جناب آقای محمد رضا خاتمی ،
یک ایرانی هستم . یک ایرانی مانند شما . کمتر از شما درد وطن ندارم اگر بیشتر از شما نباشد . بهانه ای یافتم تا بار دیگر با شما سخن بگویم ، سخنی از سر درد . سخنی که آبشخورش را از اندوه جانکاه نبود آزادی در میهنم میگیرد و تمام سلولهای بدنم را مرتعش می کند و نفسم را بند می آورد . لابد می خواهید بدانید چرا ! خواهم گفت : با شما درد دلی دارم که می دانم خوشایندتان نخواهد بود . اما بگذارید بگویم چرا که همیشه سخن گفتن از خاموشی بهتر است به ویژه که ما همه فرزندان یک مام میهنیم !
در خبرها از قول شما خواندم که گفته اید " اقتدارگرایان به گونه ای القاء می کنند که انگار اصلاح طلبان به دنبال سازش هستند " .
در این باره و تا اینجا من هم با شما هم داستانم ولی باور دارم که این ترفند ، تنها ناشی از بدذاتی و رذالت اقتدارگرایان نیست . بخش زیادی از این توطئه از عملکرد خود شما - به قول خودتان - اصلاح طلبان ریشه میگیرد . لابد باز هم می خواهید بدانید چگونه ! با شما خواهم گفت :
هم شما می دانید و هم من می دانم که تا زمانی که یک دروغ ( ببینید ، من هم مانند شما باور دارم که این ترفند ، دروغی بیش نیست اما ... ) زمینه باور عمومی نداشته باشد به این راحتی اعلام نمی شود . تا زمانی که اقتدارگرایان مطمئن نباشند که این دروغ ممکن است در چشم بسیارانی از هم میهنان مبارزمان ( منظورم مبارزان سرسخت راه ازادی است ) راست جلوه نماید ، به آن متوسل نخواهند شد . آری ! این دروغ براحتی قابل باور است چرا که شما هنوز تکلیفتان را با مردم و آزادی آنان ، با حق حاکمیت مردم ، با احترام گذاشتن و ارج نهادن به باور عمومی مردم روشن نکرده اید .
نمونه ای برایتان می آورم :
می دانید و می دانم که پدیده ای به نام " حضرت امام " در نگاه نسل جوان این مرز و بوم ، سالهاست که دیگر احترام برانگیز نیست .
می دانید و می دانم که مردم این آب و خاک نه تنها خاطره خوشی از " حضرت امام شما " ندارند ، بلکه کم نیستند کسانی که ریشه بسیاری از ناملایمت ها و اقتدارگری ها و جنایت های این روزهای میهن را در همین " حضرت امام شما " می دانند .
خمینی ، دیگر یک حقیقت همیشه زنده نیست . نام خمینی را در شمار نام کسانی می آورند که کمترین جرمشان جنایت در حق بشریت است . خمینی ، با آن " هیچ " بزرگی که در روز ورودش به ایران بمانند یک سیلی محکم بر سر و صورت ایرانیان زد ، نشان داد که به همه چیز می اندیشد به جز ایران ما ! خمینی با حاکم کردن دیوانه ای به نام خلخالی بر جان و مال و ناموس این مردم ، نشان داد که هرگز به هیچ برداشت " رحمانی " ای از دین اسلام اعتقاد نداشته و ندارد . خمینی با دادن فرمان هدایت جنگ میهنی هشت ساله ( که شش سال پایانی آن را باید روزی در پیشگاه تاریخ این مرز و بوم پاسخگو باشد ) به لات ها و چاقو کش ها و بیسوادها ، نقش کمتری از صدام حسین در آنچه بر سر این کشور و صدها و هزاران جوان آن و خانواده هایشان آمد و نابودی سرمایه های عظیم انسانی و زیربنایی ایران ندارد . آن که شما " حضرت امام " اش می نامید هرگز برای بخش عظیمی از مردم این کشور قابل احترام نبوده است . نقشی که خمینی در صدور فرمان کشتار هزاران ایرانی در جریان اعدامهای سال 67 داشت ، دیگر به هیچ عنوان قابل انکار نیست . خمینی همان کسی بود که با عزیزترین کسان خودش ، با نائب و قائم مقامش آن کرد که با آقای منتظری کرد و در آن