهوری اسلامی بهتر از هر کس دیگر می دانند و دقیقاً به همین دلیل است که هرگز تن به برگزاری یک انتخابات آزاد و منصفانه نداده ، نمی دهند و نخواهند داد. تازه، اگر به فرض محال روزی فرا رسد که این رژیم بنا به مقتضیات یا مصالحی یا تحت فشارهای داخلی یا بین المللی اجازه برگزاری چنین انتخاباتی را بدهد تازه می رسیم به بن بست های قانونی و فراقانونی که در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد. به این ترتیب که اگر حتا به فرض محال روزی فرا رسد که مردم ایران بتوانند حرف نهایی خود را بدون دخالت شورای نگهبان و سایر نهادهای حکومتی در پای صندوق های رأی بزنند و نمایندگان واقعی خود را اعم از رئیس جمهور یا نماینده مجلس شورا(ی اسلامی !)یا مجلس بی خاصیت خبرگان رهبری و شوراهای شهر انتخاب کنند، آنگاه مواجه می شوند با اعمال قدرت ها و دخالت های گاه و بیگاه شخص رهبر و نهادهای موازی زیر مجموعه او در قالب انواع و اقسام احکام حکومتی و غیره که عملاً اجازه هیچگونه قدرت نمایی را به نهادهای انتخابی نمی دهند. بعبارت دقیقتر باید گفت که جمهوری اسلامی ظرفیت برگزاری هیچ نوع انتخابات آزادی را که بواسطه آن مردم - که صاحبان اصلی مملکت هستند - بتوانند در اداره ملک مشاع خودشان ابراز وجود کنند، ندارد و کسانی که دائماً با تغییر صورت مسئله سعی دارند چنان وانمود کنند که می توان و می شود این دو پدیده ( یک نظام تمامیت خواه ایدئولوژیک و انتخابات آزاد ) را در یک زمان و در کنار هم داشت یا فی الواقع خود را گول می زنند ( که امیدوارم اینگونه باشد ) یا قصد عوامفریبی دارند.  اینان هنوز نتوانسته اند به این پرسش ساده پاسخ دهند که چگونه و با چه مکانیزمی می توان تمام قدرت را به مردم واگذار کرد وقتی بر اساس صریح قانون اساسی معلول جمهوری اسلامی، ولایت مطلقه فقیه سکاندار اصلی نظام است و هموست که صلاح و خیر و شر مردم را بهتر از خودشان تشخیص می دهد! آیا این افراد که عمدتاً در مقطع یا مقاطعی در کاست قدرت جمهوری اسلامی هم نقش داشته اند بر این باورند که می توان آقای خامنه ای و مجموعه اطرافیان و بیت او را متقاعد ساخت که به یک باره از تمام قدرت نامحدودی که دارند کنار بروند و بر اشتباه بودن آنچه سالیان متمادی به لطائف الحیل به خورد خلق الله داده اند، اعتراف کنند؟ آیا چنین فرضی که می توان جمهوری اسلامی را اصلاح کرد و قدرت را به مردم برگرداند، فرض محال نیست؟ آیا نهادها و افراد وابسته به شخص رهبر را که در طول سالیان اخیر به قدرت و ثروت های افسانه ای دست پیدا کرده اند می توان وادار به تمشیت از منتخبین مردم کرد؟ آیا امثال حسین شریعتمداری و برادران لاریجانی و مجموعه تحت امر سلطان خراسان و بنیادهای ریز و درشت اقتصادی و نهادهای متعدد نظامی (که هر کدام سگ نگهبان آن دیگری است) و صدا و سیما و بیت رهبری و جنتی و نهادهای مافیایی رژیم و غیره و غیره را به یک باره و تنها با یک انتخابات آزاد می توان در مقابل قانون ( کدام قانون؟ ) به زانو درآورد؟ ساده اندیشی است اگر تصور کنیم جمهوری اسلامی تاریخ مصرفش هنوز تمام نشده است و قابلیت اصلاح دارد! بسیار رؤیایی و خوشبینانه است اگر به آینده این نظام امد داشته باشیم. مگر نه اینکه مجلس ششم مقدمات مجلس هفتم و هشتم را فراهم کرد و مگر نه اینکه هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی نهایتاً منجر به ظهور کوتوله سیاسی ای به نام احمدی نژاد شد که تمام ارکان قدرت و حکومت را به استهزاء کشاند و از این حیث بیشتر به یک کاریکاتور می ماند تا یک درام؟ نتیجه اینکه هرگاه قدمی برای اصلاح این نظام برداشته شده، نه تنها به نتیجه مورد نظر نرسیده بلکه سریعاً به عکس خود مبدل گشته و نتیجه ای صد در صد معکوس به بار آورده است! جای بسی شوربختی است که هنوز هم هستند کسانی که تصور می کنند می توان به امامزاده ای به نام سید علی خامنه ای دخیل بست و مرده ای به نام نظام ولایت فقیه را برپا نگه داشت. اینان - خواسته یا ناخواسته - فقط آدرس غلط می دهند و به هزار و یک دلیل نمی خواهند به خود بقبولانند که تجربه تلخی به نام جمهوری اسلامی در کشور به پایان راه خود رسیده است و هر کسی که خود را به آن متعلق و منسوب بداند در آینده ای نه چندان دور همراه او به همانجایی خواهد رفت که نظایر تاریخی اش رفتند: زباله دان تاریخ

Tuesday, December 13, 2011

آیا مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو هم در کمپ اشرف هستند ؟

این روزها بحث مربوط به سرنوشت هم میهنان مان در کمپ اشرف بسیار داغ است و اسباب نگرانی تعداد زیادی از ایرانیان در داخل و خارج از کشور شده است . ضمن تأکید بر حل انسانی این مشکل و جلوگیری بروز یک فاجعه انسانی ، پرسشی دارم که امیدوارم کسی پیدا شود و مانند یک هم میهن پاسخم را بدهد : آیا مسعود رجوی و مریم قجر  ( رجوی ) هم در کمپ اشرف هستند یا خیر ؟

Saturday, December 10, 2011

رضا پهلوی نشان داد که فرا حزبی و فرا مسلکی است . او ثابت کرد که یک ایرانی واقعی است

نامه اخیر رضا پهلوی به رئیس جمهور آمریکا در خصوص نگرانی اش برای هم میهنانش ( دقت کنید او ساکنان کمپ اشرف را هم میهنان خودش می داند ) جلوه دیگری از خصوصیات ممتاز او را نشان داد . او تنها کسی بود و هست که در میان هیاهوی ناشی از قطع روابط جمهوری اسلامی با انگلستان و نیز تبلیغات سؤال برانگیزش حول ماجرای هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی و هزار و یک مسئله داخلی و بین المللی دیگر از جمله ماجرای هسته ای، با مطرح کردن موضوع تخلیه کمپ اشرف توسط دولت وابسته به جمهوری اسلامی ( یکی از دو دولتی که از رژیم سفاک بشار اسد حمایت می کند ) نگرانی شدید خود را در خصوص سرنوشت چند هزار هم میهن که معلوم نیست بازی سرنوشت آنان را به کجا پرتاب می کند و روز بروز باعث نگرانی بیشتر می شود، اعلام می کند . این موضوع زمانی اهمیت بیشتر پیدا می کند که بدانیم سازمان مجاهدین خلق از لحاظ تاریخی دشمن رضا پهلوی و خانواده او بوده و یکی از عوامل اصلی سرنگونی حکومت پدرش و تشکیل همین جمهوری اسلامی بود. صرف نظر ار نوع واکنش آقای اوباما به این نامه و آنچه که بر سر این هم میهنان گرفتارمان می آید، باید اذعان و اعتراف کرد که رضا پهلوی نشان داد که در راه آرمان آزادی میهن، به هیچ چیز جز ایران و ایرانی نمی اندیشد و اجازه نمی دهد سوابق و اشتباهات و تعصبات حزبی و مسلکی افراد او را از اندیشیدن به سرنوشت دهشتناکی که ممکن است طی چند هفته آینده در انتظار ساکنان کمپ اشرف باشد غافل نماید . سرنوشتی که ممکن است تا حد بازگشت دادن اجباری آنان به ایران و انداختن شان در چنگال رژیم سفاک جمهوری اسلامی، باشد. با این کار او بیش از هر زمان دیگر نشان داد که تنها کسی است که به ایران و ایرانی می اندیشد و همزمان می تواند محوریت اتحاد مخالفین رژیم و مبارزین راه آزادی را بعهده بگیرد و برای سخنگویی و راهبری کنگره ملی ایرانیان مبارز راه آزادی میهن، می تواند بهترین گزینه ممکن باشد. امیدوارم این عمل شرافتمندانه و میهن پرستانه او با واکنش مناسب از جانب اعضاء ( و نه رهبری ) سازمان مجاهدین خلق و سایر آزادیخواهان روبرو شده و مقدمات تشکیل یک مجموعه متحد که بیش از سی سال است به رؤیا تبدیل شده و نبودش به جمهوری اسلامی اجازه رشد و بقا داده است را فراهم کند . زنده باد آزادی، پاینده باد ایران

Thursday, December 8, 2011

خمینی در تمام عمرش یک حرف درست زد : هر چه داریم از محرم داریم

این بار می خواهم کمی تلخ بنویسم : 
تلخ از آن جهت که واقعیت بخشی از جامعه امروز ماست . تلخ از آن جهت که در قرن بیست و یک هستیم و بخشی از جامعه ما هنوز در قهقرای تاریخ دست و پا می زند . و باز تلخ از آن جهت که این جماعت نمی توانند یا نمی خواهند که حتا برای یک بار هم که شده لختی بیندیشند و اعمال خود را با نگاهی عقلی ارزیابی کنند . دیدن صحنه ها و تصاویری از چگونگی برگزاری مراسم عزاداری ماه محرم امسال هر بیننده ای را به تفکر وا می دارد البته اگر مجال تفکری باقی مانده باشد ! کودک شیرخواره ای که در بندر عباس با پنکه سقفی برخورد می کند و اگر نمرده باشد باید تا آخر عمر با نقص عضو زندگی کند . جماعتی در اینجا و آنجای کشور بر سر و روی خود گل مالیده اند و خود را تبدیل به هیولاهایی کرده اند که دیدنش اسباب آزار روح است . زنجیر زنی و قمه زنی مصداق بارز خودآزاری است که متأسفانه هنوز طرفداران کمی هم ندارد . صف های طولانی گرفتن مقداری غذا چیزی جز تبلیغ روح گدایی و گداصفتی نیست اگر ندانیم حق و باطل چیست و برای احقاق حق بپا نخیزیم . 
اگر چه در اصالت واقعه عاشورا تردیدهای جدی وجود دارد و می توان حدس زد که در طول تاریخ، چه کسانی و با چه انگیزه هایی بر طبل این نوع اعمال و رفتار غیر انسانی کوبیده اند ولی حتا با فرض صحت این واقعه تاریخی جای بسیار تأسف است که بسیاری از مردمان ما هنوز پیام آن را درنیافته اند و این مراسم برایشان از ارائه یک سری رفتارهای کلیشه ای بدون پایه و اساس فراتر نرفته است، و دقیقاً همینجاست که به این نتیجه می رسیم که براستی خمینی حرف درستی زد آنجا که گفت : " ما هر چه داریم از محرم داریم " ! 
با اندکی تعمق در این حرف می توان دریافت که تا وقتی که هستند کسانی که بر سر و روی خود گل می مالند و پیکر خود را آماج زنجیر و قمه قرار می دهند و گداوار به صفهای غذا حمله ور می شوند و از سر و کول هم بالا می روند از همه مهمتر بچه های بیگناه را نیز درگیر اینگونه اعمال غیر انسانی می کنند، چه باک که تمام سرمایه های مملکت دارد به تاراج می رود ؟ 
چه باک که کشورمان هر جا سخن از اعدام و فساد و پلیدی و پلشتی است در صف اول ایستاده است ؟ 
چه باک که عده ای سوار بر همین موج ناآگاهی و خرافات زدگی شده و تسمه از گرده مردمان می کشند و میلیاردها دلار از داریی کشور را خرج امیال شیطانی خود می کنند و دریغ از یک ریال که به صاحبان اصلی اش - همین مردم - داده شود ؟ 
براستی چه باک که کشور دست نااهلان افتاده است و هر روز بیشتر از روز قبل در منجلاب تباهی و فلاکت و بدبختی و جنگ و کشتار و گرسنگی و انواع و اقسام فسادهای اجتماعی و مالی و سیاسی و فرهنگی فرو می رود ؟ 
نمی خواهم بگویم خلایق هر چه لایق ! اما واقعاً خود را جای مسئولین جمهوری اسلامی بگذارید : با مردمی طرف هستید که حاضرند هرکاری که شما بگویید بکنند بدون آنکه از شما چیزی بخواهند ، به هر سازی که شما بزنید برقصند بدون آنکه بدانند چه می کنند و حاضرند همه نوع توسری و فشار و بدبختی را تحمل کنند بدون آنکه حتا یک بار هم با خود بیندیشند که مثلاً حسین بن علی که بود و چه کرد و چرا کشته شد ! مردمی که هرگز از خود نپرسیده اند چرا در میان این خیل انبوه عزاداران و سینه زنان و قمه زنان و زنجیر زنان و خاک بر سران حتا یک آخوند و مداح پیدا نمیشود! چه می کنید ؟ 
آیا کسی که در اعمال خود نمی اندیشد و حاضر است مقام انسانی خودش تا به این پایه پایین آورد، از آزادی، از دموکراسی و اصولاً از مقوله ای تحت عنوان "حق" چیزی می فهمد؟ آیا این مردم در آینده فرزندان اندیشه کرده اند؟ آیا حاضرند آینده و زندگی فرزندانشان را فدای گذشته های دور تاریخ کنند ؟ آیا اینان در برقرار ماندن رژیم استبدادی مقصر نیستند؟ آیا جمهوری اسلامی هر چه دارد از اینان نیست؟

آقای رامین مهمانپرست ! شرافت و انسانیت و هویت و موجودیتت را چند فروخته ای ؟

در پی راه اندازی وبسایت سفارت مجازی آمریکا به زبان فارسی و فیلتر شدن آن توسط عوامل رژیم - که در جای خود بسیار قابل بحث است ولی موضوع بحث من نیست - سخنگوی وزارت خارجه رژیم دوباره دست به یک شاهکار جدید زد ! ایشان که ظاهراً هیچ علاقه ای به مطرح کردن دلایل فیلتر شدن سایت توسط دوستان شان ندارند و از آن به راحتی می گذرند عنوان کرده اند که راه اندازی این وبسایت اعتراف به اشتباه دولت ایالات متحده آمریکا در قطع روابط با ایران است ! بعنوان یک خواننده وقتی این جمله را دیدم بارها و بارها آن را خواندم تا مطمئن شوم که اشتباه ندیده ام . اگرچه واقعاً انتظار بیش از این از سخنگوی وزارت امور خارجه دولت کودتایی احمدی نژاد و نظام خامنه ای نمی توان داشت اما دوست دارم از ین آقای مهمانپرست چند پرسش ساده بپرسم : 
جناب آقای مهمانپرست ؛
شما که می گویید اساساً آمریکا نباید رابطه اش را با ایران قطع می کرد و همچنان سفارتش در تهران را باز نگاه می داشت می توانید بگویید که که آیا : 
 به سفارت ایران در واشینگتن حمله شد یا سفارت آمریکا در تهران ؟
کارمندان و دیپلماتهای ایرانی به مدت 444 روز به اسارت گرفته شدند یا آمریکایی ها ؟ 
در طول 33 سال گذشته این آمریکاییان بودند که دائم بر طبل دشمنی کوبیند و فریاد مرگ بر ایران سر دادند و پرچم ایران را آتش زدند یا عوامل وابسته به رژیم شما و یا حداکثر مشتی دانش آموز بیخبر از همه جا که آلت دست دوستان شما شده بودند ؟ 
آیا در آمریکا بر سر ازسرگیری روابط با ایران بین جناحهای سیاسی دعواست یا در ایران ؟ 
و دست آخر اینکه : آقای مهمانپرست ، شما که حاضرید بیایید و هر چیزی را بگویید و ابایی هم ندارید که حتا فرزندانتان از شما درس بگیرند ، خودتان را چند فروخته اید ؟

