اقتدار یعنی قدرت داشتن . آنهم بدون نیاز به ابراز و اعلام . در واقع این قدرت واقعی است که همیشه با خودش اقتدار به همراه می آورد . تاریخ نیز نشان داده است که قدرت های پوشالی به رغم ظاهر بسیار هولناکشان هرگز منتج به ایجاد اقتدار برای حاکمان نگردیده است . برای روشن شدن هر چه بهتر این موضوع مثالی برایتان میزنم : خانواده ای را تصور کنید که در آن " پدر " منشأ و نماد قدرت است . در چنین خانواده ای ، صرف حضور پدر در خانه و احترامی که فرزندان برای او قائلند باعث ایجاد نظم و آرامش و سکوت میگردد . بچه ها می دانند که دیگر وقت شلوغ کردن و سر و صدا کردن نیست و هر چیزی باصطلاح باید سر جای خودش برگردد . البته شاید الآن و در دوره و زمانه ی حاضر ، نتوان مصادیق زیادی از این نوع اقتدار توأم با احترام - آن هم در خانواده ها - پیدا کرد ولی به هر حال این تعریف ، تعریفی همه پسند و قابل درک برای همگان است . حال ، پدری را تصور کنید که - به هر دلیلی از جمله تضعیف جایگاهش توسط مادر خانواده یا بدلیل صعف شخصی و شخصیتی خودش - مجبور است همه گاه حضورش را با هوار و داد و بیداد در خانه به اثبات برساند و دیگران را وادار به تمکین در برابر خودش ، ولو به زور بازو و ایجاد یک محیط وحشت نماید . قابل پیش بینی است که در چنین حالتی هرگز آن خانه روی آرامش به خود نخواهد دید و اهل خانه بدنبال کوچکترین منفذ و فرصتی میگردند تا این نظم آهنین مصنوعی را بشکنند . آنچه می توان از این مثال ساده برداشت کرد این است که قدرت واقعی را هرگز نیازی به دادن اعلامیه و جار زدن بر سر هر کوی و برزن نیست و بقول معروف " عطری است که خود می بوید و نیاز به اعلام هر روزه و هر ساعته ی عطار ندارد " . همین مثال کوچک را می توان در ابعاد یک محیط بزرگتر نظیر یک مدرسه ( مدیر / ناظم / معلم ) ، یک شهر ( شهردار/ فرماندار / پلیس محلی ) و حتی یک کشور ( دولت و بازوهای اجرایی ، امنیتی ، نظامی و انتظامی آن ) تعمیم داد و صدق تعریف فوق را در مورد آن به بهترین شکل ممکنه دید و لمس کرد. واضح است که ایجاد نظم و امنیت و رفاه اقتصادی و اجتماعی و ... از اهم وظایف هر دولتی است و انجام این وظایف ، طبعاً نیاز به استفاده و مدیریت بکارگیری ظرفیتها و پتانسیلهای مختلف کشور دارد . اینجاست که دولت نیاز به اقتدار دارد و نداشتن اقتدار او را مجبور می کند که چپ و راست برای مردم شاخ و شانه بکشد و تهدید کند و قدرتنمایی کند . آنچه امروز در میان سخنان حاکمان ریز و درشت ایران از رهبر و رئیس دولت کودتایی گرفته ، تا نمایندگان مجلس ( شما بخوانید نمایندگان شورای نگهبان ) و مسئولین قضایی و نظامی و انتظامی میتوان یافت چیزی جز قدرتنمایی و عربده کشی ناشی از ضعف و زبونی نیست . حتی در مواردی نیز که ظاهراً مخاطب این آقایان ، کشورهای خارجی هستند باز میتوان زبانه هایی از ضعف و زبونی اینان را در برقراری یک نظم ماندگار و امنیت با ثبات در کشور ، دید . معروف است که سگ هایی که زیادی عوعو می کنند ، گاز نمیگیرند و بسیار زود درجا میزنند و درمی روند . بخصوص جملات احمدی نژاد را که بتازگی ابعاد مسخره آمیزی نیز بخود گرفته است در همین راستا میتوان ارزیابی کرد . وقتی او از هر فرصتی استفاده می کند که به جهان غرب وبخصوص آمریکا بتوپد و اینگونه نمایش دهد که ایران یک قدرت نظامی - سیاسی و اقتصادی است ( که متأسفانه نیست ! ) دقیقاً به این معناست که دولت جمهوری اسلامی در ضعیفترین موقعیت تاریخی دوران موجودیت خود قرار دارد و نشانه های این ضعف و زبونی را در تمام ابعاد زندگی مردم ایران و روابط خارجی و موقعیت جهانی ایران دید . من هرگز ندیده ام که رئیس دولت یا رهبر یک کشور قدرتمند اقتصادی و سیاسی از هر فرصتی استفاده کند تا به دیگران چنگ و دندان نشان دهد و قدرت کشور خود را به رخ بکشد . بر عکس ، در طول تاریخ نمونه های زیادی میتوان یافت که در آن ، حاکم یک کشور دیکتاتوری و معمولاً ضعیف از لحاظ سیاسی و اقتصادی ، خود و رژیمش را قدرتمندترین و با ثباتترین معرفی نماید . مثال عینی آن هم کسی نیست جز صدام حسین ! کسی کی سرنوشتش در انتظار همه قدرتمندان بی قدرت جهان است . به امید آزادی ایران . زنده باد دموکراسی و حکومت مردمی مقتدر ناشی اراده مردم
No comments:
Post a Comment