زمان هیچ کسی نبود که فریادی از سر اعتراض برآورد . می دانید بخش زیادی از محبوبیت آقای منتظری در این اواخر عمرشان تنها ناشی از کینه ای بود که مردم به جای دیگر داشتند و نه چیز دیگر . آری ! امام شما برای من و بسیاری از هم میهنانم و نسل جوان این کشور ، چیزی بیشتر از یک جنایتکار علیه بشریت نیست . از تلخی کلامم اندوهگین نشوید . به خود هم غره نشوید که در روزگاری - آن هم در اوج قحط الرجالی و در سایه حضور برادر بزرگتان - توانستید همراه با هم مسلکان اصلاح طلبتان با رأی بخشی از این مردم به مجلس راه یابید . مجلسی که نمایندگانش با سکوت در مقابل آن ظلم عظیم ، منظورم حکم حکومتی برای مسکوت گذاشتن اصلاح قانون مطبوعات است ، نه تنها به موکلانشان دهن کجی کردند بلکه نشان دادند که از نمایندگی مردم هیچ نفهمیده اند ! بخصوص آنجا که نشان دادند حاضرند به خاطر منافع شخصی و آنگاه که فقط به دلیل گذشتن از تاریخ مصرفشان از جانب شورای نگهبان رد صلاحیت شدند ، حاضرند در مقابل مجلس به تحصن و اعتصاب غذایی بیهوده دست بزنند تا مگر اینکه خاطره آن خوش خدمتی به عمله ظلم را از اذهان عمومی پاک کنند ، کاری که هرگز ممکن نشد ! دیگر برای این کارها دیر شده بود و شما تنها مانده بودید .
آری ! آقای دکتر محمد رضا خاتمی عزیز ، شما علاوه بر اینکه به اقتدارگرایان تعلق ندارید بلکه هرگز به مردم نیز تعلق نداشته اید . این جاست که باور کردن احتمال سازش شما با ایشان ، برای مردم امر ساده و ممکنی می نماید و شما از این باور عمومی واهمه دارید . این نگرانی شما بی دلیل نیست ، واقعیت آن است که شما تکلیف تان را با مردم ، هنوز روشن نساخته اید . مردمی که دم از پیشقراولی شان در آزادیخواهی می زنید به شما اعتماد ندارند چرا که شما را در تکریم خمینی و سایر ارزشهای منسوخ و ضد بشری اقتدار گرایان با آنان هم داستان و هم جهت می بینند . براستی کدام یک از شما "اصلاح طلبان" است که هنوز از عمق جنایتی که در تابستان 67 در زندانهای این کشور اتفاق افتاد و نیز ازعاملین و آمرین آن خبر نداشته باشد ؟ کدام یک از شما برای یک بار حاضر شد با از جان گذشتگی بر جنایتی که به فرمان مستقیم "حضرت امام " شما اتفاق افتاد ، انگشت تأیید زده و آن را محکوم همیشه تاریخ بداند ؟ اگر من اشتباه می کنم ، خواهش می کنم مرا از جهل درآورید و از خود و هم سلکان و هم مسلکان تان رفع اتهام کنید .
خیر ، جناب خاتمی ! اینگونه که شما پیش می روید ره به ترکستان دارید و با نعل وارونه زدن نمی توانید اعتماد مردم را بعنوان یاران و همراهان جنبش آزادیخواهی ایران ، جلب نمایید . همتی بیشتر می طلبد تا از خود و از پرده ضخیمی که بر حقیقت انداخته شده است بیرون آیید و همان بگویید که مردم می گویند و همان کنید که مردم می کنند . دوران کوبیدن به میخ و به نعل گذشته است و دور نیست زمانی که همه ما در پیشگاه عدالت و در محضر تاریخ ، قضاوت خواهیم شد . قضاوتی که برای بسیاری از شما باصطلاح اصلاح طلبان هیچ شیرینی و حلاوتی بدنبال نخواهد داشت . به خود بیایید و اصلاح را از خود بیآغازید . والا برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم در میان مردم و آنانکه اقتدارگرایشان می نامید ، معلق خواهید بود و نه به اینان خواهید چسپید و نه به آنان . مطمئن باشد که آفتاب حقیقت برای ابد پشت غبار جهل و نادانی و فریب و ریا و دورویی پنهان نخواهد ماند . مطمئن باشید .