Tuesday, December 6, 2011

سخنی با آقای محسن سازگارا

جناب آقای دکتر محسن سازگارا
با درود بر شما و با سپاس از همت شما در ارائه روزانه برنامه های ده دقیقه ای و اطلاع رسانی ای که انجام می دهید.
در خصوص برنامه روز سه شنبه 15 آذر نکته ای با شما دارم که اگر چه بر سر بیان کردنش بسیار با خود کلنجار رفتم اما به مصداق مثل معروف " دوست  خوب آن است که گاهی تو را بگریاند " بر خود واجب دیدم که با شما در میان بگذارم : علتی هم که باعث شد تا از این رسانه استفاده کنم این است که شما را یک شخصیت اجتماعی و باصطلاح خارجی ها یک
" Public Figure"
می دانم و معتقدم این حق همگان است که از هر آنچه به شما مربوط می شود مطلع باشند . 
در برنامه مورد نظر که با روز عاشورا همزمان بود - فارغ از محتوای آن - به گمانم در پوشیدن لباس تیره اندکی بد سلیقگی به خرج دادید. دقت کنید، بنده به هیچ عنوان قصد اسائه ادب به اعتقادات مذهبی شما را ندارم و وجود هر نوع اعتقاد مذهبی را نه برای شما و نه برای هر کس دیگر عیب یا مزیت خاصی نمی دانم . نکته اینجاست که شما با توصیفی که در بالا شرحش رفت، از دایره یک فرد عادی کمی فراتر رفته اید و می بایستی ( باز هم به باور شخصی من ) در کنترل اعتقادات تان بیشتر کوشا باشید . من شما را بعنوان یک شخصیت سکولار می شناسم و اساساً از هیچ پدیده ای که باعث شود فاصله ای بین ما و شما بیندازد ، استقبال نمی کنم . در جایگاهی که شما قرار گرفته اید و علاقمندید قرار بگیرید، دخیل کردن اعتقادات شخصی گاه می تواند بمثابه سم مهلکی عمل کند که کمر به قتل رابطه دوستانه شما و طرفدارن تان ببندد. اینکه شما نشان بدهید که یک مسلمان شیعه اثنی عشری هستید که بسیار به حسین بن علی اعتقاد دارید و در روزی که به روز کشته شدن او معروف است جامه سیاه بر تن کنید، کمکی به مسائل ملی و میهنی ما نمی کند و ممکن است در جهتی ناصواب نتیجه بدهد. می دانید که در میان سیل انبوه کسانی که به شما و روش و منش سیاسی تان باور دارند و برنامه های روزانه تان را می بینند و شما را همیشه تحت نظر دارند، کسانی هستند که ممکن است از لحاظ اعتقادی با شما اشتراک نداشته باشند و یا اساساً هیچ نوع باور مذهبی نداشته باشند اما همین افراد فصل مشترکشان را با شما در داشتن هویت ایرانی و مبارزه برای آزادی ایران می دانند. اینکه بخواهید نشان دهید که - بر خلاف اصول اولیه سکولاریسم - دارای نوعی باور مذهبی هستید که شما را از آنان متمایز می کند، اگر نگوییم مضر است، می توان به ضرس قاطع گفت که مفید نیست. به هر حال امیدوارم توانسته باشم ضمن ادای احترام و سپاسگزاری از زحماتی که برای آینده میهن مان می کشید ( که می دانم بسیار هم سخت است ) نکته کوچکی بیان کرده باشم که بتواند برای همگان درسی در آن نهفته باشد

آخر کجای این دین رحمت است که بعد از 1400 سال هنوز پیروانش دارند همدیگر را می کشند ؟

مطابق معمول سالهای اخیر مراسم عاشورای امسال هم بدون خون و خونریزی به اتمام نرسید و دهها و صدها نفر در اینجا و آنجای دنیا به خاک و خون غلطیدند ... در این میان تعداد زیادی کودک نیز در بین کشته شده ها دیده می شود که جا دارد به والدین این بچه های معصوم تشری زد که چرا این بدبخت های بیگناه را وا می دارید که در آتش اعتقاد شما بسوزند ؟ از همه این حرفها گذشته ، با خود می اندیشم که چرا به ما گفته اند و هنوز هم می گویند که " اسلام دین رحمت است " ؟ با نگاهی به تاریخ - حداقل - سیصد ساله کشورهای اسلامی می بینیم که همیشه و هر ساله پیروان این دین به نام شیعه و سنی و بهایی و وهابی و سلفی و فاطمی و علوی و یزیدی وغیره و غیره و تحت عناوین مختلف نظیر اخوان المسلمین و حزب الله و القاعده و حماس و چه و چه دارند همدیگر را تکه و پاره می کنند که رحمت بودن دین شان را به رخ جهانیان بکشند ! آخر کجای این دین رحمت است که حتا باورمندان به آن چشم دیدن همدیگر را ندارند و اینگونه چون حیوانات وحشی به جان هم می افتند و از کشته پشته میسازند ؟ تکلیف کسی که به اسلام باور ندارد و از دور دارد این فجایع را که به نام دین و مذهب اتفاق می افتد، می بیند، چیست ؟ چگونه باید به او قبولاند که اسلام دین رحمت است ؟ کدام رحمت ؟

Monday, December 5, 2011

جناب آقای رضا پهلوی ! برای رسیدن به یک اتحاد فراگیر، لطفاً طی بیانیه ای از تمامی فعالان سیاسی، با ذکر نام، یاری بخواهید

جناب آقای رضا پهلوی ! بعنوان یک ایرانی، از شما خواهش می کنم برای رسیدن به یک اتحاد فراگیر میان کلیه طیف ها و سازمانها و گروهها و شخصیت های حقیقی و حقوقی ایرانی داخل و خارج کشور، بیاینیه ای صادر و طی آن از همگان دعوت کنید و یاری بجویید . بدیهی است این روزها رژیم جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موقعیت تاریخی خود در سطح داخلی و بین المللی قرار دارد و لزوم تشکیل یک اتحاد فراگیر میان همه کوشندگان سیاسی که آرمان آزادی و دموکراسی و سکولاریسم و انتخابات آزاد را دنبال می کنند، بیش از هر زمان دیگر احساس می شود. من شما را نه به دلیل اینکه فرزند آخرین شاه ایران هستید بلکه به این دلیل که شما را دارای یک اندیشه آزاد سیاسی می دانم، مخاطب قرار می دهم و مطمئنم با وجهه ای که شما در میان ایرانیان دارید بهترین فرد برای شروع این دعوت هستید، بعبارت بهتر باید بگویم که این درخواست جمعی بر شما حتا واجب است که هر چه زودتر بانی چنین اقدامی شوید . خواهش می کنم تلاش کنید و از همگان - با ذکر نام - بخواهید که هر چه زودتر این اتحاد، کنگره ملی یا هر اسم دیگری که بر آن نهاده خواهد شد را تشکیل دهید و به صدای مخالفان نظم جمهوری اسلامی رسمیت جهانی ببخشید . از همه اندیشمندان و فعالان سیاسی که بر روی اصول اولیه ( بعنوان مثال : براندازی نظام جمهوری اسلامی، برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و تشکیل یک حکومت دموکرات و سکولار و ... ) اتفاق نظر دارند - مجدداً تأکید می کنم، با ذکر نام - دعوت بعمل آورید . از شما خواهش می کنم ! زمان می گذرد و هر چه دیرتر شود هم جهان از ایرانیان قطع امید میکند و هم خود ایرانیان از آینده خودشان ناامید می شوند . این نامه را بعنوان التماسنامه یک هم میهن تلقی کنید . پاینده باد ایران آزاد و دموکرات و زنده باد آزادی
رونوشت : تمام ایرانیان آزادیخواه

Tuesday, November 29, 2011

آقای گنجی! دیدید طرفداران و تشویق کنندگان جنگ، اراذل و اوباش داخلی و مزدوران حکومتی هستند نه اپوزیسیون خارج از ایران ؟

آقای گنجی ، برادر محترم ! شما که همیشه نظرات تان را - در هر موردی که باشد - به تندی و با صراحت هر چه تمامتر بیان می کنید و طرفتان را به شلاق نقد می کشید ، چرا هنوز هیچ بیانیه ای در رد و محکومیت حرکت زشت و ابلهانه مزدوران حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی که با زیر پا  گذاشتن همه اصول انسانی و قوانین بین المللی به سفارت انگلیس حمله ور شده و زور بازویشان را به رخ پنج شش نفر کارمند یک دولت خارجی ( که مهمان ما هستند ) کشیدند ، صادر نکرده اید ؟ شما که رد داستان حمله نظامی به کشورمان را در میان اپوزیسیون خارج از کشور گرفته بودید ، این حرکت اخیر را اگر بمعنای اعلام جنگ مشتی ابله مزدور به تمام دنیا نمی دانید پس تعبیرتان چیست ؟ آیا هنوز هم معتقدید کسانی هستند که زیر گوش باراک اوباما و ایهود باراک و دیوید کامرون و نیکلا سارکوزی و ... می خوانند و به زور می خواهند وادار به جنگشان کنند ؟ آیا وقت آن نرسیده که از مجموعه اپوزیسیون به خاطر آن اتهام زنی پوزش بطلبید ؟ قبول دارم که اپوزیسیون امروز ما در جایگاه ایده آلی نیست و کم و کاستی های زیادی هم دارد ( که البته جای بحثش اینجا نیست ) اما این را خوب می دانم که تا جایی که به بحث حمله نظامی مربوط می شود کسی نیست که طرفدار و مشوق حمله خارجی باشد الا مشتی دیوانه و احمق که در داخل نشسته اند و سگان هارشان را به جان مردم بیگناه می اندازند و از ناامنی و بحران تغذیه می کنند . آری ، آقای گنجی ، بهتر است به جای آدرس عوضی فرستادن و تلف کردن وقت خودتان و دیگران به فکر برقراری یک اتحاد فراگیر باشید تا هر چه زودتر بتوان صدای دیگری به گوش جهانیان رساند مبادا آنان این صداهای نامربوط را بعنوان صدای مردم ایران ، اشتباهی بگیرند و اعلام جنگ را جدی تلقی کنند . آقای گنجی ، حرفهای قشنگ زدن البته کار هنری زیبایی است اما کار سیاسی نیست . شما هم فیلسوف نیستید ... دست از طرفداری خشک از فلسطین و توهمات عجیب و غریب نسبت به اسرائیل بردارید و به فکر کیان میهن باشید که ساعت ها به تیک تیک افتاده اند و نگرانم بزودی روزی فرا رسد که نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان . آقای گنجی ! رد طرفداری و تشویق به حمله نظامی را در داخل ایران و در میان حکومتیان بگیرید نه در میان اپوزیسیون خارج کشور . والسلام

حکومتی که توانایی محافظت از دفاتر سیاسی کشورهای خارجی را ندارد ، حق ارتباط با هیچ کشور خارجی ندارد

نمی دانم عکس های مربوط به " اشغال " سفارت انگلستان در تهران را دیدید یا نه ، اما آنچه من دیدم چیزی نبود بغیر از اوباش گری و حماقت ، آنهم در حضور باصطلاح نیروی انتظامی که دست در جیب شان کرده اند و سوت می زنند و لابد دستور ندارند که دخالت کنند . به هر حال ، این ما مردم هستیم که باید منتظر عواقب وخیم چنین حرکاتی که تنها از اذهان بیمارگونه ناشی می شود باشیم و بهایش را تمام ملت باید بپردازند . رژیم ولایت فقیه ثابت کرده است که هیچ آدابی و ترتیبی نمی جوید و به هیچ قانونی ، به هیچ عقلی و به هیچ عرفی پایبند نیست . این جماعت دیوانگانی بیش نیستند که متأسفانه زمام اداره کشورمان را بدست گرفته اند و ما تا کی می خواهیم اینها را بر مسند قدرت ببینیم ، نمی دانم ! چنین حکومتی حق ارتباط با هیچ کشور خارجی ندارد و هر دولتی که ذره ای عقل داشته باشد بایستی سریعاً نمایندگی سیاسی اش را تعطیل کند و شهروندانش را از معرض خطر خارج نماید . رژیم جمهوری اسلامی نیازی به مشروعیت بخشی بیش از این ندارد

Friday, November 25, 2011

هم میهن نازنینم ! چشمهایت را باز کن : محرم سال 2011 است ، زنجیرت را زمین بگذار ، بجای آن کتاب بردار .

همزمانی روزهای ماه محرم و اوضاع آشفته داخلی و بین المللی کشور و تلاشی که رژیم در بدنام کردن نام دانشجویان دارد و هزار و یک مصیبت دیگر که این روزها بر مردم کشورم وارد می شود ، به ادیشه ام فرو می برد . با خود می اندیشم که آیا زمان آن نرسیده که - بخصوص - جوانان برومند کشورم ، زبان دیگری ، غیر از زبان رسمی حاکمیت را بعنوان سمبل و نماد خویش بکار بگیرند ؟ زبانی که در آن خشونت نباشد ، زبانی که با معیارهای امروز جوانان دیگر ، در کشورهای مختلف دنیا ، هم آوایی و سنخیت بیشتری داشته باشد . زبان اندیشه و قلم ، زبان کتاب و تفکر ... زبانی که جهانیان را متقاعد سازد که جوان ایرانی ، آنی نیست که از نرده های سفارت بالا می رود و مانند دزدان عمل می کند و دست به غارت و چپاول و خرابکاری می زند ، جوان ایرانی معنای مهمان بودن را می فهمد و می داند که گردن کلفتی کردن و قلدری کردن برای چهار - پنج کارمند یک سفارتخانه خارجی هنر که نیست هیچ ، انتهای بی هنری و بی فرهنگی است ... از این حرفها گذشته در انتهای سال 2011 میلادی هستیم ، عصر ارتباطات ، عصر تکنولوژی ، عصری که هیچ چیزی حتا مرزهای سیاسی  هم نمی تواند مانع دیدن و فهمیدن شود ، لختی با خود اندیشه کنیم و ببینیم که اگر قرار است در این دهکده جهانی بر مبنای عملکردمان مورد قضاوت واقع شویم ، چه کارهایی باید بکنیم و از چه کارهایی خودداری کنیم . برای همین خطاب به تو برادر ( و شاید خواهر ) هم میهنم عرض می کنم : تو را به همه مقدساتت ، در این محرم لختی اندیشه کن ! زنجیرت را زمین بگذار و بجای آن کتاب بردار

Thursday, November 24, 2011

حتا برای یک لحظه هم نمی توانم باور کنم که در هزار کیلومتری رفسنجانی یک انسان صادق و پاک وجود دارد

