Tuesday, November 22, 2011

چرا آنچه این روزها در میدان التحریر قاهره اتفاق می افتد ، سالهای 58 و 59 در ایران رخ نداد ؟

مردم مصر برای بار دوم در طول یک سال اخیر در میدان التحریر قاهره و سایر شهرهای مصر گرد هم آمده اند تا از انقلابشان دفاع کنند . انقلابی که در اوائل سال جاری میلادی منجر به سقوط رژیم دیکتاتوری حسنی مبارک شد و به انتقال قدرت به شورایی مرکب از فرماندهان نظامی ارتش مصر ، یعنی همان کسانی که منتخب مبارک بودند انجامید . در طول هشت ماه اخیر مردم مصر با شکیبایی تحسین برانگیزی نظاره گراقدامات و فعالیت های شورای نظامی بودند و امیدوار بودند که این شورا بتواند مقدمات برگزاری یک انتخابات آزاد و منصفانه را مهیا کند . انتخاباتی که در درجه اول قدرت را به دست یک دولت منتخب مردمی بسپارد و در درجه دوم ، نظامیان را از سیاست برکنار کرده و آنها را به کار اصلی خودشان بگمارد . شوربختانه از آنجایی که افراد این شورای نظامی حامل همان تفکر دیکتاتوری رژیم سابق بودند این اتفاق نیفتاد و شواهد امر نیز روزبروز بیشتر نشانگر این واقعیت بود که این جماعت به این زودی و به این سادگی ها از قدرت کنار نمی روند . بعبارتی ساده تر ، مردم مصر احساس کردند که انقلاب شان توسط نظامیان وابسته به تفکر حسنی مبارک به سرقت رفته و امید چندانی به برقراری دموکراسی در مصر نمی رود . اینجا بود که تصمیم گرفتند دوباره به میدان التحریر برگردند و از انقلاب شان پاسداری کنند و آن را به همان جایی رهنمون گردند که از ابتدا قرار بود برود . جالب اینجاست که این حرکت جدید عمدتاً از ناحیه مردم عادی کوچه و خیابان و جوانان غیر وابسته به احزاب رهبری و هدایت شد و حزب اخوان المسلمین بعنوان اصلی ترین حزب سیاسی مصر ، آخرین گروهی بود که بعد از جلسات متعدد و با محافظه کاری فراوان بصورت نصفه و نیمه به این حرکت پیوست ! تا این لحظه ، اگر چه هنوز هیچ حرکتی که نشاندهنده کناره گیری شورای نظامی از رأس قدرت باشد مشاهده نشده است و باید منتظر وقایع ساعت ها و روزهای آینده نشست اما استعفای جمعی دولت موقت مصر پیام آشکاری به مردم بود که اگر در صحنه بمانند هیچ کسی نمی تواند جلودارشان باشد . این وقایع در حالی اتفاق می افتد که اگر چه متأسفانه نیروهای امنیتی مصر با خشونتی بیسابقه و حتا شدیدتر از زمان حسنی مبارک به روی مردم آتش گشوده اند و تاکنون دهها نفر کشته و زخمی شده اند ولی مردم کماکان در صحنه مانده اند و خیال عقب نشینی ندارند . 
تماشای این روزهای مصر من را ناخودآگاه به حدود سی سال پیش برگرداند : زمانی که مردم ایران در پی حرکتی که باصطلاح انقلاب اسلامی می نامندش ، شاهد و ناظر به سرقت رفتن انقلاب و اهدافش بودند و نشستند و دم برنیاوردند . روزهایی که رهبران باصطلاح انقلاب با انحراف از اهداف اولیه آن که "آزادی" بارزترین جنبه آن بود ، روزبروز بر فشار و تبعیض و ظلم وستم و کشت و کشتارشان افزودند و کسی را یارای مقابله نبود . اگر چه شخصاً و به شواهد متعدد تاریخی بر این باورم که اساساً تحولی که بعدها "انقلاب اسلامی مردمی ایران" نام نهاده شد بهیچ عنوان مختصات یک انقلاب آگاهانه و هوشمندانه و از سر دانایی را نداشت و هرگزدر شمارانقلاب های یکصد سال اخیر نمی گنجد و بیشتر می توان آن را یک شورش کور و احساسی نامید تا یک انقلاب ، ولی حتا با پذیرش این فرضیه هم باز می توان به این نتیجه رسید که شورش سال 57 ایران یک انقلاب اصیل مردمی و برخاسته از اراده جمعی یک ملت نبود . چرا که اگر مردم ایران واقعاً در سال 57 می دانستند که چه می کنند و اصولاً چه چیزی می خواهند و چه چیزی را نمی خواهند با مشاهده اولین نشانه های انحراف از انقلاب شان باید به میدان می آمدند و تکلیف شان را با دزدان انقلاب روشن می کردند . نشانه هایی از جمله : 
یک - تحمیل حجاب به زنان به رغم آنکه بارها گفته بودند که کسی در پی آن نیست ، دو - اعدام های بی رویه و وحشیانه هر کسی که به زعم تعدادی انگشت شمار بیمار روانی ، فاسد و مفسد و جنایتکار محسوب می شدند ، 
سه - کشتار فعالین سیاسی و مبارزانی که بیشترین نقش را در بوقوع پیوستن همان انقلاب ایفا کرده بودند ، 
چهار - قدرت گیری خمینی به رغم اینکه بارها از قبل گفته بود که در پی به دست گرفتن قدرت سیاسی نیست و و و ... 
همه و همه نشانه هایی بودند که اگر مردم ایران حس تملکی به انقلاب داشتند و گوش شنوایی و چشم بینایی داشتند باید به میدان مبارزه می کشاندشان و سرنوشت کشور را به جایی غیر از جایگاه کنونی اش می برد . در این میان اما نباید بی انصاف بود و همه تقصیرات را یکجا به گردن مردم انداخت و از خیانت آشکاری که جمعی مبارز سیاسی وابسته به ایدئولوژی های زمینی و آسمانی شکست خورده به کشور و انقلاب کردند حرفی به میان نیاورد . خیانتی که به اسم روشنفکر دینی و غیر دینی به کشور ما شد در تاریخ جهان لنگه و نظیر ندارد . کسانی که نه می دانستند چه می خواهند و نه می دانستند چه نمی خواهند . کسانی که از بورسیه های دولتی زمان شاه استفاده کرده بودند و در بهترین دانشگاههای جهان درس خوانده بودند و نمک همان دولت را خورده بودند و نمکدان بر زمین زدند ! آری ، ایکاش مردم ایران نیز همان اوائل انقلاب متوجه انحراف و دزدی باصطلاح رهبران انقلاب شان ! می شدند و باز به میدان می آمدند و سرنوشت این آب و خاک را از آینده شومی که در انتظارش بود نجات می دادند . ایکاش روند نزولی سطح زندگی شان همان اوائل می دیدند و حداقل بخاطر شکم شان به میدان مبارزه می آمدند . آنگاه که برای یک قالب کره و نیم کیلو برنج و یک پیت نفت و ... وادار شدند ساعت ها در صف های تحقیرآمیز بایستند و شاهد بر باد رفتن سرمایه های بیکران مملکتشان باشند که بدست مشتی خیانت کار و غاصب هر روز بیشتر از روز قبل بر باد فنا می رفت ! خلاصه اینکه در کشور ما اشتباهی رخ داد که نسل های متمادی باید هزینه آن را بپردازند : 
خود کرده را تدبیر نیست که از قدیم گفته اند : از ماست که بر ماست ! 
در این باره باز هم خواهم نوشت

No comments:

Post a Comment