به امید آزادی واقعی ایران و رستگاری نسل فردای ایران زمین
با احترام - امضاء : یک ایرانی
یک ایرانی هستم . یک ایرانی مانند شما . کمتر از شما درد وطن ندارم اگر بیشتر از شما نباشد . بهانه ای یافتم تا بار دیگر با شما سخن بگویم ، سخنی از سر درد . سخنی که آبشخورش را از اندوه جانکاه نبود آزادی در میهنم میگیرد و تمام سلولهای بدنم را مرتعش می کند و نفسم را بند می آورد . لابد می خواهید بدانید چرا ! خواهم گفت : با شما درد دلی دارم که می دانم خوشایندتان نخواهد بود . اما بگذارید بگویم چرا که همیشه سخن گفتن از خاموشی بهتر است به ویژه که ما همه فرزندان یک مام میهنیم !
در خبرها از قول شما خواندم که گفته اید " اقتدارگرایان به گونه ای القاء می کنند که انگار اصلاح طلبان به دنبال سازش هستند " .
در این باره و تا اینجا من هم با شما هم داستانم ولی باور دارم که این ترفند ، تنها ناشی از بدذاتی و رذالت اقتدارگرایان نیست . بخش زیادی از این توطئه از عملکرد خود شما - به قول خودتان - اصلاح طلبان ریشه میگیرد . لابد باز هم می خواهید بدانید چگونه ! با شما خواهم گفت :
هم شما می دانید و هم من می دانم که تا زمانی که یک دروغ ( ببینید ، من هم مانند شما باور دارم که این ترفند ، دروغی بیش نیست اما ... ) زمینه باور عمومی نداشته باشد به این راحتی اعلام نمی شود . تا زمانی که اقتدارگرایان مطمئن نباشند که این دروغ ممکن است در چشم بسیارانی از هم میهنان مبارزمان ( منظورم مبارزان سرسخت راه ازادی است ) راست جلوه نماید ، به آن متوسل نخواهند شد . آری ! این دروغ براحتی قابل باور است چرا که شما هنوز تکلیفتان را با مردم و آزادی آنان ، با حق حاکمیت مردم ، با احترام گذاشتن و ارج نهادن به باور عمومی مردم روشن نکرده اید .
نمونه ای برایتان می آورم :
می دانید و می دانم که پدیده ای به نام " حضرت امام " در نگاه نسل جوان این مرز و بوم ، سالهاست که دیگر احترام برانگیز نیست .
می دانید و می دانم که مردم این آب و خاک نه تنها خاطره خوشی از " حضرت امام شما " ندارند ، بلکه کم نیستند کسانی که ریشه بسیاری از ناملایمت ها و اقتدارگری ها و جنایت های این روزهای میهن را در همین " حضرت امام شما " می دانند .
خمینی ، دیگر یک حقیقت همیشه زنده نیست . نام خمینی را در شمار نام کسانی می آورند که کمترین جرمشان جنایت در حق بشریت است . خمینی ، با آن " هیچ " بزرگی که در روز ورودش به ایران بمانند یک سیلی محکم بر سر و صورت ایرانیان زد ، نشان داد که به همه چیز می اندیشد به جز ایران ما ! خمینی با حاکم کردن دیوانه ای به نام خلخالی بر جان و مال و ناموس این مردم ، نشان داد که هرگز به هیچ برداشت " رحمانی " ای از دین اسلام اعتقاد نداشته و ندارد . خمینی با دادن فرمان هدایت جنگ میهنی هشت ساله ( که شش سال پایانی آن را باید روزی در پیشگاه تاریخ این مرز و بوم پاسخگو باشد ) به لات ها و چاقو کش ها و بیسوادها ، نقش کمتری از صدام حسین در آنچه بر سر این کشور و صدها و هزاران جوان آن و خانواده هایشان آمد و نابودی سرمایه های عظیم انسانی و زیربنایی ایران ندارد . آن که شما " حضرت امام " اش می نامید هرگز برای بخش عظیمی از مردم این کشور قابل احترام نبوده است . نقشی که خمینی در صدور فرمان کشتار هزاران ایرانی در جریان اعدامهای سال 67 داشت ، دیگر به هیچ عنوان قابل انکار نیست . خمینی همان کسی بود که با عزیزترین کسان خودش ، با نائب و قائم مقامش آن کرد که با آقای منتظری کرد و در آن زمان هیچ کسی نبود که فریادی