در پی محکومیت مهدی هاشمی رفسنجانی در دادگاه کانادایی به اتهام آدم ربایی و شکنجه و غیره ، بیش از هر زمان دیگر بر این باور خود پافشاری می کنم که حتا در هزار کیلومتری هاشمی رفسنجانی هم نمی توان یک انسان پاک و درست و حسابی پیدا کرد ! هر چه هست تقلب است و دزدی و کثافت کاری و جنایت و خیانت . رفسنجانی همان کسی است که در دورویی و ریا در طول تاریخ بی نظیر است . بارها شده که در اوج انتظار مردم از حمایتش ، سنگ رد به سینه مردم زده است و بر عکس به چاپلوسی خامنه ای و توجیه جنایات او پرداخته است و او بهتر از هر کسی می داند که اگر روزی توفان مردمی به جریان درآید ، او و خاندان و ایل و تبارش اولین کسانی خواهند بود که قربانی این توفان خواهند شد . نمونه آخرش هم همین محکومیت پسرش به جرم آدم ربایی و شکنجه یک هم میهن دیگر ! هویت هاشمی رفسنجانی سالهاست که با دروغ و جنایت و "نان به نرخ روز خوری" در آمیخته است . شاهد عرضم کسانی که در مقطعی و با نیت خدمت به کشور به دم و دستگاه هاشمی نزدیک شدند و خیلی زود یا خود را کنار کشیدند و از او اعلام برائت کردند یا در آتش توطئه رفسنجانی و آدم هایش سوختند و نابود شدند . فراموش نکنیم که محکوم اول بسیاری از جنایت های جمهوری اسلامی در طول سالیان اخیر کسی نبوده است جز هاشمی رفسنجانی . بیشتر جنایتکاران فعلی نظام ولایت فقیه نیز گوشت و پوست و استخوان شان را در زمان همین هاشمی رفسنجانی بدست آورده اند ... نمونه ها بسیار است و از حوصله این نوشتار خارج

حادثه ای که ماشه انقلاب مصر را کشید + یک پرسش ساده

شاید بسیاری از ما هنوز هم فکر می کنیم که مردم مصر در پی مردم تونس به صحنه آمدند و زمزمه انقلاب و آزادی سر دادند . همچنین به احتمال فراوان همه ما می دانیم که انقلاب مردم تونس پس از خودسوزی یک جوان دستفروش در یکی از شهرهای کوچک تونس شعله ور شد و مدت کوتاهی نکشید که به سرنگونی و فرار زین العابدین بن علی دیکتاتور تونس انجامید . اگر چه به لحاظ تقدم زمانی ، انقلاب تونس قبل از انقلاب مصر شروع و به سرانجام رسید اما حادثه ای که اساساً ماشه انقلاب مصر را کشید چیز دیگری بود : در نیمه خرداد سال گذشته ( شش ژوئن 2010 ) خالد محمد سعید ، جوان 28 ساله مصری که به تازگی از آمریکا برگشته بود و قصد داشت پس از انجام یک سری کارهای شخصی دوباره به آمریکا باز گردد در یک کافی نت در مرکز شهر اسکندریه نشسته بود که ناگاه تعدادی از افراد پلیس مصر که در لباس غیر فرم ( همان لباس شخصی خودمان ) ظاهر شده بودند را بالای سر خود دید و در پاسخ به درخواست آنان مبنی بر ارائه کارت شناسایی ، تنها از آنان خواست که ابتدا خودشان را معرفی کنند و در صورت امکان حکم قضایی ای را که این اختیار را به آنان می دهد نشان دهند . همین ! این درخواست خالد سعید ( همگان او را به همین نام می شناسند ) بر مأموران پلیس مخوف مصر گران آمد و او را آنچنان مورد ضرب و شتم قرار دادند که به شهادتش منجر شد . در پی این حادثه جوان دیگری به نام محمد عبدالفتاح - که تاکنون برنده جوائز متعدد روزنامه نگاری آزاد شده است - و به تازگی به شغل روزنامه نگاری آزاد روی آورده بود از این حادثه خبر دار شد و اولین کسی بود که شرح حادثه را با جزئیاتش در شبکه های اجتماعی و در اینترنت منتشر کرد . گزارشی که محمد عبدالفتاح تهیه کرد شامل مصاحبه با شاهدان عینی و تعدادی عکس و ویدئوی غیر حرفه ای بود که توسط سایر جوانان حاضر در آنجا ضبط و ثبت شده بود . بنا به گفته شاهدان ، افراد پلیس آنقدر وحشیانه به جان آن جوان افتادند و سر او را آنقدر به در آهنی کوبیدند تا دیگر کسی صدایی از آن جوان نشنید . انتشار تصاویر جنازه خالد سعید که بوضوح صورت و جمجمه تغییر شکل یافته و دفرمه شده اش را نشان می داد و با سرعتی باورنکردنی  نیز در تمام مصر پخش شد موجی از خشم در میان جوانان مصر و کسانی که در عالم آنلاین دستی داشتند بوجود آورد که آنان با دیدن اولین تحرک مردمی در مصر به ناگاه و هماهنگی های قبلی به خیابانهای تمام شهرهای مصر ریختند و هسته اولیه انقلاب مصر و جوشش میلیونی مردم را در میدان التحریر قاهره شکل دادند و شد آنچه امروز می بینیم و این سنت تجمع در میدان التحریر تنها و تنها ناشی از همان خشم اولیه ناشی از کشته شدن خالد محمد سعید بود . در زیر دو تصویراز او قبل و بعد از شهادت آمده است که پیشاپیش از شما بابت انتشارشان عذر می خواهم ، اما چه کنیم که باید واقعیت های تلخ را دید و از آن درس گرفت . 
پرسشی که ممکن است مانند من به ذهن همه شما خطور کند این است که آیا ما مردم ایران مشابه این صحنه ها را نداشته و ندیده ایم و اگر دیده ایم ما را چه می شود ؟ هر کس به فراخور حال خود در پاسخ این پرسش لختی اندیشه کند ... 




Tuesday, November 22, 2011

چرا آنچه این روزها در میدان التحریر قاهره اتفاق می افتد ، سالهای 58 و 59 در ایران رخ نداد ؟

مردم مصر برای بار دوم در طول یک سال اخیر در میدان التحریر قاهره و سایر شهرهای مصر گرد هم آمده اند تا از انقلابشان دفاع کنند . انقلابی که در اوائل سال جاری میلادی منجر به سقوط رژیم دیکتاتوری حسنی مبارک شد و به انتقال قدرت به شورایی مرکب از فرماندهان نظامی ارتش مصر ، یعنی همان کسانی که منتخب مبارک بودند انجامید . در طول هشت ماه اخیر مردم مصر با شکیبایی تحسین برانگیزی نظاره گراقدامات و فعالیت های شورای نظامی بودند و امیدوار بودند که این شورا بتواند مقدمات برگزاری یک انتخابات آزاد و منصفانه را مهیا کند . انتخاباتی که در درجه اول قدرت را به دست یک دولت منتخب مردمی بسپارد و در درجه دوم ، نظامیان را از سیاست برکنار کرده و آنها را به کار اصلی خودشان بگمارد . شوربختانه از آنجایی که افراد این شورای نظامی حامل همان تفکر دیکتاتوری رژیم سابق بودند این اتفاق نیفتاد و شواهد امر نیز روزبروز بیشتر نشانگر این واقعیت بود که این جماعت به این زودی و به این سادگی ها از قدرت کنار نمی روند . بعبارتی ساده تر ، مردم مصر احساس کردند که انقلاب شان توسط نظامیان وابسته به تفکر حسنی مبارک به سرقت رفته و امید چندانی به برقراری دموکراسی در مصر نمی رود . اینجا بود که تصمیم گرفتند دوباره به میدان التحریر برگردند و از انقلاب شان پاسداری کنند و آن را به همان جایی رهنمون گردند که از ابتدا قرار بود برود . جالب اینجاست که این حرکت جدید عمدتاً از ناحیه مردم عادی کوچه و خیابان و جوانان غیر وابسته به احزاب رهبری و هدایت شد و حزب اخوان المسلمین بعنوان اصلی ترین حزب سیاسی مصر ، آخرین گروهی بود که بعد از جلسات متعدد و با محافظه کاری فراوان بصورت نصفه و نیمه به این حرکت پیوست ! تا این لحظه ، اگر چه هنوز هیچ حرکتی که نشاندهنده کناره گیری شورای نظامی از رأس قدرت باشد مشاهده نشده است و باید منتظر وقایع ساعت ها و روزهای آینده نشست اما استعفای جمعی دولت موقت مصر پیام آشکاری به مردم بود که اگر در صحنه بمانند هیچ کسی نمی تواند جلودارشان باشد . این وقایع در حالی اتفاق می افتد که اگر چه متأسفانه نیروهای امنیتی مصر با خشونتی بیسابقه و حتا شدیدتر از زمان حسنی مبارک به روی مردم آتش گشوده اند و تاکنون دهها نفر کشته و زخمی شده اند ولی مردم کماکان در صحنه مانده اند و خیال عقب نشینی ندارند . 
تماشای این روزهای مصر من را ناخودآگاه به حدود سی سال پیش برگرداند : زمانی که مردم ایران در پی حرکتی که باصطلاح انقلاب اسلامی می نامندش ، شاهد و ناظر به سرقت رفتن انقلاب و اهدافش بودند و نشستند و دم برنیاوردند . روزهایی که رهبران باصطلاح انقلاب با انحراف از اهداف اولیه آن که "آزادی" بارزترین جنبه آن بود ، روزبروز بر فشار و تبعیض و ظلم وستم و کشت و کشتارشان افزودند و کسی را یارای مقابله نبود . اگر چه شخصاً و به شواهد متعدد تاریخی بر این باورم که اساساً تحولی که بعدها "انقلاب اسلامی مردمی ایران" نام نهاده شد بهیچ عنوان مختصات یک انقلاب آگاهانه و هوشمندانه و از سر دانایی را نداشت و هرگزدر شمارانقلاب های یکصد سال اخیر نمی گنجد و بیشتر می توان آن را یک شورش کور و احساسی نامید تا یک انقلاب ، ولی حتا با پذیرش این فرضیه هم باز می توان به این نتیجه رسید که شورش سال 57 ایران یک انقلاب اصیل مردمی و برخاسته از اراده جمعی یک ملت نبود . چرا که اگر مردم ایران واقعاً در سال 57 می دانستند که چه می کنند و اصولاً چه چیزی می خواهند و چه چیزی را نمی خواهند با مشاهده اولین نشانه های انحراف از انقلاب شان باید به میدان می آمدند و تکلیف شان را با دزدان انقلاب روشن می کردند . نشانه هایی از جمله : 
یک - تحمیل حجاب به زنان به رغم آنکه بارها گفته بودند که کسی در پی آن نیست ، دو - اعدام های بی رویه و وحشیانه هر کسی که به زعم تعدادی انگشت شمار بیمار روانی ، فاسد و مفسد و جنایتکار محسوب می شدند ، 
سه - کشتار فعالین سیاسی و مبارزانی که بیشترین نقش را در بوقوع پیوستن همان انقلاب ایفا کرده بودند ، 
چهار - قدرت گیری خمینی به رغم اینکه بارها از قبل گفته بود که در پی به دست گرفتن قدرت سیاسی نیست و و و ... 
همه و همه نشانه هایی بودند که اگر مردم ایران حس تملکی به انقلاب داشتند و گوش شنوایی و چشم بینایی داشتند باید به میدان مبارزه می کشاندشان و سرنوشت کشور را به جایی غیر از جایگاه کنونی اش می برد . در این میان اما نباید بی انصاف بود و همه تقصیرات را یکجا به گردن مردم انداخت و از خیانت آشکاری که جمعی مبارز سیاسی وابسته به ایدئولوژی های زمینی و آسمانی شکست خورده به کشور و انقلاب کردند حرفی به میان نیاورد . خیانتی که به اسم روشنفکر دینی و غیر دینی به کشور ما شد در تاریخ جهان لنگه و نظیر ندارد . کسانی که نه می دانستند چه می خواهند و نه می دانستند چه نمی خواهند . کسانی که از بورسیه های دولتی زمان شاه استفاده کرده بودند و در بهترین دانشگاههای جهان درس خوانده بودند و نمک همان دولت را خورده بودند و نمکدان بر زمین زدند ! آری ، ایکاش مردم ایران نیز همان اوائل انقلاب متوجه انحراف و دزدی باصطلاح رهبران انقلاب شان ! می شدند و باز به میدان می آمدند و سرنوشت این آب و خاک را از آینده شومی که در انتظارش بود نجات می دادند . ایکاش روند نزولی سطح زندگی شان همان اوائل می دیدند و حداقل بخاطر شکم شان به میدان مبارزه می آمدند . آنگاه که برای یک قالب کره و نیم کیلو برنج و یک پیت نفت و ... وادار شدند ساعت ها در صف های تحقیرآمیز بایستند و شاهد بر باد رفتن سرمایه های بیکران مملکتشان باشند که بدست مشتی خیانت کار و غاصب هر روز بیشتر از روز قبل بر باد فنا می رفت ! خلاصه اینکه در کشور ما اشتباهی رخ داد که نسل های متمادی باید هزینه آن را بپردازند : 
خود کرده را تدبیر نیست که از قدیم گفته اند : از ماست که بر ماست ! 
در این باره باز هم خواهم نوشت

Sunday, November 20, 2011

کدام یک بهتر است : حمله سیاسی به نظام ولایت فقیه یــــا حمله نظامی به کشور ؟

این روزها بیش از هر زمان دیگر این عبارت را می شنویم : احتمال حمله نظامی به ایران ! فارغ از اینکه این حمله چگونه ، توسط چه کشور یا کشورهایی ، در چه زمان و به کجا انجام شود ، باید همگان با آن مخالفت کنیم و یادآور شویم که اثرات مخرب هر نوع عملیات نظامی بیش از آنکه به نظام ولایت فقیه لطمه بزند ، دامن مردم بدبخت را می گیرد و اوضاع را از آن چیزی که هست بدتر و بدتر می کند . به باور من ، اینک وقت آن است که همه کوشندگان راه آزادی ایران باید هم و غم خود را معطوف به تغییر گفتمان حمله نظامی به حمله سیاسی کنند . حمله سیاسی ، در یک کلام عبارت است از مشروعیت زدایی بین المللی از رژیم جمهوری اسلامی . تحریم سیاسی و مالی کلیه مقامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی و جلوگیری از ورود آنان به کشورهای دیگر می تواند یکی از ابزارهای چنین حمله سیاسی ای باشد . پیام چنین اقدامی کاملاً روشن است : جمهوری اسلامی بدلیل زیر پا گذاشتن حقوق شهروندان ایرانی و عدم رعایت موازین بین المللی و دخالت های نابجا در کشورهای منطقه و تهدید امنیت و صلح جهانی ، مشروعیت لازم جهت اداره کشور را ندارد . بدیهی است این عدم مشروعیت شامل عدم اختیار دست اندکاران رژیم جهت دست اندازی به سرمایه ها و منابع کشور از جمله فروش نفت و کسب درآمد برای پیشبرد اهداف خطرناک مقامات رژیم نیز خواهد بود. بدین ترتیب ، جامعه جهانی ضمن پیشگیری از قدرت گیری روزافزون اقتصادی رژیم ، به مردم کشور نیز اعلام خواهد کرد که زمان معاملات مخفی با رژیم به سر آمده و زمان ، زمان تغییر و دگرگونی است . مطمئنم در چنین شرایطی ، همزمان با تحولات منطقه - بویژه سرنگونی قریب الوقوع رژیم بشار اسد در سوریه - ایرانیان نیز به خود جرأت خواهند داد تا هر چه زودتر ورق را برای رژیم غاصب کشورشان برگردانند و مبارزات آزادیخواهانه خود را تشدید بخشیده و کار نظام را تمام کنند . حضور فعال افراد دو گروه شبه نظامی وابسته به رژیم تهران ، حزب الله لبنان و - بر اساس آخرین خبر - حزب شیعه مقتدی صدر در کنار نیروهای امنیتی رژیم خونخوار سوریه و کشتن مردم بیگناه آن کشور نشان می دهد که بقا و ماندگاری بشار اسد برای جمهوری اسلامی بسیار مهمتر از چیزی است که تا حال پیش بینی می شد و سقوط نظام بعثی سوریه قطعاً می تواند خون تازه ای در رگهای مبارزان آزادیخواه ایرانی در داخل و خارج از کشور به جریان بیندازد . در پایان لازم می دانم یک بار دیگر یادآوری کنم که به باور نگارنده حمله سیاسی مورد نظر این نوشتار تنها و تنها زمانی اتفاق می افتد که تمامی گروههای سیاسی مخالف رژیم بتوانند در قالب یک اتحاد فراگیر، خود را به جهانیان معرفی نمایند . بعبارتی روشن تر ، توپ توی زمین خود ماست

Friday, November 18, 2011

سپاهی که تمام هوش و حواسش به یک تار موی زنان و یک مچ بند سبز است ، توانایی پاسداری از تأسیسات سری خود را نیز ندارد!

