Sunday, June 26, 2011

یک آزمایش علمی که کاملاً منطبق بر شرایط امروز ایران است : پاسخی دقیق به این پرسش که چرا ما ایرانیان بخود نمی آییم !

ایمیل وارده - یک آزمایش علمی : دانشمندان آزمایش ساده ای انجام دادند. قورباغه ها را در ظرف اب ولرمی قرار دادند و ظرف را روی اجاق گاز به ملایمت حرارت دادند. آب کم کم و به تدریج گرم شد و قورباغه ها شروع به اب پز شدن کردند. وقتی دمای آب به نزدیک جوش رسید همه شان با هم پختند اما هیچ کدام بیرون نپرید. این در حالی بود که قورباغه های گروه کنترل که از بیرون توی آب هایی با نصف آن درجه حرارت قرار می گرفتند بلافاصله متوجه داغی آب شدند و از توی ظرف بیرون جهیدند. قورباغه های گروه تست اما حتی به پریدن فکرهم نکردند. گرم شدن تدریجی آب به آنها فرصت داده بود که به آن عادت کنند.

تا به حال از خودتان پرسیده اید که چرا خود آتش زنی یک سبزی فروش چند کیلومتر آن طرف تر جرقه ی یک جنبش بزرگ می شود و این همه فجایع در ایران هیچ پی آمدی به دنبال ندارد؟ پاسخ را در ازمایش قورباغه ها خواهید یافت.آنچه امروز در ایران می گذرد نتیجه ی قهری حکومتی است که از ابتدا به هیچ یک از اصول شناخته شده ی حقوق انسانی احترام نمی گذارد. امروز ما در همان حمامی نشسته ایم که سی سال پیش. گرم شدن این خزینه از همان روز اول شروع شد. از همان تعطیلی دانشگاه و انقلاب فرهنگی، از همان حجاب اجباری، از همان جنگ احمقانه ی تحمیلی، از همان گشت های ارشاد، از همان محدود کردن آزادی های فردی .وقتی ما سرمان به کیسه کشیدن سر و تن مان گرم بود همین طور حرارت را بالا می بردند دلاکان بی رحم. اول از حذف طالقانی شروع شد و بعد به حصر منتظری رسید . آب همین طور گرم تر و گرم تر می شد. اعدام های دست جمعی ، فساد و دزدی های میلیاردی …وقتی ما هنوز گیج بودیم بودند آدمهایی که توی هر مرحله دیدند و هشدار دادند ولی دلاک ها سرشان را زیر آب کردند ، آنهایی هم که باهوش تر بودند پریدند. هر روز سرمان را به چیزی گرم کردند. اصلاحات آوردند و از گفتمان گفتند و کوفتمان تحویلمان دادند. واجبی به خوردمان دادند، قتل های زنجیره ای را رو کردند، روزنامه ها را فله ای بستند ، همان طور که ما مبهوت بازی شده بودیم تند تند دما را بالا بردند و آخرین پرده را بازی کردند.


پرده ی آخر، بازی همان بازی است. اما این بار پرده ها افتاده :
وقاحت به اوج رسیده و خشونت و ظلم بیداد می کند. حالا آب خزینه دارد می جوشد. اما دیگر نه از حال رفتن آن رفتگر پیر در خیابان، نه رها کردن بیماران در بیابان ؛ نه توهین به شعور ایرانیان، نه بگیر و ببند های بی پایان هیچ کدام جرقه ای بر این انبار باروت نمی شود. دختر را پیش پای جنازه ی پدرش از پا در می آورند روز روشن ، به خاک می سپارند شب تاریک.قورباغه ها خاک بر سر می ریزند. کسی می گوید ای بی غیرت ها! اما هیچ اتفاقی نمی افتد ،دلاک ها لبخند می زنند. قورباغه ها آماده ی سرو شدن هستند

No comments:

Post a Comment