از سر اعتراض برآورد . می دانید بخش زیادی از محبوبیت آقای منتظری در این اواخر عمرشان تنها ناشی از کینه ای بود که مردم به جای دیگر داشتند و نه چیز دیگر . آری ! امام شما برای من و بسیاری از هم میهنانم و نسل جوان این کشور ، چیزی بیشتر از یک جنایتکار علیه بشریت نیست . از تلخی کلامم اندوهگین نشوید . به خود هم غره نشوید که در روزگاری - آن هم در اوج قحط الرجالی و در سایه حضور برادر بزرگتان - توانستید همراه با هم مسلکان اصلاح طلبتان با رأی بخشی از این مردم به مجلس راه یابید . مجلسی که نمایندگانش با سکوت در مقابل آن ظلم عظیم ، منظورم حکم حکومتی برای مسکوت گذاشتن اصلاح قانون مطبوعات است ، نه تنها به موکلانشان دهن کجی کردند بلکه نشان دادند که از نمایندگی مردم هیچ نفهمیده اند ! بخصوص آنجا که نشان دادند حاضرند به خاطر منافع شخصی و آنگاه که فقط به دلیل گذشتن از تاریخ مصرفشان از جانب شورای نگهبان رد صلاحیت شدند ، حاضرند در مقابل مجلس به تحصن و اعتصاب غذایی بیهوده دست بزنند تا مگر اینکه خاطره آن خوش خدمتی به عمله ظلم را از اذهان عمومی پاک کنند ، کاری که هرگز ممکن نشد ! دیگر برای این کارها دیر شده بود و شما تنها مانده بودید .
آری ! آقای دکتر محمد رضا خاتمی عزیز ، شما علاوه بر اینکه به اقتدارگرایان تعلق ندارید بلکه هرگز به مردم نیز تعلق نداشته اید . این جاست که باور کردن احتمال سازش شما با ایشان ، برای مردم امر ساده و ممکنی می نماید و شما از این باور عمومی واهمه دارید . این نگرانی شما بی دلیل نیست ، واقعیت آن است که شما تکلیف تان را با مردم ، هنوز روشن نساخته اید . مردمی که دم از پیشقراولی شان در آزادیخواهی می زنید به شما اعتماد ندارند چرا که شما را در تکریم خمینی و سایر ارزشهای منسوخ و ضد بشری اقتدار گرایان با آنان هم داستان و هم جهت می بینند . براستی کدام یک از شما "اصلاح طلبان" است که هنوز از عمق جنایتی که در تابستان 67 در زندانهای این کشور اتفاق افتاد و نیز ازعاملین و آمرین آن خبر نداشته باشد ؟ کدام یک از شما برای یک بار حاضر شد با از جان گذشتگی بر جنایتی که به فرمان مستقیم "حضرت امام " شما اتفاق افتاد ، انگشت تأیید زده و آن را محکوم همیشه تاریخ بداند ؟ اگر من اشتباه می کنم ، خواهش می کنم مرا از جهل درآورید و از خود و هم سلکان و هم مسلکان تان رفع اتهام کنید .
خیر ، جناب خاتمی ! اینگونه که شما پیش می روید ره به ترکستان دارید و با نعل وارونه زدن نمی توانید اعتماد مردم را بعنوان یاران و همراهان جنبش آزادیخواهی ایران ، جلب نمایید . همتی بیشتر می طلبد تا از خود و از پرده ضخیمی که بر حقیقت انداخته شده است بیرون آیید و همان بگویید که مردم می گویند و همان کنید که مردم می کنند . دوران کوبیدن به میخ و به نعل گذشته است و دور نیست زمانی که همه ما در پیشگاه عدالت و در محضر تاریخ ، قضاوت خواهیم شد . قضاوتی که برای بسیاری از شما باصطلاح اصلاح طلبان هیچ شیرینی و حلاوتی بدنبال نخواهد داشت . به خود بیایید و اصلاح را از خود بیآغازید . والا برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم در میان مردم و آنانکه اقتدارگرایشان می نامید ، معلق خواهید بود و نه به اینان خواهید چسپید و نه به آنان . مطمئن باشد که آفتاب حقیقت برای ابد پشت غبار جهل و نادانی و فریب و ریا و دورویی پنهان نخواهد ماند . مطمئن باشید .
به امید آزادی واقعی ایران و رستگاری نسل فردای ایران زمین
با احترام - امضاء : یک ایرانی
No comments:
Post a Comment