با خود می اندیشم که این سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با آن همه دبدبه و کبکبه اش ، با آن همه سرمایه گذاری اش ، با آن همه سردار و سرتیپ و سرلشکرش ، با آن همه ادعای سیستم ها امنیتی اش که همیشه ادعا می کنند " گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد ، جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست ! " وقتی حتا نمی تواند از تأسیسات و نفرات خودش پاسداری کند ( با هر فرضیه ای که در مورد انفجار اخیر ملارد بپذیریم ) چگونه می خواهد از کیان کشور دفاع کند ؟ اینان که همیشه حواس شان به همه چیز هست : از یک تار موی سر یک زن ایرانی گرفته تا یک تکه مچ بند سبز که یک جوان ایرانی بر دستش می بندد ، از کوچکترین تحرکات دشمنان فرضی خامنه ای گرفته تا ریزترین جزئیات برنامه های تسلیجاتی کشورهای منطقه و خلاصه از همه چیز و همه جا باخبرند الا از آنچه در داخل خودشان می گذرد ! هنوز نمی دانند که چند نفر در انفجار ملارد کشته شده اند ، یکی می گوید 27 نفر بعد می گوید 17 نفر ، بعدش اعلام می کنند 21 نفر و حالا هم سر از عدد 36 نفر درآورده اند با اینکه مطمئنم این آمار بسیار بیشتر از این حرفهاست ! اگر واقعاً این حادثه تنها یک تصادف بوده و هیچ دخالت خارجی در آن نقشی نداشته چرا این همه در ارائه آمار دقیق کشته شدگان و مجروحان آن دست دست می کنند ؟ مگر نمی دانسته اند که چند نفر آن روز در آنجا بوده اند ؟ خلاصه اینکه " وا اسفا " به حال ما و کشور ما که همه هست و نیست مان را بدست اینان سپرده اند

Wednesday, November 16, 2011

برای راهبری کلیت اپوزیسیون ایرانی ، اگر بهتر از رضا پهلوی سراغ دارید ، پیشنهاد دهید

هم میهن گرامی ، خواهرم ، برادر 
وقایع سوریه را می بینید ، لیبی را هم دیدید ، اگر مانند من بر این باورید که رمز بقای رژیم جمهوری اسلامی و دوام سی و سه ساله اش به رغم همه ستم ها و جنایت هایی که انجام داده است ، چیزی به غیر از عدم اتحاد مخالفانش نیست ، علی القاعده باید به این نتیجه هم رسیده باشید که ما امروز بیش از هر چیز دیگر و هر زمان دیگر به یک اتحاد فراگیر میان مجموعه مخالفین نظام جمهوری اسلامی نیاز داریم . این اتحاد ، تنها و تنها بر روی اصول کلی و مشترکی نظیر براندازی جمهوری اسلامی ، انجام یک انتخابات سراسری بمنظور تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید و نهایتاً برقراری دموکراسی واقعی بر اساس حقوق اعلامیه جهانی حقوق بشر خواهد بود . برای نیل به این هدف ناگزیر از گرفتن دست همدیگر هستیم چرا که تجربه تاریخی به تلخی نشان مان داده است که یک دست صدا ندارد . باید همه با هم باشیم تا دنیا هم تکلیفش با ما و رژیم روشن شود . باید کسی و مجموعه واحدی باشد که بتواند سخنگوی این جریان متحد باشد و گامی از اصول مشترک فوق نیز فراتر ننهد . شخصاً با شناختی که از شخصیت های مختلف سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی مخالف نظام جمهوری اسلامی دارم هیچ کسی را برازنده تر و مؤثرتر از آقای رضا پهلوی ( و نه شاهزاده رضا پهلوی ! ) نمی شناسم . اگر شما ، با هر عقیده و منش سیاسی که دارید فرد دیگری را لایق تر و مؤثرتر می دانید و مطمئنید که می تواند مرز مشترک همگان باشد ، پیشنهاد کنید ، شرافتاً قول می دهم که اولین کسی باشم که برایش کمپین راه بیندازم . یادتان باشد : ما چاره ای غیر از اتحاد و همبستگی نداریم . همه ما ایرانی هستیم و چیزی مهمتر از ایران نداریم . تعصبات حزبی ، قومی و قبیله ای را باید کنار بگذاریم و دست یاری همدیگر را فشار دهیم . سخت است اما ناشدنی نیست  
زنده باد آزادی 
برقرار باد ایران آزاد و دموکرات

Monday, November 14, 2011

آقای خاتمی ! آیا نظارت استصوابی شورای نگهبان و لزوم التزام عملی کاندیداها به ولایت فقیه، انتخابات آزاد را مخدوش نمی کند ؟

در پی اظهارات مجدد آقای خاتمی در مورد انتخابات آزاد ، چند پرسش از ایشان دارم که امیدوارم با پاسخگویی بموقع و شفاف ، از بروز هر گونه سوءتفاهم جلوگیری کرده و از کلی گویی نیز خودداری کنند :
یک - آیا انتخابات آزاد مورد نظر شما با امر نظارت استصوابی شورای نگهبان ، سنخیت دارد یا خیر ؟
دو - آیا التزام عملی کاندیداهای انتخابات ( کلیه انتخابات ها ) با انتخابات آزادهمخوانی دارد یا خیر ؟
سه - آیا دولت احمدی نژاد را دارای ظرفیت برگزاری یک انتخابات آزاد می دانید یا خیر ؟ 
چهار - آیا اساساً جمهوری اسلامی را برای انجام یک انتخابات آزاد ( آزاد بمعنای واقعی ) صالح می دانید یا خیر ؟

Friday, November 11, 2011

خامنه ای و تهدیداتش بیش از هر زمان دیگر من را به یاد صدام و قذافی می اندازد ! واقعاً خنده دار است

در اینکه هم در میان مسئولین نظام ولایت فقیه و هم در میان دولت اسرائیل و کشورهای دیکتاتوری منطقه از جمله رژیم بشار اسد دیوانه هایی وجود دارند که تمام هم و غم شان این است که جنگی اتفاق بیفتد و در این میان جنبش های مردمی دموکراسی خواهانه  در منطقه تحت الشعاع قرار گرفته و برای سالها به تعویق بیفتند شکی نیست اما آنچه در این میان برای من بعنوان یک ایرانی ، بسیار جالب و صد البته مهم است این است که بخصوص در میان حکومتگران ایرانی ، هنوز هیچ نشانه ای از تدبیر و تدبر نمی بینم . اینان دلشان مانند همیشه نه تنها برای این کشور و مردم آن نسوخته و نمی سوزد بلکه تلاش دارند که با تهدیدهای مسخره و تاریخ مصرف گذشته ، دیوانگان آن سمت ماجرا را به جایی برسانند که این جنگ که دودش غیر از چشم مردم به جایی نخواهد رفت ، حتمن اتفاق بیفتد ! مانند همیشه ، این جماعت هدفشان این است که در پرتو این جنگ احتمالی اولاً چند صباحی بر موج احساسات میهن پرستانه مردم سوار شوند ، ثانیاً با انحراف افکار عمومی از اوضاع اسفبار سیاسی و اقتصادی مملکت بر میزان دزدی ها و اختلاس ها و ثروت های افسانه ای شان بیفزایند . صحبت های دیروز خامنه ای که در آن دنیا را به زدن سیلی و مشت و لگد و جفتک و ... تهدید کرد بخشی از همین تحرکات کور و بی نتیجه است . او بیش از هر کس دیگر می داند که دوره جنگ های کلاسیک گذشته است و دیگر مردم هیچ کشوری حاضر نیستند زیر بار دیوانه بازی های سران مملکتشان بروند . همچنین او به این امر نیز واقف است که مردم ایران خاطرات تلخ سالهای جنگ ایران و عراق را که حداقل شش سال آخر آن بدون هدف و نتیجه و تنها ناشی از دیوانگی خمینی و مشتی نافرماندهان جنگی ادامه پیدا کرد ، هرگز از خاطر نبرده و نخواهند برد . صحبت های دیروز خامن ای بیش از هر زمان دیگر من را به یاد رجز خوانی های صدام حسین و قذافی انداخت که حتا تا روز آخر حکومتشان ، واقعیت را ندیده و نپذیرفتند و دست از تهدید جهان برنداشتند . خامنه ای خوب می داند که ارتش عراق در سال 2003 تنها هفت روز توانست در مقابل حمله هوایی و موشکی آمریکا و متحدانش دوام بیاورد و پس از آن دیگر چیزی از آن ارتش باقی نماند . خامنه ای می داند که در صورت حمله احتتمالی آمریکا به ایران تمامی زیرساخت های اقتصادی و نظامی ایران ظرف بیست و چهار ساعت از بین خواهد رفت . شخصاً امیدوارم هرگز این اتفاق نیفتد و دنیا اجازه دهد مردم ایران خودشان برای آینده کشورشان تصمیم بگیرند اما نمی توانم نگرانی ام را از بروز چنین اتفاق ناگواری که قطعاً کشورمان را حداقل پنجاه سال دیگر به عقب خواهد برد ، کتمان کنم . 

Thursday, November 10, 2011

شعار محوری سپاه پاسداران ( و اعدوا لهم مااستطعتم بالقوه ) به چه معناست ؟ آیا توجیه گر ساخت بمب اتمی نیست ؟

عبارت فوق که بر بالای آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران ( بدون آنکه نشانی از ایران در آن باشد ) نقش بسته است ، بخشی از آیه 60 از سوره انفال است و معنای دقیق آن این است : 
و هر آنچه از امکانات و تجهیزات نظامی و جنگی که می توانید فراهم آورید ! 
ملاحظه می کنید که صراحت این آیه به اندازه ای زیاد است که جایی برای هیچگونه تفسیر و تحلیل دیگر مکی گذارد و کسی نمی تواند به خود اجازه دهد که - مثلاً - بگوید مراد خداوند در این آیه ، شمشیر و سپر است ! 
از آنجا که به تعبیر باورمندان به قرآن ، این کتاب مربوط به همه زمان ها و مکان ها است و در هر زمان می بایستی بر اساس شرایط روز تعبیر گردد به سادگی می توان در یافت که منظور از این آیه برای زمانی که ما در آن هستیم قاعدتاً شمشیر و سپر نیست و بالاجبار همه امکانات و تجهیزات نرم افزاری و سخت افزاری روز را در بر می گیرد . با یادآوری نکته فوق پرسشی که مطرح می شود این است که : آیا نمی توان به این نتیجه رسید که به رغم ادعاهای همیشگی سران و مسئولین رژیم جمهوری اسلامی که همه گاه اعلام می کنند که بر اساس باورهای اسلامی و دینی ، دستیابی به بمب اتمی با اصول اسلامی و آموزه های دینی و شرعی شان منافات دارد و از جهانیان می خواهند که این استدلال غیر قابل اثبات را بپذیرند و موضوعات "این جهانی" را از نگاه تنگ "آن جهانی" آقایان بنگرند ، بر اساس دستور صریح قرآن می توان برای مقابله با دشمن یا دشمنان احتمالی ! دست به هر کار معقول و نامعقولی از جمله ساخت بمب اتمی نیز زد؟
در اینجا قصد ندارم در مورد صحت یا عدم صحت گزارش سازمان بین المللی انرژی هسته ای اظهار نظر کنم ، همچنین ، در مورد لزوم و فواید و مضرات داشتن یا نداشتن بمب اتمی هم حرفی بمیان نمی آورم چرا که معتقدم ابتدا باید حساب مردم و کشور ایران را از حساب تعدادی افراد سودجو و منفعت طلب و گاه دیوانه ! جدا کرده و سپس از منظر منافع ملی ایران به آن نگاه کرد اما شدیداً بر این باورم که تا این لحظه که خواننده این سطور هستید ، میلیاردها دلار از سرمایه های این کشور بخاطر ماجراجویی های مشتی افراد غیر منتخب و غیر پاسخگو از بین رفته بدون آنکه هیچ نتیجه بدرد بخوری حاصل شده باشد بعلاوه اینکه تحریم های اعمال شده نیز تاکنون هیچ ضربه ای با این جماعت نزده و فقط جیب شان را پر پول تر کرده است . اختلاس های اخیر تنها نوک کوه یخی است که بدنه آن به یغما رفتن هست و نیت و دارایی این کشور است و هر روز بخشی از آن توسط امثال خاوری و خاوری ها از کشور خارج می شود . 
زنده باد آزادی 
پاینده باد ایران قدرتمند متکی به قدرت مردم

Wednesday, October 26, 2011

هدف خامنه ای از طرح تغییر سیستم حکومتی و طرح نظام پارلمانی چیست ؟ براستی هراس او از چیست ؟

چند روزی است که تمامی محافل سیاسی داخلی و خارجی ، وبسایت ها و برنامه های متعدد رادیویی و تلویزیونی پر شده است از اظهار نظر ها و واکنش های موافق و مخالف با سخنان آقای خامنه ای در کرمانشاه ! سخنانی که در آن ، خامنه ای وعده ایجاد تغییراتی را در سیستم انتخاباتی ایران داد و گفت که در آینده های دور یا نزدیک ( شما بخوانید بسیار نزدیک و قبل از انتخابات بعدی ریاست جمهوری ! ) ممکن است نظام حکومتی ایران از ریاستی ( انتخابات متمرکز / سراسری ) به پارلمانی ( انتخابات غیر متمرکز / محلی ) تغییر پیدا کند . نگارنده ، اگر چه با بسیاری از تحلیل ها مخالفتی ندارم اما باور دارم که هدف او از طرح چنین موضوعی غیر از موضوعاتی نظیر اختلاف با احمدی نژاد و مطیع کردن شخص اول اجرایی در مقابل مجلس فرمایشی و ... بوده و هست . 
در اینجا علاقمندم این موضوع را از دو نظرگاه مورد بررسی و قرار دهم : 
یکم - شخص خامنه ای و جایگاه او در نظام حکومتی در طول سی و سه سال حیات نظام جمهوری اسلامی : در تمامی دوران های مختلف جمهوری اسلامی ، خامنه ای هیچگاه نفر اول در تصمیمات رسمی کشور نبوده است بدین معنا که در اوایل انقلاب او حضوری بسیار کمرنگ و غیر مؤثر در شورای انقلاب داشت و با وجود افرادی نظیر بازرگان و بنی صدر و مطهری و بهشتی و رفسنحانی و رجایی و باهنر و مهدوی کنی و ... نتوانست در تصمیم سازی های کلان کشور نقش کلیدی داشته باشد . بعد از آن نیز به رغم احراز پست ریاست جمهوری ، با وجود نقش مؤثر خمینی و سپردن زمام اداره کشور به مهندس موسوی ، نتوانست جایگاهی بیشتر از یک مقام تشریفاتی داشته باشد . همزمانی مرگ خمینی و جانشینی او توسط خامنه ای با اصلاح قانون اساسی که در برگیرنده دادن قدرت بیشتر به رهبری نظام ، حذف مقام نخست وزیری از مناصب اجرایی و نیز تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود ، باعث شد که یک بار دیگر هم خامنه ای از تصمیم گیری مستقیم در امور اجرایی کشور دور نگه داشته شود . اگر چه خامنه ای بسیار تلاش کرد که با توسعه همه جانبه بیت رهبری و تأسیس دولت سایه و سپردن قدرت روز افزون به جمعی افراد عمدتاً غیر منتخب ( حتا با همان نظام ناقص انتخاباتی رژیم ) بتواند نقش بیشتری در امورات کشور داشته باشد اما این نقش هرگز نتوانست بعنوان یک نقش رسمی ، خود را در مناسبات کشور جا بیندازد . با ذکر این مطالب و همچنین با نگاهی به ویژگی های شخصیتی خامنه ای ( کینه ای بودن بیش از حد او ) براحتی می توان درک کرد که چرا او می خواهد ریاست جمهوری را حذف کرده و کشور را به نخست وزیری بسپارد که به احتمال بسیار زیاد ، بیش از پیش مطیع و منقاد او بوده و آمدن و رفتنش کم هزینه تر باشد . 
دوم - دلیل اصلی این تغییرات که به باور من بسیار مهم تر و اصلی تر از دلیل اول است چیزی نیست جز حذف انتخابات سراسری ! با نگاهی به انتخابات پر سر و صدای ریاست جمهوری در سال 88 و آنچه رژیم را مجبور به یک کودتای انتخاباتی کرد ، پربیراه نیست اگر بگوییم که خامنه ای و حلقه اطرافیان نزدیکش به این نتیجه رسیده اند که بهتر است به جای حل مسئله ، صورت آن را پاک کنند . واضح است که انتخابات ریاست جمهوری یک انتخابات سراسری و متمرکز است . بدین معنا که بر عکس سایر انتخابات ها نظیر مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و شورای شهر ، تنها انتخاباتی است که بصورت سراسری و در سطح کشور برگزار می شود . تنها انتخاباتی است که در آن ، مردم تمامی شهرها و روستاها با یک هدف مشخص به پای صندوق های رأی می روند ( یا نمی روند ) . تنها انتخاباتی است که مردم تهران و تبریز و مشهد و اصفهان و شیراز و اهواز و کرمانشاه و زاهدان در کنار تمامی شهرها و روستاها را در کنار هم قرار می دهد و دارای یک هدف مشخص می کند . تنها انتخاباتی است که تقلب در آن علاوه بر پر هزینه بودن ، ابعاد کشوری نیز دارد و نمی توان براحتی انتخاب یک نماینده مجلس خبرگان ( که در بیشتر اوقات محدود به یک کاندیدا می شود ) یا چند نماینده مجلس شورا یا شورای شهر ( که سطح آنها بخصوص در شهرها ی کوچکتر و روستاها ، عمدتاً تا سطح نازل دعواهای حیدری - نعمتی پایین می آید و بیشتر در برگیرنده مسائل جزئی و منطقه ای است ) در آن دست به تقلب زد . تنها انتخاباتی است که بوجود آورنده اتحاد و همدلی ملی است و مخالفت مردم را بیش از هر زمان دیگر به رخ رژیم می نمایاند . و در نهایت ، تنها انتخاباتی است که در صورت برگزاری مجدد ، یادآور خاطرات تلخ وقایعی است که در سال 88 و بعد از آن بر سر مردم آمد و ته مانده اعتمادی را که بخشی از آنان به این نظام داشتند از بین برد . 
آری ! اینگونه است که خامنه ای ( که نه می تواند و نه می خواهد قدرت را به مردم و منتخب واقعی و مستقیم آنان بسپرد ) دست به این شعبده بازی جدید زده و اهداف ناپاکانه اش را در پشت الفاظ رنگین و گاه متمدنانه پنهان می سازد . کیست که نداند که بر اساس قانون اساسی متحجرانه جمهوری اسلامی ( منظورم از قانون همان اصل 110 است که به تنهایی تمامی اصول دیگر را کمرنگ و ناپیدا کرده است ) و قدرت نامحدودی که ولی فقیه دارد ، رئیس جمهور و نخست وزیر برای خامنه ای فرقی ندارد و او همه گاه منویات خودش را پیش برده است . آنانکه تصور می کنند که مشکل خامنه ای فقط شخص احمدی نژاد و مخالفتهایش با اوست و تصور می کنند خامنه ای به این دلیل در صدد حذف پست ریاست جمهوری است - به باور من - بسیار ساده انگارانه به موضوع نگاه می کنند . 
در خاتمه اگر بخواهم تمامی نوشته هایم را در یک کلام و یک جمله خلاصه کنم باید بگویم : هدف خامنه ای از طرح موضوع حذف ریاست جمهوری ( انتخاب مستقیم همه ایرانیان داخل و خارج که دستکاری در آن بسار پرهزینه است ) و احیای پست نخست وزیر ( منتخب نمایندگان کم اهمیت مجلس که خود منتصب شورای نگهبانند ) ، تنها و تنها حذف انتخابات سراسری در کشور و به تبع آن حدر هم شکستن اتحاد و همدلی سراسری ایرانیان است
زنده باد آزادی 
پاینده باد ایران آزاد و دموکرات

Wednesday, September 28, 2011

قوه قضائیه، فاسد - قوه مقننه، ذلیل - قوه مجریه، دزد - رهبری، ترکیبی از هر سه : آیا امیدی به اصلاح هست ؟

در کشوری که همه ارکان حاکمیتش از رهبری گرفته تا قوای سه گانه ، فاسد و دزد و مزدور و ذلیل و نکبت زده هستند . 
آیا براستی می توان به هیچگونه اصلاحی امید داشت ؟ 
آیا براستی وقت آن نرسیده که همه میهن پرستان و دلسوزان واقعی کشور دست در دست هم برای ریشه کنی این نظام فاسد ، متحد شوند ؟ 
آیا وقت آن نرسیده که نهضتی فراگیر که هدفش برقرای یک نظام آزاد و مردمی درکشور است ، در یک اقدام هماهنگ ، از کلین این نظام مشروعیت زدائی کنند ؟ 
آیا هنوز هم می خواهیم دست روی دست بگذاریم و شاهد این همه نابسامانی و فلاکت و بدبختی باشیم ؟ 
آیا سکوت ما معنایی جز مهر تأیید بر عملکرد این نظام نیست ؟ 
آیا وقت آن فرا نرسیده که اصلاح طلبان حکومتی را تحریم کرده و به آنان نشان دهیم که در این مبارزه راه میانه وجود ندارد ، یا باید با نظام بود یا بر علیه کلیت آن ؟

Tuesday, September 27, 2011

نمایندگان ولی فقیه در مجلس،برای خودشان تعیین مجازات کردند: به چنین مجلس و بر کر و فرش باید ...د

این شعر معروف زنده یاد میرزاده عشقی را همه می شناسید : 
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل ار در این بام و در است
به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
آن‌که بگرفته از او تا کمر ایران را گه
به مکافات الی تا کمرش باید رید
"پدر ملت ایران اگر این بی پدر است
بر چنین ملت و روح پدرش باید رید"
"به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید"
این حرارت که به خود احمد آذر دارد
تا که خاموش شود بر شررش باید رید
شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد
غفرالله کنون بر اثرش باید رید
آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر
از توک پاش الی مغز سرش باید رید
"گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله
بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید"
ار رَود موتمن‌الملک به مجلس گاهی
احتراماٌ به‌ سر رهگذرش باید رید
اگر چه این شعر سالها پیش و در زمان رضا شاه ومدرس سروده شده است و به اشخاص و افراد آن زمان اشاره دارد اما کلیات آن ، هنوز هم که هنوز است زنده است و در مورد زمان ما مصداق دارد . 
امروز که خبر مربوط به تعیین مجازات و مکافات برای نمایندگان متخلف در مجلس ، منتشر شد اولین چیزی که به ذهنم آمد همین شعر بود . به باور من اینان اگر نمایندگان واقعی مردم و مستظهر به پشتیبانی مردمی بودند هرگز کارشان به اینجا نمی کشید . واقعیت آن است که این جماعت ، در واقع نمایندگان منتسب شورای نگهبان و ولی فقیه اند ، این را می توان از ترس و دریوزگی سیاسی شان بوضوح دریافت

Monday, September 26, 2011

یک پرسش ساده : چرا مقامات جمهوری اسلامی هرگز از فلسطین دیدار نمی کنند ؟

سالهاست که مقامات رسمی جمهوری اسلامی ( نظام ولایت فقیه ) آشکارا اعلام می کنند که مبنای سیاست خارجی رژیم ، بحث فلسطین محوری است . این سیاست تا آنجا بر تمام شئون مملکت سایه انداخته است که مردم ایران هم به رغم همدلی و همدردی انسانی با مردم فلسطین ، در اولین فرصت به دست آمده فریاد اعتراض سر داده و یکصدا فریاد می کشند : نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران ! 
بعنوان مثال زنده ، در همین سفر اخیر نیز ، احمدی نژاد در میان لاطائلات همیشگی اش باز هم اسرائیل را از محبت های همیشگی محروم نساخته و شعار دروغین حمایت از مردم فلسطین سر داد ، اگر چه در مورد مهمترین موضوع اجلاس ملل متحد ( موضوع تشکیل کشور فلسطین ) لام تا کام سخنی نگفت ! 
پرسش ساده ای که در این میان برای من بعنوان یک ایرانی پیش می آید این است که چرا هرگز هیچکدام از مقامات رسمی جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون یک دیدار رسمی از فلسطین بعنوان "مهمترین محور سیاست خارجی جمهوری اسلامی" ، بعمل نیاورده اند ؟
آیا کسی هست که بتواند به این پرسش ساده پاسخ دهد ؟

Thursday, September 22, 2011

آقای احمدی نژاد ! خلاصه عرض کنم : خر خودتی و رهبرت

دیروز برای هفتمین بار پیاپی ، احمدی نژاد ، این " شاگرد مکتب جنگ روانی " در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی کرد . با اینکه دیگر برای همه آشکار شده است که احمدی نژاد نه تنها برای خودش و مردمان کشورش ارزش قائل نیست و جامعه جهانی را نیز همواره به سخره گرفته است ، اما همه کارشناسان خوب می دانند که این کوتوله سیاسی ، شاگرد مکتب جنگ روانی است . همان مکتبی که بر اساس یکی از معروفترین شگردهای آن می توان براحتی در جایی در حد و اندازه سازمان ملل متحد دروغ گفت ، تهمت زد ، قلب تاریخ کرد و از اینکه همه می دانند این حرفها حداقل برای دهن گوینده گنده است ، باکی نداشت !

همچنین ، این واقعیت را در جریان مصاحبه های متعدد تلویزیونی و در گفتگو با خبرنگاران کشورهای مختلف ، می توان به وضوح دریافت ، روش کار در آنجا هم ساده است : هر پرسشی را با پرسش پاسخ بده و با گفتن بدیهیاتی نظیر اینکه در همه جای دنیا فقر و گرفتاری و نارضایتی عمومی و ... هست ، از زیر پاسخ دادن شانه خالی کن و تا آنجا که می توانی اعصاب فرد مصاحبه کننده را خرد کن .

بقول بابک داد که در جایی گفت : احمدی نژاد به مثابه یک شاگرد تاریخ و آمار ، تعدادی عدد - آن هم از روی نوشته - تحویل جماعت داد بدون آنکه بگوید که در کشور خودش ، چند درصد درآمد ملی به جیب همپالکی های ایشان می رود که همین جریان اختلاس 3000 میلیارد تومانی تنها یک نمونه کوچک آن است و اینکه امثال صادق محصولی از کجای شکم مادرشان آن ثروتهای افسانه ای را بیرون کشیده اند !

مثال دیگر این نوع کارزار روانی ، موضوع فروش اسلحه به کشورهایی نظیر سوریه است که اگر چه در جای خود امر غیر معمول و غیر قانونی ای نیست ، اما با بستن این  اتهام به کشورهای دیگر و فرافکنی در خصوص حمایت بیدریغ نظام ولایت فقیه از بشار اسد و همچنین با اطمینان از اینکه کسانی چون اردوغان هرگز در جایی مانند مجمع عمومی سازمان ملل اشاره نخواهند کرد که تاکنون چند فقره محموله نظامی صادره از ایران به سوریه را ضبط کرده اند ، به این اتهام زنی های بی پایه ادامه می دهد .

در واقع احمدی نژاد برای دنیا سخنرانی نمی کند ، او هنوز برای شنوندگان داخل ایران و معدود طرفداران و مزدوران رژیم حرف می زند . مخاطبان واقعی او کسی بجز آنان نیست .

به برده داری نسل های پیشین اروپاییان و امریکاییان اشاره می کند و خود را در برابر این واقعیت که اشتباه نسل های گذشته و اجداد چند صد سال قبل را به حساب نسل های کنونی نباید گذاشت ، به خریت می زند . او همچنین این واقعیت عینی را هم نمی بیند که رئیس جمهور فعلی آمریکا از نسل همان بردگان است که در پرتو دموکراسی غربی ، اینک به این مقام رسیده است . چیزی که برای اقلیت های قومی و مذهبی و سیاسی ایران ، مطابق نص صریح قانون اساسی فعلی نظام ولایت فقیه ، محال مطلق است . از مقولاتی چون روایی برده داری در اسلام و اینکه تمامی آن ائمه و معصومین مورد اشاره ایشان همواره برده و غلام داشته اند و همچنین رفتار زشت و غیر انسانی ای که در طول سالیان اخیر در همین کشور خودمان با برادران افغان شده است که صد بار بدتر از برده داری بوده است ، می گذرم و بحث را برای زمان دیگری می گذارم .

جان کلام اینکه : آقای احمدی نژاد اگر پنداشته ای که می توانی با این نوع روشها و تاکتیکهای جنگ روانی و دروغ های آنچنانی همه جهان را برای همیشه فریب بدهی ، باید بگویم که خر خودتی و آن رهبر بی کفایتت !

بزودی روزی فرا خواهد رسید که تنها صدای قابل شنیدن از ایران ، تو نخواهی بود و تشت رسوایی نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی از آسمان بر زمین خواهد خورد ... آنچه امروز تو را در انجام این رفتارهای دلقک مآبانه و مسخره آمیز ، جری کرده است ، هنر تو و استادانت نیست بلکه بی هنری و کج سلیقگی سیاسی و مقدار زیادی باد دماغ مخالفین نظام مورد حمایت توست که با عدم دستیابی به یک اتحاد قابل لمس توسط کشورهای خارجی ، باعث شده اند که صدای تو تنها صدای ایران برای دنیا باشد . این جمله آخر را با همه دردناکی اش نوشتم تا همگان بدانند که عیبی اگر هست فقط احمدی نژاد تنها نیست

احمدی نژاد بارها به اسم اسرائیل و فلسطین و آمریکا و ... اشاره کرد اما دریغ از بردن نام ایران

براستی برای اینکه بتوان ثابت کرد که احمدی نژاد نماینده ایرانیان نیست کافی است به سخنرانی او در مجمع عمومی سازمان ملل توجه کنیم ... صرف نظر از سخنان تکراری و تهوع آورش که دیگر توجه کسی را جلب نمی کند و موجب استهزاء و مسخره کردن نام کشورمان می شود ، باید با این نکته توجه کرد که این شخص دیوانه از همه جا و همه کس می گوید الا کشوری که ادعای نمایندگی اش را دارد . براستی چه دلیلی بهتر از این سخنرانی که بر اساس آن ، احمدی نژاد به همه چیز از جمله برده داری و جنگ های جهانی اول و دوم و جنگ کره و جنگ ویتنام و عصر استعمار و تاریخچه پیدایش اسرائیل و دعوای فلسطینیان و دعای عربی فرج و ... توجه دارد الا به منافع کشوری که نام جعلی ریاست جمهوری اش را یدک می کشد . آری ! باز هم احمدی نژاد آسمان و ریسمان را به هم بافت بدون آنکه ذره ای به منافع ملی کشور کمک کرده باشد ... تنها چیزی که عایدمان شد رسوایی و تمسخر بیش از پیش و از دست دادن فرصت های تاریخی دیگر بود 

Tuesday, September 6, 2011

این روزها دریاچه ارومیه فقط میان تبریز و ارومیه نیست . این روزها دریاچه ارومیه ، دریاچه ایران است

مختصر و مفید عرض می کنم : اگر نمی خواهیم ، ایران چند پارچه شود ، اگر نمی خواهیم خواهران و برادران مان را در تبریز و ارومیه تنها بگذاریم و اگر ادعا می کنیم که ایران متعلق به همه ایرانیان است ، امروز ، روز عمل است . باید به یاری هم میهنان آذری مان بشتابیم . اجازه ندهیم که نظام ولایت فقیه و فرصت طلبان وابسته ، از جدایی امروز ما بهره برداری کنیم . امروز ، دریاچه ارومیه در کنار همه شهرهای ایران ساحل دارد . امروز ، دریاچه ارومیه ، دریاچه ایران است . نگذاریم خشک شود

Sunday, August 28, 2011

می توان از همین ارومیه و تبریز هم جمهوری اسلامی را به زیر انداخت اگر و تنها اگر

در طول یکصد و پنجاه سال اخیر ، آذربایجان ایران همیشه سرمنشأ تحولات شگرفی در سرنوشت سیاسی کشورمان بوده است . نیازی به ورق زدن مجدد تاریخ و اشاره به قیام آذربایجان و مردان رشیدی چون ستارخان و باقر خان نیست که در این باب بسیار گفته و دیده ایم . اینک اما ، مائیم و آذربایجان ! مائیم و آذربایجانی که برای رساندن صدای حق طلبی اش برخاسته است و درست همه ما را به یاری می طلبد . باور کنید میتوانیم از همین آذربایجان شروع کرده و سرنوشت ساز باشیم به شرطی که به قدرت خودمان باور داشته باشیم و به احساس خودمان ( و نه سیاسی کاری های این گروه و آن شخصیت و شورا غیره ... ) اعتماد کنیم . نگاهی به کشورهای اطراف شاهدی بر این مدعاست . مگر نه اینکه گله می کردیم از هم میهنان مان که در جریان جنبش آزادیخواهی ، کمتر به یاری مان شتافتند ؟ اینک اما ، نوبت ماست .
دریاچه ارومیه یک سرمایه ملی ( و نه منطقه ای ) است و متعلق به همه ایرانیان است . همه ایرانیان باید به داد این سرمایه ملی برسند و کار ناتمام دو سال قبل را تمام کنند .
زنده باد آزادی
پاینده باد تمام ایران

Friday, August 26, 2011

به تمام مخالفین جمهوری اسلامی ! از " من " بگذرید و به فکر " ما " باشید ، شورای حکومت انتقالی تشکیل دهید

از دو سال پیش و بعد از کودتای انتخاباتی در کشورمان تا کنون اتفاقات بزرگی در دنیا و بخصوص در منطقه افتاده است ، مردم کشورهایی چون تونس و مصر و لیبی و سوریه و غیره ، چه از مردم ایران الهام گرفته باشند و چه در تداوم مبارزات چندین ساله خودشان دست به اقدام عملی زده باشند ، کاری کردند کارستان ! حکومت های دیکتاتوری چندین ساله ، یکی بعد از دیگری سقوط کردند و در حال سقوط هستند . بن علی و مبارک و اینک ، قذافی رفتند ، بشار اسد هم بزودی خواهد رفت .
در این میان ، اما ، آنچه نصیب ما شد ، موجی از سرخوردگی بود که در خلاء یک تشکل درست و حسابی و فقدان یک رهبری همسو با نیازهای واقعی مردم ، عاید شد ! ما ماندیم و یک شورای مجهول الهویه تحت عنوان " هماهنگی راه سبز امید " که نه معلوم است از چه کسانی متشکل شده است و نه معلوم است حرف حسابش چیست ، یک روز به نعل می کوبد و روز دیگر به میخ . سخنگویش هم تاکنون کاری غیر از کلی گویی و زدن حرفهای قشنگ نکرده است . نه در مورد اصل حکومت دیکتاتوری نظام ولایت فقیه چیزی می گوید و نه حتا توانسته است صدایش را به هیچکدام از مراجع بین المللی برساند .
از طرف دیگر ، موسوی خوئینی ها هم که مطمئنم در فردای ایران آزاد و در محضر یک دادگاه عادل به کمتر از حبس ابد محکوم نخواهد شد ، با تکان دادن دم و خودشیرینی ، آن هم در آستانه انتخابات مجلس نهم ، باز هم بوی داغ کردن خر را با بوی کباب اشتباه گرفته و به نمایندگی از اصلاح طلبان حکومتی ادعا کرده است که " آنها با شعار علیه رهبری مخالفند " ! منظورش هم از رهبری ، سید علی خامنه ای ، این دیکتاتور روانی است که همیشه خود را به موش مردگی می زند و اراذل و اوباش را به جان و مال و ناموس مردم همین کشور می اندازد و برای حفظ جایگاه لرزانش از هیچ جنایتی فروگذار نمی کند .
تک صداهایی دیگر هم در اینجا و آنجای مملکت به جایی نمی رسد و کاری از پیش نمی برد .
در کنار اینها مشتی انسان خودفروخته و جاهل هم پیدا شده اند که با تکرار ادعایی نظیر جدا کردن این تکه و آن تکه از بدنه کشور ، آبروی هر چه مبارزه سیاسی است را برده اند و آن را به لجن کشیده اند .
در خارج از کشور هم ، متأسفانه پس گذشت بیش از سی و سه سال از پیدایش پدیده نامبارک جمهوری اسلامی هنوز که هنوز است حتا دو گروه - تکرار می کنم ، حتا دو گروه - از مخالفین رژیم نتوانسته اند بر سر یک میز بنشینند و با کنار گذاشتن اختلافاتشان ، به جنگ دشمن مشترک بروند و با این کار همیشه آب به آسیاب همان دشمن ریخته اند .
این ها که می بینم ، افسرده می شوم که چرا ما ، به رغم این همه جنایتی که از ناحیه رژیم متوجه مردم کشورمان است هنوز هم نمی توانیم دست همدیگر را بگیریم . یک بار دیگر هم در جای دیگر نوشتم که - مثلاً - اپوزیسیون سوریه که تاکنون موفق شده است چندیدن جلسه چند صد نفره در کشور ترکیه برگزار کند و یک شورای رهبری مخالفتهای مردمی تشکیل دهد ، باصطلاح قدیمی خودمان ، " هفت شهر عشق را گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم " .
به هر حال ، به گمانم هنوز هم دیر نشده است و با سرعت گرفتن روند اوضاع و دگرگونی ها در منطقه ، شاید زمان مناسب برای ما هم ، اتفاقاً همین دوران باشد . در اینجا مجدداً خطاب به همه فعالین و گروههای سیاسی که نقطه مشترکشان مبارزه با جمهوری اسلامی و تشکیل یک حکومت مردمی برخواسته از آراء تک تک مردم ایران است و به اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد دارند و بدنبال دخالت هیچ نوع ایدئولوژی سیاسی و مذهبی در ساختار حکومت نیستند ، تکرار می کنم : شما را به همه مقدسات تان سوگنر می دهم ، دست از این خودمحوری بازی ها بردارید و به فکر ایران باشید ، ایران دارد از دستمان می رود ، بیشتر جوانان مملکت یا در اندیشه فرارند و یا نسبت به آینده شان آنقدر بی تفاوت شده اند که بعید است بخواهند یا بتوانند کاری از پیش ببرند . زمان آن فرا رسیده است که یک شورای حکومت انتقالی برای کشور ما هم تشکیل شود و صدایش را به گوش همه مراجهع جهانی برساند و رهبری جریان آزادیخواهی و حق طلبی مردم را به دست بگیرد . مطمئنم اگر این اتفاق مبارک رخ دهد ، بزودی شاهد تحولات شگرفی در کشور خودمان نیز خواهیم بود و با توجه به اهمیت بسیار زیاد ایران در معادلات جهانی ، سرعت این تحولات بسیار بیشتر از آن چیزی خواهد بود که در جاهای دیگر مشاهده کردیم . اینک همه دنیا می داند که جمهوری اسلامی چقدر برای صلح و ثبات جهانی خطرناک است و اگر بتواند صدایی پیدا کند که نمایندگی مردم ایران را بعهده بگیرد ، به بهتری شکل ممکن از آن حمایت خواهد کرد . حمایتی نه از نوع دخالت در امور داخلی که از نوع کمک به برقراری یک دموکراسی پایدار در ایران و به تبع آن ، امنیت در منطقه و کل جهان .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Sunday, August 21, 2011

یک رهبر دیگر جهان اسلام نیز به تاریخ پیوست : قذافی از طرابلس گریخت

بنا بر اخبار منتشره از شبکه انگلیسی زبان الجزیره ، مخالفین معمر قذافی وارد طرابلس شده اند و سیف الاسلام و محمد دو تن از مهمترین پسران قذافی نیز دستگیر شده اند . بنا بر همین اخبار دو هواپیمای آفریقای جنوبی از فرودگاه طرابلس ( تریپولی ) به مقصد نامعلومی ( احتمالاً زیمبابوه یا کنیا ) پرواز کرده اند . احتمال فراوان دارد که سرنشین این هواپیماها ، معمر قذافی ، سران حکومتی و نزدیکان قذافی باشند . به این ترتیب می توان اعلام کرد که حکومت لیبی سقوط کرد و یکی دیگر از کسانی که سالهاست مدعی رهبری جهان اسلام است توسط مردم کشور خود به زباله دان تاریخ پیوست . مهم نیست که چه بر سر قذافی می آید ، مهم این است که لیبی هم آزاد شد . دوست دارم این پیروزی را به مردم لیبی و همه آزادیخواهان جهان شادباش بگویم .
نوش جانتان این شهد پیروزی که الحق لیاقتش را داشتید

Saturday, August 20, 2011

عذرخواهی اسرائیل از مصر نشانه اوج اقتدار یک حکومت مردمی در مصر است

چند روزی است روابط مصر و اسرائیل اندکی تنش آلود شده است . ماجرا از آن جایی شروع شد که عده ای ( که گمان می رود از اعضای حماس بوده و از طریق مرز رفح وارد خاک مصر شده و خود را به مرز دو کشور رسانده اند ) با تعرض به خاک اسرائیل ، اقدام به تیر اندازی نموده و هشت نفر از شهروندان اسرائیل را به قتل رساندند . متعاقب این اتفاق ، اسرائیل نیز دست به اقدام تلافی جویانه زده و با حمله به غزه و کشتار مردم - احتمالاً - بیگناه آنجا در صدد انتقامگیری و چنگ و دندان نشان دادن برآمد . همزمان نیز تعدادی از سربازان اسرائیلی به خاک کشور مصر تجاوزکرده و پنج نیروی نظامی آن کشور را کشتند . تا اینجای قضیه ، تقریباً همه چیز عادی و مطابق معمول همیشه بوده است ، اما این بار داستان به همینجا خاتمه پیدا نکرد و اعتراض شدید مردم مصر را به همراه داشت . آری ! مردم مصر بر عکس همیشه این بار نظامیان را از خود می دانند و حق اعتراض به این عمل خلاف عرف اسرائیل را برای خود محفوظ می دارند و از آنجایی که حکومت فعلی مصر - بر عکس گذشته - پایه های مردمی دارد و با اتکا بر قدرت مردم مصر بر سر کار است ، یک حکومت مقتدر به حساب می آید و اسرائیل ، نیک می داند که اگر بزودی در صدد عذر خواهی رسمی بر نیاید باید پاسخگوی یک اعتراض همگانی در مصر باشد و این برای موقعیت و موجودیت اسرائیل به هیچ عنوان خوب نیست . شاید تا قبل از این و در موارد مشابه می شد با کمی بازی سیاسی و چنگ و دندان نشان دادن و تهدید و ارعاب دولت دیکتاتوری مبارک را کوتاه آورد و باصطلاح سر و ته داستان را هم آورد ، اما وقتی یک دولت پشتوانه مردمی داشته باشد بمعنای واقعی کلمه قدرتمند است و دیگر نمی توان با معلق بازی سیاسی با آن برخورد کرد . اینها را گفتم تا همزمان با یادآوری اهمیت پیگیری اخبار منطقه ، به نکته ای مهمتر اشاره کنم : تمام گرفتاری هایی که نظام ولایت فقیه در سطوح داخلی ، منطقه ای و بین المللی با آنها مواجه است تنها و تنها یک علت دارد و آن هم چیزی نیست جز خلاء پشتیبانی مردم . به تعبیر دیگر رژیم جمهوری اسلامی به رغم تمام ادعاهای کاذبش مبنی بر قدرتمند بودن و مؤثر بودن در معادلات منطقه ای و ... حبابی بیش نیست . این واقعیت را همه می دانند و در حد امکان نیز از آن بهره برداری می کنند . مثال های زیادی می توان برای این موضوع آورد ، از جمله :
- کشور تازه تأسیس امارات متحده عربی که با تکیه بر همین ضعف ذاتی رژیم ، ادعای مالکیت بر جزایر سه گانه دارد
- کشورهای عربی منطقه با جعل نام خلیج فارس و تغییر آن به خلیج عربی در صدد محکم کردن جای پای قدرتمداری خویش هستند .
- کشورهایی نظیر روسیه و چین نیز با تاراج منابع ملی کشورمان ، از این بازار آشفته بی بهره نمانده و تلاش دارند در ازای حمایت های گاه و بیگاهی که از رژیم در مراجع جهانی می کنند ، از این نمد بی صاحب کلاهی برای خودشان دست و پا کنند .
- سایر کشورهای منطقه ، نظیر افغانستان و پاکستان و عراق و ترکیه نیز هر کدام به سهم خود از این سفره گسترده طعامی بر می چینند و از موقعیت ضعیف رژیم در منطقه بهره برداری می کنند .
- در بعد داخلی نیز کم نیستند کسانی که با حمایت های مستقیم و غیر مستقیم خارجیان ، تلاش دارند با فرصت طلبی از این موضع ضعف و بهره برداری از نارضایتی عمومی مردم از رژیم ، به طرح ادعاهای واهی در خصوص جدا کردن بخش هایی از این کشور پهناور پرداخته و داعیه جدایی خواهی و ... سر دهند .
و و و
نمونه ها ی زیادی می توان برای بلاهایی که فقط به دلیل ضعف پایگاه مردمی جمهوری اسلامی ، بر سر کشور و منابع آن می آید ، آورد .
مطمئنم که اگر پای مردم در سیستم حکومتی امروز مصر ، در میان نبود ، هرگز اسرائیل - این کشور مغرور و مدعی تنها نمونه دموکراسی در منطقه ! - اقدام به عذر خواهی نمی کرد و این یعنی قدرت مردم .
با امید به روزی که نظام حکومتی کشور ما نیز مستظهر به آنچنان پایگاه قدرتی باشد که کسی را حتا یارای اندیشیدن به دست اندازی نباشد .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران دموکرات

Friday, August 19, 2011

حملات راکتی حماس به اسرائیل ، آخرین تلاش جمهوری اسلامی برای انحراف افکار عمومی از سوریه است

با قطعی شدن سقوط رژیم خاندان بنی اسد در سوریه و واکنشهای شدید جهانی نسبت به کشتار مردم این کشور و سکوت مرگبار نظام ولایت فقیه ، انتظاری غیر از این هم نبود که بزودی شاهد تحرکات کوتوله های سیاسی رژیم ( حماس و حزب الله ) در منطقه باشیم تا اندک شانس بقای حکومت فاشیستی بشار اسد ، آزمایش شود . بالآخره این اتفاق افتاد ! حال باید دید که واکنش کشورهای عرب منطقه به این حملات جدید ، چه خواهد بود ... به هر حال بر کسی پوشیده نیست که نظام بعثی سوریه یکی از قویترین پایه های اعمال قدرت جمهوری اسلامی در فعالیتهای تروریستی منطقه بوده و هست و با سقوط این نظام ، لرزه ای شدید بر ارکان موجودیت نظام وارد خواهد شد ... باید از هم اکنون برای دوران پس از بشار اسد و انزوای بیش از پیش نظام ولایت فقیه آماده شد ... هر کس ، هر آنچه در امکان دارد باید برای روزهای آینده آماده نگاه دارد چرا که روز موعود برای ایرانیان نیز نزدیک است .
زنده باد آزادی
پاینده باد مردم

Wednesday, August 3, 2011

وقتی ارکان نظام را می توان با "آب بازی" لرزاند ، چرا دریغ کنیم ؟

به باور من برنامه بیست و سی دیشب ، مسخره ترین از نوع خود بود . در هیچ کجای دنیا ، هیچ حکومتی ، نقطه ضعف خود را به این آسانی در اختیار مخالفینش قرار نمی دهد !
آب بازی . به همین سادگی و به همین راحتی !
از همه جالبتر ، سخنان رئیس پلیس باصطلاح امنیت اجتماعی بود که از فرط مسخرگی ارزش خندیدن هم نداشت . آنچنان حرف می زد و شاخ و شانه می کشید انگار جلوی چشمانش به ناموسش تجاوز کرده اند !
گذشته از ابعاد جالب کاری که جوانان شهر در این مراسم پرشور و شوق ( که برای زنده نگهداشتن اراده شان بسیار لازم و بلکه ضروری است ) باید اعتراف کرد که هر کسی با هر انگیزه ای این برنامه را ترتیب داد ، ضربه ای مهلک به پیکر نظام لرزان ولایت فقیه زد . در واقع کاری کرد که رژیم نهایت ضعفش را به رخ همگان کشید بدون آنکه بداند وقتی قرار است حکومتی از آب بازی چند جوان تا به این اندازه هراس داشته باشد دیگر کارش تمام است . چنین رژیمی ممکن است چند صباحی به زور اسلحه و باتوم و قداره کش و با تزویر مذهب و خرافه پروری و با اتکا به زر فراوانی که از ناحیه پول نفت در اختیارش است بر عمر ننگینش بیفزاید اما در پشت این نمایش ها نشان می دهد که هزاران بار بیش از آن چیزی که میخواهد مردم از او بترسند، در واقع این خود اوست که از مردم هراس دارد .
حال پرسش اینجاست که : وقتی ارکان نظام را می توان با "آب بازی" لرزاند ، چرا دریغ کنیم ؟

اپوزیسیون سوریه هفت شهر عشق را گشت ، اپوزیسیون ما هنوز دارد سوت می زند

باگذشت حدود سه ماه از شروع خیزش مردمی در سوریه ، شاهد تحولات عمیق و سریعی هستیم . اگر چه دلیل اصلی این پیشرفت چیزی نیست جز شجاعت و پایمردی مردم سوریه ولی انصافاً نباید از عملکرد عالی مجموعه اپوزیسیون سوریه و رهبران مخالفین چشم پوشی کرد . در این مدت کوتاه ، این اپوزیسیون موفق شده است دو بار در ترکیه تشکیل جلسه بدهد و خود را به عنوان بدیل بالقوه خاندان اسد معرفی کند تا جایی که بزودی شاهد برگزاری دیدار نمایندگان مخالفین با هیلاری کلینتون خواهیم بود . این یعنی به رسمیت شناخته شدن در جامعه جهانی . البته در اینجا نمی خواهم وارد جزئیات شوم و سرتان را با موضوعاتی نظیر اینکه این مجموعه شامل چند حزب و گروه و تشکل است و روش کارشان چیست و چه می خواهند و چه می گویند ، درد بیاورم اما کتمان نمی کنم وقتی در مقام مقایسه آنها با " اپوزیسیون " ایران متشکل از بخش های داخلی و خارجی آن ، بر می آیم تا مغز استخوانم می سوزد و قلبم به درد می آید . حداقل سی سال است که گروههای مختلفی از مخالفین رژیم جمهوری اسلامی در خارج بسر می برند و مثلاً فعالیت سیاسی می کنند . از طرفی ، دو سال است که جنبش سبز آزادیخواهی مردم سربرآورده و چه بسیار از فرزندان این آب و خاک که در خون خود نغلطیدند و در زندان مورد تجاوز و شکنجه قرار نگرفتند بسیاری شان هنوز که هنوز است اسیرند . اضافه کنید ، بیشمار فعالین سیاسی و صنفی و سندیکایی و مطبوعاتی و دانشجویی و اعضای جنبش های احقاق حق زنان و کودکان و ... که سالهاست یا در زندانند یا همیشه در رفت و آمد بین دادگاه و خانه اند و هرگز رنگ آسایش به خود ندیده اند . از این نوع گرفتاری ها که دست به گریبان مردم مصیبت زده دیار ماست کم نیست و این نوشتار را نه مجال آن است که تک تک شان را برشمرد و نه در حوصله خواندن است که بسیارند و بسیارند .
همه این مصیبت ها و بدبختی ها به یک طرف ، سرگردانی و بی برنامگی و بی عرضگی و مسخره بازی باصطلاح اپوزیسیون ایران انگار هرگز تمامی ندارد . هنوز که هنوز است دنیا نمی داند مردم ایران چه می خواهند و چه می گویند . هیچ دو گروهی را نمی بینی که با کنار گذاشتن اختلافات جزئی شان بر سر یک میز گرد هم آیند و برای اعتلای میهن دست یاری به هم دهند .
یکی راهنمای راست میزند و به چپ میچرخد ! آن دیگری هنوز کینه های کودتای 28 مرداد پنجاه سال پیش را در دل دارد و در صدد انتقام جویی است ! یکی دیگر دنبال شرکت در انتخابات ( یا انتصابات ) است و می خواهد به هر قیمتی که شده نظام را از گزند حوادث حفظ کند ! آن یکی برای خودش رئیس جمهور هم انتخاب کرده و آن را به کل مردم ایران می بندد و بقول شاملو : آفتاب را گذاشته و با اتکا به ساعت شماطه دار خویش می خواهد بیچاره تمام خلق و بلکه تمام جهانیان را متقاعد سازد که شب از نیمه نیز نگذشته است ! باز یکی دیگر می خواهد با شارلاطان بازی و سرکیسه کردن مردم و تقلیل دادن تمامی خواست های مردمی به دعوای پرچم ، از طریق یک کانال تلویزیونی انقلاب به راه بیندازد و کنار دستی اش نیز با اشاعه اراذل گری و دادن فحش های رکیک به زمین و زمان ، می خواهد تکلیف رژیم را از همان دل لس آنجلس روشن کند ! در این جمعی نیز دنیا را با کلاس اخلاق اشتباه گرفته و به زعم خود دارند قرائت جدیدی از مذهب ارائه می دهند و مدعی اند که هر چه مصیبت است تنها از ناحیه جمعی است که قرائت دیگری از اسلام ارائه می کنند . راست داریم ، چپ داریم ، میانه داریم ، وسطی داریم ، سلطنت طلب و سکولار و مشروطه خواه و راه کارگر و مجاهد و سبز و کمونیست و مذهبی و جدایی طلب و قومیت گرا و ... همه در حال مبارزه اند اما هنوز نتوانسته ایم نام خود را و نام گروه خود را از دایره بحث و جدل ها و فحش و فضیحت ها ی داخلی فراتر ببریم . دشمن اصلی را به حال خود گذاشته و دائم توی سر هم میزنیم !
کافی است بنشینیم و شاهد و ناظر باشیم که مردم سوریه که تقریباً دو سال بعد از ما ایرانیان شروع کردند ، تا آخر همین ماه رمضان رژیم سفاک و خشن و خونریز دمشق را به زانو در می آورند و نسیم آزادی را در سرزمین شام به وزش در می آورند . آری ! اینجاست که ناگزیرم از نقل قول ظریفی که می گفت : اپوزیسیون سوریه هفت شهر عشق را گشت ، اپوزیسیون ما هنوز دارد سوت می زند !
نمی دانم دیگر چه باید گفت !
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران دموکرات و آزاد
یادمان نرود : ایران ملک مشاع همه ماست و اگر بموقع نجنبیم ، نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان !
گرگان درنده در کمین این گربه اند

Monday, August 1, 2011

آقای خاتمی ! مگر مردم به صورت صاحبان قدرت اسید پاشیده اند که محتاج بخشش باشند ؟

باز هم آقای خاتمی خبر ساز شد . باز هم تا آمد چیزهای خوب بگوید متأسفانه چیزهای دیگری هم گفت که نه محل دارد و نه موضوعیت ! او گفته است ( نقل به مضمون ) صاحبان قدرت هم چون آمنه مردم را ببخشند ! بدیهی ترین سؤالی که سریعاً به ذهن خطور می کند که این قیاس بسیار مع الفارق است . مگر مردم به صورت صاحبان قدرت اسید پاشیده اند ؟ مگر مردم صاحبان قدرت را زندانی و شکنجه کرده و مورد تجاوز قرار داده اند ؟ اصلاً مگر مردم شروع کرده اند که حالا نوبت بخشش صاحبان قدرت باشد . این جنایت ها توسط همان صاحبان قدرت شروع شده و مردم در این میان فقط حق طبیعی خود را می خواهند .
آقای خاتمی !
مراقب گفتارتان باشید . نگذارید تاریخ در مورد شما همان قضاوتی را بکند که در مورد سید علی خامنه ای می کند .

Sunday, July 31, 2011

لیست افراد ، سازمان ها ، گروهها و کشورهایی که همواره آب به آسیاب نظام دیکتاتوری ولایت فقیه می ریزند و موجبات بقای آن را فراهم می کنند

نظام ولایت فقیه با سرمایه گزاری های وحشتناک و بذل و بخشش های بی حساب پول نفت کشور و با استفاده بجا از عملکرد پدیده ها ، افراد ، سازمان ها ، گروهها و کشورهای زیر که عملاً کاری جز ریختن آب به آسیابش ندارند ، بر تداوم خود می افزاید :
1 - مذهب و اعتقادات مذهبی مردم عادی کوچه و خیابان که باعث انسداد در پیشرفت اجتماعی مدنی کشور می شود .
2 - مزدوران ، اراذل و اوباش و ساندیس خوران رژیم که در قبال دریافت حقوق های کلان به سرکوب مستقیم مردم می پردازند .
3 - کلیت روحانیت و مراجع مذهبی که یا با گرفتن حق السکوت یا با تقیه و مصلحت طلبی چشمشان را به روی جنایت های رژیم می بندند .
4 - سیاست بازان داخلی و خارجی که هدفی جز تکیه بر قدرت نداشته و ندارند و در این راه از هیچ کاری ابا ندارند .
5 - اصلاح طلبان حکومتی که در اصول ، هیچ تفاوتی با جنایتکاران حاضر در عرصه قدرت ندارند و هرگز در فکر منافع مردم نبوده و نیستند .
6 - دولت های وابسته منطقه نظیر افغانستان و عراق که وامدار و جیره خوار رژیم هستند .
7 - دولت های کمتر وابسته اما سیاست مدار منطقه نظیر پاکستان و ترکیه که با کارنامه دموکراسی خوبی ندارند و بقای خود را در تدام تمرکز جهان غرب بر بحث های حقوق بشری ایران می بینند .
8 - کشورهایی نظیر روسیه و چین که با چاپیدن سرمایه های این کشور در قبال حمایت های بیدریغشان در شورای امنیت به تاراج و چپاول منابع داخلی مشغولند .
9 - دولت نژادپرست اسرائیل که همواره با متشنج نگه داشتن منطقه باعث دخالت و درگیر شدن روزافزون رژیم شده و از این جریان نهایت سوءاستفاده را در راستای مظلوم نمایی می کند .
10 - کشورهای جنگ طلب که تمام تلاششان را صرف انحراف افکار عمومی جهانی از مقولات حقوق بشری به جریان هسته ای ایران ، می کنند .
11 - اپوزیسیون نمای ضعیف خارجی که مبارزه سیاسی را به ابتذال کشانده و هرگز امکان وحدت و همبستگی را بر نمی تابد .
12 - تجزیه طلب ها از نوع ترک ( آذری ) و ترکمن و بلوچ و عرب و کرد و ... که اساساً هیچ اعتقادی به دموکراسی و انتخاب آزاد مردم ایران ندارند .
13 - گروه ها و سازمانهای ایدئولوژیک نظیر مجاهدین خلق و جندالله که ضمن وابستگی شدید مالی به مراکز مشکوک خارجی ، دست به مبارزه مسلحانه زده و همواره بهانه سرکوب خواستهای بر حق آزیخواهانه مردم را در اختیار رژیم قرار می دهند .
14 - دیکتاتوری های ریز و درشت منطقه ای و فرا منطقه ای نظیر سوریه و کوبا و ونزوئلا و عربستان و ... که با وجود داشتن اختلافات عمده در منش سیاسی و اعتقادات ایدئولوژیک با رژیم آخوندی حاکم بر ایران ، حداقل بر سر امر سرکوب مردم همواره اشتراک نظر داشته و در این راستا از گرفتن و ارائه هیچ کمکی فروگزار نکرده و نمی کنند .
15 - انسان های ساده لوح و منفعت طلب که در زندگی گیاهی شان ، به هیچ چیزی غیر از منافع شخصی و خوشگذرانی های مقطعی نمی اندیشند .
...
به نظر می آید این لیست محدود به همینجا نبوده و لازم است توسط شما تکمیل گردد .
در خاتمه لازم می دانم یادآوری کنم که با همزمان با توسعه این لیست ، دامنه مبارزه آزادیخواهان واقعی گسترده تر و گسترده تر شده و جبهه های متعددی بر روی مبارزان راه آزادی ایران گشوده خواهد شد .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران دموکرات

جمهوری اسلامی و اسرائیل تنها دولت هایی هستند که از تحولات دموکراتیک در منطقه در هراسند

با ادامه تحولات دموکراتیک و سرنگونی رژیم های دیکتاتوری در منطقه ، تنها دو رژیم هستند که از نتایج این تحولات در هراسند : رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه و اسرائیل !
برای این هراس نیز ، هر کدام از این نظام ها نیز دلائل خاص خود را دارند :
دولت اسرائیل که مدت هاست خود را بعنوان تنها دموکراسی در منطقه خاور میانه معرفی می کند همه گاه از ناحیه وجود نظامهای دیکتاتوری در منطقه سود برده است ، از یک طرف بدلیل اینکه این نظامهای دیکتاتوری ، با بستن گلوی مردم و خفه کردن هر صدای مخالفی ، همواره با معرفی کردن اسرائیل بعنوان دشمن اصلی ملت خود ! دست به اقدامات تروریستی پشت پرده زده و با ناامن جلوه دادن منطقه امکان توجیه عملیات نظامی و قتل عام مردم بدبخت فلسطین را برای اسرائیل مهیا کرده اند و از طرف دیگر این رژیم ها همواره در خفا با اسرائیل نرد عشق باخته اند و در قبال دادن تضمینات امنیتی در مرزهای خود ، دولت اسرائیل را در ادامه جنایاتش به حال خود رها کرده و به او این اجازه را داده اند تا با تأکید بر همان داستان قدیمی تنها حکومت دموکراتیک در منطقه برای خود اعتبار و آبروی جهانی کسب کرده و از حمایت کشورهای غربی برخوردار شود . به این دلائل و - احتمالاً - دلائل عدیده دیگر است که با افزایش موج نارضایتی عمومی در منطقه ، اسرائیل دیگر احساس امنیت نمی کند چرا که در هراس است که در بستر یک نظام دموکراتیک در کشورهایی نظیر مصر و سوریه ، مردم بتوانند با دلائل منطقی ، روند فعلی تحولات در فلسطین را به چالش کشیده و با فشار بر مجامع جهانی ، اسرائیل را وادار به پذیرش تعهدات بین المللی خویش کرده و او را به پشت مرزهای سال 67 برگردانده و غائله را تمام کنند .
و اما نظام ولایت فقیه در ایران !
این نظام نیز که خود در صدر رژیم های دیکتاتوری در جهان است ، از آن در هراس است که تحولات موجود در کشورهای منطقه بتواند مردم ایران را دوباره به صحنه آورده و موجودیتش را در معرض خطر قرار دهند . تأثیر متقابلی که اعتراضات مردمی در کشورهای مختلف بر روی هم می گذارند هیچگاه از نظر حاکمان نظام ولایت فقیه ( یا همان باصطلاح جمهوری اسلامی ) پنهان نبوده و نخواهد بود و دقیقاً به همین دلیل است که این روزها - و به رغم کشتار مردم در شهرهای مختلف سوریه - هیچ خبری از این جنایات در رسانه های وابسته به رژیم منعکس نمی شود ، تو گویی انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است . رژیم خوب می داند که پایان عمر اینگونه نظامها در جهان و در منطقه نزدیک است و دیر نیست روزی که در پی دیکتاتورانی چون بن علی و مبارک و علی عبدالله صالح و قذافی و بشار اسد و ... ، خامنه ای و نظام ولایت فقیه نیز به زباله دانی تاریخ انداخته شود .
اینجاست که می بینیم چگونه منافع دو رژیم جمهوری اسلامی و اسرائیل ، به رغم همه دشمنی های ظاهری ، بر هم منطبق شده و تحولات سوریه را بر نمی تابند .
آینده ، بزودی بر همگان روشن خواهد کرد که عمر رژیم های واپس گرا و ایدئولوژیک چه از نوع اسرائیلی آن و چه از نوع ولایت فقیهی اش به اتمام رسیده است و دیر یا زود ، آرامش به منطقه باز خواهد گشت . در این میان تکلیف گروههای تروریستی وابسته چون حزب الله لبنان و حماس که نان خود را همواره به خون مردم بیگناه منطقه آغشته کرده و بر طبل خشونت کوبیده اند و هرگز در راه صلح قدم برنداشته اند ، روشن خواهد شد .
زنده باد آزادی
پانیده باد ایران آزاد

Thursday, July 28, 2011

حتا مسیحیان هم در نماز جمعه سوریه شرکت می کنند

یک زن فعال سیاسی در مصاحبه با برنامه افق صدای آمریکا : حتا مسیحیان هم در نماز جمعه سوریه شرکت می کنند
به این جمله بیندیشید و ببینید چه پیامی از آن می گیرید

Monday, July 25, 2011

بدردبخور ترین جمله ای که خمینی در تمام طول عمرش گفت : نظامیان در سیاست دخالت نکنند !

در طول ده سال اول رژیم ، خمینی حرفهای زیادی زد و به مناسبتهای مختلفی اظهار نظر کرد .
به باور من اگر قرار باشد که از میان آن همه اظهارنظرها ( که در قالب وصیتنامه خمینی ثبت و ظبط شده اند ) یک جمله بدردبخور را انتخاب کنیم ، به موضوع مربوط به دخالت نظامیان در امر سیاست می رسیم . آنجا که خمینی گفت :
" نه تنها وصیت اكید من به قوای مسلح آن است كه همان طور كه از مقررات نظام ،عدم دخول نظامی در احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمایند؛ وقوای مسلح مطلقاً ، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگه دارند.
در این صورت می توانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلافات درون گروهی مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است كه افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمایند. و چون انقلاب از همه ملت و حفظ آن بر همگان است ،دولت و ملت و شورای دفاع و مجلس شورای اسلامی وظیفه شرعی و میهنی آنان است كه اگر قوای مسلح ، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد،برخلاف مصالح اسلام و كشور بخواهند عملی انجام دهند یا در احزاب واردشوند كه - بی اشكال به تباهی كشیده می شوند - و یا در بازیهای سیاسی واردشوند، از قدم اول با آن مخالفت كنند. و بر رهبر و شورای رهبری است كه باقاطعیت از این امر جلوگیری نماید تا كشور از آسیب در امان باشد. "
حال می بینیم علیرغم صراحت آشکاری که در این عبارت هست ، مدعیان پیروی راه خمینی ، تا چه اندازه به توصیه های خمینی که ادعای پیروی راهش را دارند عمل می کنند

در کشوری که اداره کنندگانش یا مالیخولیایی هستند یا جنایتکار! تجاوز گروهی و قتل خیابانی و کودک آزاری و ... جای تعجب است ؟

این روزها کشور بیچاره ما ، بقول معروف : گل بود و هر روز به سبزه ای جدید آراسته می شود !
یا به تعبیری زیباتر : هر دم از این باغ بری می رسد ، تازه تر از تازه تری می رسد !
روزی نیست که شاهد خبری در مورد قتل خیابانی ، تجاوز گروهی به جان و مال و ناموس مردم ، کودک آزاری ، اسید پاشی ، چاقو کشی ، اعدام خیابانی و و و نباشیم !
این عوارض اجتماعی چیزی نیستند به جز نتیجه مستقیم سالها حاکمیت کسانی که یا به مالیخولیا دچارند یا جنایتکاری بالفطره و بی رحمند ، یا دروغگو و کلاش اند یا دزد و چپاولگر جان و مال و ناموس مردم !
براستی در کشوری که :
- رهبرش علی خامنه ای مالیخولیایی
- رئیس جمهور کودتایی اش احمدی نژاد دیوانه و دروغگو و ناقص العقل
- نماینده و رئیس مجلسش امثال رسایی و حسینیان و نظری و علی لاریجانی ، این دزدان و بی غیرتان و مزدوران
- رئیس قوه قضائیه و قضاتش امثال لاریجانی دلقک مآب کاسه لیس دستبوس و محسنی اژه ای و مرتضوی جنایتکار و روانی
- رئیس شورای نگهبانش جنتی بیسواد و تاریخ مصرف گذشته
- امام جمعه اش احمد خاتمی ، این گاو به تمام معنا
- مسئولین دستگاههای نظامی و انتظامی اش امثال فیروزآبادی و جعفری و رادان و احمدی مقدم و نقدی و ... که مظاهر حماقت و سبعیت اند و وجودشان اسباب ناامنی خلق است
- و مسئولین و دست اندرکاران حکومتی و دولتی اش امثال رحیمی و مشایی و کردان و علی آبادی و غیره و غیره که کاری جز جعل و
حقه بازی و دزدی و غارت اموال و آبروریزی ندارند .
هستند ، دیگر از مردم بدبخت و فلک زده کوچه و خیابان که همیشه با فقر و اعتیاد و بیکاری و ناامنی و جنگ و خشونت و عزا و حقه و دروغ و فحشا و زندان و تجاوز و قتل و اعدام و خشونت سیستماتیک دولتی ... دست به گریبانند ، چه انتظاری می رود ؟
براستی در کشوری که اداره کنندگانش یا مالیخولیایی هستند یا جنایتکار! تجاوز گروهی و قتل خیابانی و کودک آزاری و ... جای تعجب است ؟

Thursday, July 21, 2011

روسیه در پاسخ خوش خدمتی ای که سال 88 را به دولت کودتایی کرد، یک تو دهنی جانانه از احمدی نژاد خورد. نوش جانش

امروز احمدی نژاد پاسخ درخوری به خوش خدمتی روسیه داد . احمدی نژاد که در جریان یکی دیگر از خیمه شب بازی های پوپولیستی اش تحت عنوان سفرهای استانی ، در کرمان بسر می برد در پاسخ به پیشنهاد روسیه مبنی بر همکاری گام به گام جهان غرب با نظام ولایت فقیه ( جمهوری اسلامی ) در راستای حل بحران اتمی رژیم ، گفت : جمهوری اسلامی گام خود را در قالب همکاری با آژانس برداشته است و اینک نوبت دیگران است که گام خود را بردارند ! بعید می دانم که احمدی نژاد منظور روسیه را از این پیشنهاد نگرفته باشد و نداند که بنا بر پیشنهاد روسیه ، این جمهوری اسلامی است که باید گام اول را در راستای شفاف سازی فعالیت های اتمی مشکوکش بردارد اما مطابق معمول با انحراف افکار عمومی ، دقیقاً بر خلاف نیت اصلی کشور دوست و برادرش روسیه عمل کرد و خود را به نفهمی زد . صرف نظر از پیامدها و عواقب این اظهارات احمدی نژاد که قطعاً واکنش منفی کشورهای درگیر در بحران هسته ای را بدنبال خواهد داشت از یک بابت خوشحالم : روسیه پاسخ خوش خدمتی خود را در بر سر کار آوردن دولت کودتایی و حمایت های عجیب و غریب خود را از این رژیم بصورت یک تودهنی محکم دریافت کرد و اعتبار جهانی اش را بیش از پیش از دست داد . این باید درس عبرتی باشد برای سایر دولتهایی که تنها به انگیزه منافع مالی و اقتصادی خود با حکومت های دیکتاتوری عقد اخوت می بندند و با پشت پا زدن به خواست مردمی این کشورها ، همکاری ملل را در پای همکاری دولت ها قربانی می کنند . قطعاً در آینده یک ایران آزاد ، سابقه سیاه رژیم روسیه از یادها نخواهد رفت و آنجاست که دولت هایی نظیر روسیه باید در قبال از دست دادن مزایای همزیستی با کشورهای منطقه ، به افکار عمومی خود پاسخگو باشند .

Wednesday, July 20, 2011

بدبختی ما زمانی شروع شد که شعار غیر ایرانی " الله اکبر " را جایگزین "اعلام هویت ملی" مان کردیم

لطفاً به کسی برنخورد ... با شما درد دلی دارم : من هم مانند شما درد کشیده تمام این سالهای رنج و بدبختی هستم . آنچه را هم در عنوان این مطلب نوشته ام به قضایای دیروز و امروز بر نمی گردد . ریشه ای حداقل 33 ساله دارد . یعنی همان زمان که پدران و مادران ما بدون آنکه بدانند چه نمی خواهند و چه می خواهند کور کورانه به خیابان ریختند و نظامی را جایگزین نظامی دیگر کردند . نظامی که در همان ابتدای راه ، ابتدایی ترین حقوق انسانی شان را در قالب ولایت فقیه و تقلید و پیروی از رهبر و ... به هیچ انگاشت و با تکیه بر شرایط روز و سوءاستفاده از فرصت طلایی ای که جنگ در اختیارش گذاشته بود ، پایه های موجودیت منحوسش را هر روز محکمتر و محکمتر کرد . و عجبا که ما هنوز هم بجای تکیه بر هویت ملی خودمان که ریشه در گوشت و پوست و استخوان مان دارد ، و بجای فریاد کردن شعارهایی با مضمون نابودی دیکتاتور و آزادی و دموکراسی ( چنانچه در همه جای دنیا مرسوم است ) فقط به شعار " الله اکبر " بسنده کرده ایم و غافلیم که شخص دیکتاتور و نوکران و عوامل و مزدورانش بیش از ما به این شعار تکیه دارند و آن را تکرار می کنند .
خوب است که همیشه بدانیم داریم چه کار می کنیم !
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

Tuesday, July 19, 2011

چهارده مشخصه ی فاشيسم

چهارده مشخصه ی فاشيسم

مطالب زير برگرفته از مقاله دکتر لاورنس بريت با عنوان "کسی اينجا فاشيسته؟" که در مجله "فری انکوری" (جستار آزاد) در بهار 2003 چاپ شده، می باشد

ايشان بر اساس تحقيق روی نظامهای تحت رهبری هيتلر (آلمان)، موسيلينی (ايتاليا)، فرانکو (اسپانيا)، سوهارتو (اندونزی) و حکومتهای بعضی از کشورهای آمريکای لاتين، به 14 مشخصه مشترک تعريف کننده ی اين حکومتها می رسد

اين چهارده مشخصه بشرح زير است:

From, Fascism Anyone?, Lawrence Britt, Free

Inquiry, Spring 2003, page 20.

1- ملی گرايی، پررنگ، نمادين و هميشگی

1. Powerful and Continuing Nationalism - Fascist

regimes tend to make constant use of patriotic mottos,

slogans, symbols, songs, and other paraphernalia.
Flags are seen everywhere, as are flag symbols on
clothing and in public displays.

2- تحقير و چشمپوشی از حقوق بشر

2. Disdain for the Recognition of Human Rights -
Because of fear of enemies and the need for security,
the people in fascist regimes are persuaded that human
rights can be ignored in certain cases because
of "need." The people tend to look the other way or
even approve of torture, summary executions,
assassinations, long incarcerations of prisoners, etc.

3- تاکيد بر دشمن (داخلی/خارجی) عاملی برای اتحاد دادن

3. Identification of Enemies/Scapegoats as a Unifying
Cause
- The people are rallied into a unifying
patriotic frenzy over the need to eliminate a
perceived common threat or foe: racial , ethnic or
religious minorities; liberals; communists;
socialists, terrorists, etc.

4- برتری و تسلط نيروهای نظامی

4. Supremacy of the Military - Even when there are
widespread domestic problems, the military is given a
disproportionate amount of government funding, and the
domestic agenda is neglected. Soldiers and military
service are glamorized.

5- شيوع تبعيض جنسيتی

5. Rampant Sexism - The governments of fascist nations
tend to be almost exclusively male-dominated. Under
fascist regimes, traditional gender roles are made
more rigid. Opposition to abortion is high, as is
homophobia and anti-gay legislation and national
policy.

6- رسانه عمومی تحت کنترل حاکميت

6. Controlled Mass Media - Sometimes to media is
directly controlled by the government, but in other
cases, the media is indirectly controlled by
government regulation, or sympathetic media
spokespeople and executives. Censorship, especially in
war time, is very common.

7- حساسيت شديد در مورد امنيت ملی

7. Obsession with National Security - Fear is used as
a motivational tool by the government over the masses.

8- درهمپيچيدگی دين با حکومت

8. Religion and Government are Intertwined -
Governments in fascist nations tend to use the most
common religion in the nation as a tool to manipulate
public opinion. Religious rhetoric and terminology is
common from government leaders, even when the major
tenets of the religion are diametrically opposed to
the government's policies or actions.

9- حمايت از نيروهای صنعتی-تجاری وابسته

9. Corporate Power is Protected - The industrial and
business aristocracy of a fascist nation often are the
ones who put the government leaders into power,
creating a mutually beneficial business/government
relationship and power elite.

10- سرکوب نيروی کار (تشکلهای کارگری، کارمندی، اصناف و ...)

10. Labor Power is Suppressed - Because the organizing
power of labor is the only real threat to a fascist
government, labor unions are either eliminated
entirely, or are severely suppressed .

11- تحقير روشنفکری و هنر

11. Disdain for Intellectuals and the Arts - Fascist
nations tend to promote and tolerate open hostility to
higher education, and academia. It is not uncommon
for professors and other academics to be censored or
even arrested. Free __expression in the arts is openly
attacked, and governments often refuse to fund the
arts.

12- وسواس و حساسيت در مورد جرائم و مجازات

12. Obsession with Crime and Punishment - Under
fascist regimes, the police are given almost limitless
power to enforce laws. The people are often willing to
overlook police abuses and even forego civil liberties
in the name of patriotism. There is often a national
police force with virtually unlimited power in fascist
nations.

13- شيوع فساد و فاميلبازی

13. Rampant Cronyism and Corruption - Fascist regimes
almost always are governed by groups of friends and
associates who appoint each other to government
positions and use governmental power and authority to
protect their friends from accountability. It is not
uncommon in fascist regimes for national resources and
even treasures to be appropriated or even outright
stolen by government leaders.

14- انتخابات دروغين

14. Fraudulent Elections - Sometimes elections in
fascist nations are a complete sham. Other times
elections are manipulated by smear campaigns against
or even assassination of opposition candidates,
use of legislation to control voting numbers or
political district boundaries, and manipulation of the
media. Fascist nations also typically use their
judiciaries to manipulate or control elections.